سفرههای خالی از روغن و برنج
پیامد حذف یا کاهش مصرف برنج، گرسنگی، سوءتغذیه، افت سلامت کودکان، کاهش تمرکز و ضعف تحصیل طبقات فرودست جامعه است
برنج بعد از گندم، دومین کالای اساسی در سبد غذایی خانوارهای ایرانی است که حالا با حذف ارز ترجیحی با قیمتی سهبرابر قیمت پیشین عرضه میشود. اختلاف قیمتی که بهدلیل افزایش قیمت دلار و تفاوت بسیار زیاد آن با دلار ۲۸ هزار و ۵۰۰ تومانی پیشین بهوجود آمده است. این موضوع موجبشده دست مردمی که تا پیش از این هم توانشان به خرید برنج ایرانی نمیرسید، حالا از خرید برنج هندی که قوت غالبشان بود هم کوتاه باشد؛ براساس بررسیها، قیمت هر کیسه برنج هندی که مورد تقاضای فقراست، بعد از حذف ارز ترجیحی برنج از 750 هزار تومان به یکمیلیون و 600 هزار تومان رسیده است. روزنامه هممیهن به این بهانه به سراغ حذف کربوهیدراتها از سفره مردم رفته است. بخشهای از این گزارش را میخوانید.
نورک، زن بلوچی است که ۹ فرزند دارد، همسرش معلول است و درآمد آنها از یارانه و کمکهای بهزیستی است. دختر بزرگاش ازدواج کرده اما هشت فرزند دیگرشان با آنها زندگی میکنند. نورک به «هممیهن» میگوید آنها برای خرید برنج درمانده شدهاند:«در شهر ما برنج پیدا نمیشود. قبلتر که برنج ارزانتر بود، در مغازهها پیدا میشد اما از یکماه پیش که قیمت آن بالا رفته، دیگر در مغازهها نیست. مغازهدارها میگویند توانایی خرید آن را ندارند و مردم هم توانایی خرید برنج را ندارند.
آنها میگویند ما خودمان دو میلیون و 500 هزار تومان نداریم که بتوانیم برنج بخریم و آن را باید به مردم چقدر بدهیم که بتوانند بخرند و درنتیجه برنج حتی به مغازههای شهر ما هم نمیرسد.» خانواده آنها مدتی است که توان خرید مواد غذایی مانند برنج را ندارد و بیش از همه عدس، لوبیا و سایر حبوبات را خریداری میکنند:«نهتنها خانواده ما که کل شهر گرفتار شدیم. کاش دولت به ما کمک میکرد و شرایطی بود که حداقل موادغذایی اولیه برای ما قابل تامین بود.
کالابرگهایی که میدهند برای برنج و روغن حتی پیدا هم نمیشود.» نورک میگوید قیمتها بهقدری زیاد شده که دیگر مغازهدارها هم توان خرید برنج ندارند چه رسد به خانواده آنها:«ما توان پرداخت هزینه ثبتنام کنکور یکی از فرزندانم را هم نداشتیم.»
طیبه، زن سرپرست خانوار دیگری در بندرعباس است. او دو دختر هشت و ۱۴ ساله دارد و فرزند بزرگاش درگیر بیماری اماس است. طیبه به «هممیهن» میگوید برنجی که بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار تومان بود حالا به بالای دو میلیون تومان رسیده و توان خرید آن را ندارد:«سفره ما از آنی هم که بود، کمتر شده است.»
او بهدلیل بیماری دخترش نمیتواند بیرون از خانه کار کند:«در خانههای مردم کار میکنم و در خانه خودم هم اسکاچ و لیف آماده میکنم و در بازار میفروشم. اما درآمدم به خرید یک گونی برنج نمیرسد.» او میگوید شاید بتواند یککیلو گوجه یا نیمکیلو سیبزمینی بگیرد و جلوی بچههایش بگذارد:«من شرمنده آنها هستم و زندگی برایمان سخت شده است.»
آخرینبار تابستان بود که موسسه خیریه مهرآفرین به آنها بسته ارزاق داد که یک گونی برج هم در آن بود:«من بسیار صرفهجویی میکنم که هیچ دانه برنجی حیف نشود اما پنجماه است که نتوانستم برای بچههایم حتی یککیلو برنج بگیرم. آن برنج که تمام شد، نتوانستم دیگر برای فرزندانم برنج جدید تهیه کنم.» او توان تامین یک ناهار ساده ولی مناسب را برای فرزندانش ندارد:«فرزند کوچکم به من میگوید دلش نمیخواهد مدرسه برود چون ما غذای خوبی نداریم و زمانی که همکلاسیهایش در ظرفهای غذایشان را باز میکنند، او دلش ضعف میرود.»
