قلمرو رفاه

جان‌های سوخته جنوب

۱۴سوخت‌بر در کرمان کشته‌ شدند- گزارشی درباره سوخت‌بری، زمینه‌ و زمانه آن

10 Azar 1404 - 13:01 | جامعه
فاطمه علی‌اصغر
فاطمه علی‌اصغر

این روزها خبرهای گوناگونی می‌شنویم از خون‌ و خون‌ریزی و درگیری در جنوب‌شرق ایران بر ماجرای سوخت‌بری در منطقه‌های مرزی کشور. افزایش آمار کشته‌شدن سوخت‌بران که در مقام قاچاقچی با آن‌ها برخورد می‌شود، کم‌کم حواس‌ها را به این نکته جمع می‌کند که برای سامان دادن به این بحران جانی و انسانی و البته اقتصادی نقشه‌ای چیده شود. روزنامه پیام ما، به قلم فاطمه علی‌اصغر، گزارشی دارد از همین خون‌ریزی‌ها و بحران حیات و از جمله آخرین نمونه آن که در آن ۱۴تن کشته شدند... کوتاهی از این داستان پر آب چشم را می‌خوانید

آتنا در آغوش مادرش ذره‌ذره آب شد

آن شب شوم، شعله‌های بی‌امان آتش، دشت‌ «تگدر» پاییزی را ملتهب کرده بود. در میان این شعله‌ها ۱۴ جان هم‌زمان می‌سوختند. صدای ناله می‌آمد. پوست و استخوان آدمی تاب این هرم گرما را ندارد. بوی سوختگی بدن‌ها آغشته به بوی گازوئیل می‌شد و کویر بی‌تاب. مردم روستاهای دوروبر با جگرهای سوخته فکر می‌کردند شاید قربانی بعدی ما باشیم. وقتی مشک‌ها خاکستر می‌شد، خواب‌وخیالی که سوخت‌برها برای دستمزد آن روزشان دیده بودند، دود می‌شد و به هوا می‌رفت. جازموریان بی‌دلیل نیست لکه‌ای سرخ از دلش بیرون زده؛ فکر می‌کنید ۱۴ جان در ازای چقدر سود سوختند؟ در بهترین حالت که نیسان آبی برای راننده باشد: ۲۰ میلیون تومان. 

«صمد»، یکی از اهالی روستای «تمگران» می‌گوید: «جان اینجا ارزان است.» داغ دل او، از مرگ یسرا و آتناست: «این دو کودک معصوم چه گناهی داشتند؟» یسرا هفت سال بیشتر نداشت و آتنا چهارساله بود. کودکی هم بود که هرگز زاده نشد. «جعفر مهتابیان»، پدر آتنا درد می‌کشد و می‌گوید: «دیدید که آتنای من چگونه در آغوش مادرش ذره‌ذره آب شد؟ اگر کاری از دستتان برمی‌آید و نکنید، باید جواب آتنا را در آن دنیا بدهید.» اما چه کسی از دستش کاری برمی‌آید؟ ما با فرمانداری، نیروی انتظامی، نهادها و سازمان‌های مرتبط تماس گرفتیم. هیچ‌کس پاسخ درستی نمی‌دهد. فرماندار سابق گوشی‌اش را قطع می‌کند. فرماندار جدید می‌گوید: «باید با استانداری هماهنگ کند.» تا زمان نوشتن این گزارش، پاسخی به ما داده نمی‌شود.


این درد آرام می‌گیرد؟

تصاویری از یسرا و آتنا در شبکه‌های مجازی محلی دست‌به‌دست می‌شود. چهره‌های کودکانه‌‌ای که پر شده از قلب و گل‌های سرخ پرپرشده. معلوم نیست در دنیای کودکانه این دختران، هنگامی که از شهر به روستا برمی‌گشتند، چه می‌گذشته است. حالا آرزوهایشان در خاک خفته‌ است. 