طیبه گلایه میکند از اینکه هیچکس نیست که به آنها توجهی بکند:«یخچال خانهام خالی است و وقتی بچهام در یخچال را باز و بسته میکند من خجالت میکشم. سیبزمینی هم گران شد و من توان تهیه آن را هم ندارم.» طیبه برای تامین مخارج درمان دختر بزرگاش مجبور به فروش وسایل خانهاش شده است:«یک کولر، فرش و هر وسیله بهدردبخوری که داشتیم را فروختم که دخترم را درمان کنم.»
همسر سمیره درگیر اعتیاد است و شش فرزند دارند که همگی محصل از کلاس دوم تا دوازدهم هستند. آنها ساکن روستای کتیج، در نزدیکی شهرستان ایرانشهرند. سمیره به «هممیهن» میگوید برنج خیلی گران است و او با این خانواده پرجمعیت، توان تهیه برنج را ندارد:«سفره ما رنگین نیست. ما نمیتوانیم برای خودمان و بچههایمان چیزی تهیه کنیم.
من عفونت معده و دیسک کمر دارم اما توان مالی درمان را ندارم.» او میگوید آنها هیچوقت توان خرید برنج نداشتند:«نان و گوجه غذای ماست. همین نان هم گران شده است. لوبیا و عدس هم گران شده و حتی آنها را هم نمیتوانم تهیه کنم.» بچههای سمیره همه یا کمخوناند یا عفونت دارند اما او و همسرش توان رسیدگی به سلامتی آنها را ندارند.
راضیه هم زن دیگری ساکن زاهدان است که همسرش مصرفکننده مواد مخدر است. او به «هممیهن» میگوید درآمد آنها همان یارانه واریزی از سوی دولت است اما کارت بانکیای که یارانه به آن واریز میشود، دست همسرش است و او گاهی دزدکی آن را برمیدارد تا برای فرزندانش نان بخرد:«دو پسر دارم که مدام چیزهای مختلف میخواهند و من توان تهیه آنها را ندارم و شرمندهشان میشوم.» راضیه میگوید آنها رنگ برنج را هم نمیبینند:«مگر اینکه خانه کسی برویم و آنجا برنج باشد و بتوانم به فرزندانم برنج بدهم.
ما در محدودیت هستیم و شرمنده بچههایم هستم. نیازهای بچههایم شدید است و من بهعنوان مادر آنها نمیتوانم آنها را تامین کنم و برایشان کاری انجام دهم.» در طول سال، موسسه خیریه مهرآفرین چهار بسته ارزاق به آنها میدهند:«اما با چهار بار در سال، شکم بچههای من سیر نمیشود. من میتوانم خودم گرسنه بمانم اما سخت است که نتوانم شکم بچههایم را سیر کنم.» او گاهی که میتواند، سیبزمینی میخرد یا از همسایههایش میگیرد و برای فرزندانش سیبزمینی سرخکرده یا آبپز درست میکند:«اما من توان خرید برنج ندارم.»
مهدیه، بههمراه سه دخترش در حاشیه کرمان زندگی میکند. میگوید از پس هزینههای فرزندانش برنمیآید:«آنها گاهی صبحها بدون صبحانه از خانه میروند و من نمیتوانم برنج، روغن یا دیگر مواد لازم برای خوراک را برای آنها تهیه کنم.» او در یک آشپزخانه کار میکند و ماهانه ۱۰ میلیون تومان حقوق میگیرد، بدون بیمه که دو میلیون آن را برای اجاره اتاقی که در آن زندگی میکنند، میدهد:«جایی که زندگی میکنم یک اتاق است که حمام و ظرفشویی ندارد. حیاط و کوچهها خاکی است و در حاشیه شهر است.»
او ماهپیش یک گونی برنج هندی خریده که بهاندازه یک وعده دیگر از آن مانده است: «بچههای من بعضیوقتها گشنه میخوابند و من حتی پول ندارم بروم نانوایی و برای آنها نان بخرم.» خرید هر چیزی ازجمله برنج بهشکل ماهانه و دائمی برای مهدیه سخت است:«من در گرانی که الان هست، نمیتوانم هیچچیزی برای بچههایم بخرم. حتی پنیر هم بین ۸۰ تا ۱۰۰ هزار تومان است و قدرت خرید آن را هم ندارم. برنج کیلویی گرانتر از گونیای است و گاهی اصلاً برنج پیدا نمیشود. روغن هم همینطور است.»
ساناز هم زن خانهداری است که ساکن بندرعباس است و سه فرزند دارد. او پیشتر شغلی موقتی داشت؛ ماهی و میگو بستهبندی میکرد و بین ۲۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان درآمد روزانه. حالا سهماه است که هم همسرش را از دست داده، هم شغلش را:«فرزندانم بیماریهای زمینهای دارند و شرایط زندگی برای ما بسیار سخت است.» او به «هممیهن»
میگوید تابهحال نتوانسته برای فرزندانش گونیای برنج خریداری کند: «به اندازه وعده ناهار یا نیمکیلو خریداری میکنم، من به جایی رسیدم که اگر وعده ناهار را به هر ترتیبی پشتسر میگذاریم، برای شب غذا نداریم یا اگر شب غذا بخوریم، فردا شهر ناهار نداریم.» دختر دوم ساناز ۹ ساله است و سوءتغذیه دارد:«او رشد نمیکند. مرکز درمانی به من گفت، وزن بچههایم بد است و من گفتم که در تامین تغذیه آنها مشکل دارم.» بچههای ساناز نمیدانند وعده صبحانه چیست: «آنها تابهحال پنیر و مربا را بهعنوان صبحانه نخوردهاند.»
مسیح کشاورز، دبیر انجمن تولیدکنندگان و تامینکنندگان برنج با انتقاد از حذف ارز ترجیحی برنج به «هممیهن» میگوید، این کار در زمان نامناسبی انجام شده است:«باتوجه به شرایط ارزی کشور و پیشبینی که از بودجه در سال ۱۴۰۴ داشتیم، بهنظر نمیرسد که این کار در زمان مناسبی انجام شده باشد.»
به گفته او ازیکسو، در کشور بودجه ۱۶ میلیاردی کالاهای اساسی کشور با کاهش ۵۰ درصدی مواجه شده و ازسویدیگر، دولت که در سال ۱۴۰۳ متعهد شده بود بدهی تامینکنندگان کالاهای اساسی را پرداخت کند، به تعهدش عمل نکرده:«ما زمانی که وارد سال ۱۴۰۴ شدیم از مجموعه مطالباتمان حدود ۳۰۰ میلیون دلار مربوط به سال قبل بود و تا نیمهسال هیچ اتفاقی نیفتاد.»
بههمیندلیل هم انجمن تولیدکنندگان و تامینکنندگان برنج به دولت و وزارت جهاد پیشنهاد کردند اگر نمیتوانند ارز برنج را تامین کنند، نرخ ترجیحی آن را بردارند که تامین در کشور دچار مشکل نشود:«ما این پیشنهاد را زمانی مطرح کردیم که قیمت ارز در تالار دوم تفاوت فاحشی با ارز ۲۸ هزار و ۵۰۰ تومانی نداشت.
اما امروز، سهماه مانده به پایان سال و زمان اوج مصرف کشور، این کار را در زمان نامناسب انجام دادند. برنج ایرانی بهشدت افزایش قیمت داشته و تبدیل به کالای سرمایهای شده، به فروش نمیرسد و آن را در انبارها نگه داشتند. در این شرایط ارز ترجیحی برنج حذف شده است.» از او با اشاره به اختلاف قیمت بین ۲۸ هزار و ۵۰۰ تومان تا ۱۲۲ هزار تومان در تالار دوم ارز میگوید، این اختلاف باعث میشود برنج ۶۰ هزار تومانی با سهبرابر قیمت تامین و عرضه شود:«این درصورتیاست که ارز آن هم در تالار دوم تامین شود، فروشندهای وجود داشته باشد و خریدار بتواند این ارز را از او بخرد که درحالحاضر چنین چیزی وجود ندارد.»
دبیر انجمن تولیدکنندگان و تامینکنندگان برنج بر این باور است که این طرح موفق نخواهد بود:«تا اول آذرماه که ارز برنج آزاد نشده بود، حدود یکمیلیون تن از سوی بخش خصوصی وارد کشور و بخش عمده آن توزیع شد. بخشی هم برای توزیع در اختیار دولت قرار گرفت و بههمیندلیل درحالحاضر برنجی وجود ندارد.»
درحالحاضر ۱۰۰ هزار تن برنج در بنادر منتظر ترخیص است اما واردکنندگان هنوز نتوانستند ارز در تالار دوم را با قیمت ۱۲۲ تا ۱۲۴ هزارتومان تامین کنند؛ با وجود اینکه تقاضا برای این ارز را ثبت کردند:«این عددها موجودی کالای ما در بنادر بوده اما ادامه و استمرار برای جبران کسری ۵۰۰ هزار تنی برای کشور از محل واردات تا پایان سال منوط به این است که دولت بتواند بخشی از مطالبات خارجیها که یکمیلیارد و ۲۰۰ هزار دلار است را پرداخت کند. درصورتیکه این عدد پرداخت نشود آنها به ما برنج نمیفروشند و با بحران تامین برنج روبهرو میشویم که تبعاتی مانند گرانفروشی را هم خواهد داشت.»
کشاورز میگوید در این شرایط، مردم حتی یککیلو برنج هم نمیتوانند بخرند؛ چون در مغازهها برنجی وجود ندارد:«احتکار و گرانی، مسائل ثانویه است. ما امروز باید فقط به فکر تامین باشیم که مغازهها از برنج خالی نشود و برنج ایرانی هم گرانتر از چیزی که هست، نشود.» بحران برنج در سال ۱۳۹۰ و سالهای پس از آن (بهویژه سالهای ۹۱ و ۹۲) یکی از تلخترین دورههای معیشتی دهههای اخیر ایران بوده است.