خانواده مهیم خوبیاری سوار بر پژوی ۴۰۵ از رمشک راهی صولان می‌شدند. آنها در جاده تنها نبودند. سال‌هاست که جاده‌های باریک و دوطرفه ۱۵ سال پیش قلعه‌گنج، پرتردد شده است. هم‌زمان، «موسی آزادی» و «علی‌اصغر» پسرش با پراید «قادر فخری»، خسته از کار روزانه برمی‌گشتند به روستایشان «فدک سلمانیه». دو نیسان آبی سوخت‌بری هم در جاده بودند. یکی از محلی‌ها به «پیام ما» می‌گوید: «سایپای اول (نیسان آبی) یک پدر و پسر جوان بودند، اهل بلوچستان. دایی پسر هم پشت سرشان بود. سایپای اول احتمالاً برای خرید می‌ایستد. یکی از مغازه‌دارهای جاده آنها را دیده. پسر و پدر حرفشان می‌شود. صدایشان بالا می‌گیرد. پسر از پدر جدا می‌شود و به سایپای دایی‌اش می‌رود. آنها دوباره راهی جاده می‌شوند. بین‌شان فاصله می‌افتد.» به روایت این مرد که از دور سوخت‌برها را می‌شناخته: «آنها با سرعت حرکت می‌کنند که بتوانند زودتر به ایرانشهر و بعد مرز پاکستان برای رد و بدل سوخت برسند.» یکی از سایپاها با شتاب و سرعت سرسام‌آور می‌خواهد از خانواده‌ خوبیاری سبقت بگیرد. جاده باریک است. هر دو چپ می‌کنند و پرایدی هم که پشت سرشان بوده به آنها می‌خورد. جرقه میان مشک‌ها می‌افتد. ناگهان جهنم می‌شود. ۱۴ نفر خود را میان آتش می‌بینند. دختران و مادران، پدران و پسران با هم می‌سوزند. 


قربانیان جاده‌های مرگ

این تصادف در جاده بین رمشک و صولان اتفاق می‌افتد. جاده‌ای که از میان روستاهای قلعه‌گنج می‌گذرد، یکی از شهرستان‌های پهناورترین استان ایران؛ کرمان سرزمینی با معادن و گنجینه‌های طبیعی و تمدنی بسیار. 

یکی از مردم روستای سلمانیه برای «پیام ما» تعریف می‌کند: «باور کنید در زندگی خواب آرام ندارم. چند بار در جاده با سوخت‌برها روبه‌رو شدم. یک‌بار یکی‌شان می‌خواست سبقت بگیرد. پسرم با من بود. تلاش کردم کنار بکشم. جاده‌ها باریک‌اند. فقط توانستم بکشم شانه خاکی. فکر کردم مردم؛ دیگر زن و بچه‌ام را نمی‌بینم. شانس آوردیم چپ کردیم و به سوخت‌برها نخوردیم. ما هم باید می‌سوختیم.» 

«عمار»، یکی دیگر از محلی‌ها که شاهد تصادف بوده، می‌گوید: «ترس همیشه همراه ماست؛ چون تقریباً هر روز یا هر هفته خبر سوختن یک وانت سوخت‌بر می‌آید. خودم چند وقت پیش در جاده بودم که ۹ سوخت‌بر با هم برخورد کردند. سوختن دیده‌اید؟ سوختن آدم؟ خیلی وحشتناک است. بوی گوشت سوخته آدمی به مشامتون بخورد، دیگر رهایتان نمی‌کند.» تجربه‌ جاده‌های خطر برای «رسول» ۲۰ساله اما طور دیگری است: «این صحنه‌ها دیگر برای مردم ما تبدیل به یک واقعیت تلخ و تکراری شده. عادت کردیم هر هفته یک تصادف ببینیم.»

بازی مافیا و ارباب‌ها

«اینجا همه سیرند از زندگی»؛ یکی از پسران جوان روستاهای قلعه‌گنج به «پیام ما» می‌گوید. خیلی‌ها دلیل افزایش سوخت‌بری را فقر می‌دانند و بیکاری، خشکسالی، تغییراقلیم، کساد کشاورزی و دامداری. برخی هم از طمع درآمد بیشتر در زمان کم می‌‌گویند. یکی از مغازه‌داران جاده نزدیک تگدر به «پیام ما» می‌گوید: «یک‌بار به یکی از سایپایی‌ها گفتم چرا کار دیگری نمی‌کنی؟ بار دیگری بزن، چیپس و پفک، میوه و تره‌بار. گفت چقدر بار ببرم، بشود در هفته ۲۰ تا ۳۰ میلیون تومان؟ گفتم خطر دارد، می‌سوزی. گفت مرگ است دیگر. هر کسی یک‌طوری می‌میرد.» جامعه اما در خطر است. سوخت‌بری دارد جان بسیاری از مردمی که نقشی هم در سوخت‌بری ندارند، می‌گیرد. 

 «احمد» که سرد و گرم کشیده روزگار است و سال‌ها معلمی کرده، درباره این وضعیت سوخت‌بری حرف‌ها دارد: «موضوع قاچاق نه منطقه‌ای است نه محلی. کار باید از بالا درست شود. عمده قاچاق به پاکستان است. چرا به افغانستان و ترکمنستان و ترکیه و عراق نیست؟ جمعیت بلوچستان پاکستان تقریباً حکومت خودمختار دارد. قیمت سوخت در پاکستان یک دلار است، با اختلاف قیمت در ایران گاهی سود ۱۰۰ برابری می‌شود. البته این سود فقط به سوخت‌بر نمی‌رسد. هزار پیچید‌گی دارد.» 

به‌جز شبکه‌ بزرگ سوخت‌بری که به‌زودی درباره‌اش صحبت می‌کنیم. سرمایه‌دارانی که به آنها «ارباب» می‌گویند، حلقه واسط بین قاچاقچیان بزرگ و مردم شده‌اند. آنها نیسان‌های متعددی می‌خرند و آن را در اختیار سوخت‌برهای جوان قرار می‌دهند. اگر نیسان برای خود سوخت‌بر نباشد، درنهایت سود زیادی نمی‌برد، اما باز هم از هر کاری در قلعه‌گنج درآمد زحمت کمتر و درآمد بیشتری دارد. 

«علی‌اصغر پوربهزاد»، پژوهشگر و عضو هیئت‌علمی دانشگاه آزاد کهنوج، درباره افزایش سوخت‌بری در جنوب می‌گوید: «از اواخر دوره ریاست‌جمهوری حسن روحانی سوخت‌بری اوج گرفت.» این دقیقاً زمانی است که خشکسالی روی تلخ خود را نشان داده است و تغییراقلیم دارد زندگی‌ها را می‌بلعد. سدهایی که با تصمیمات اشتباه دولت‌ها در بالاست جازموریان زده بودند، یکی از پرآب‌ترین تالاب‌های ایران یعنی «هامون جازموریان» خشک می‌کند. از آن پس، درخت‌های میوه نابود می‌شود. کشاورزی و دامداری فلج می‌شود و برکت از روستاها می‌رود. بیکاری بالا می‌گیرد و بسیاری برای امرار معاش به سوخت‌بری روی می‌آورند. این رویه در دوره «ابراهیم رئیسی» گسترده‌تر می‌شود و در ریاست‌جمهوری «مسعود پزشکیان» و تورم بالایی که مردم تجربه می‌کنند، به قوت خود باقی می‌ماند.

حالا کار به جایی رسیده که بسیاری از نوجوانان و جوانان بین ۱۳ تا ۳۰ ساله ترجیح می‌دهند سوخت‌بری کنند. اغلب آنها برای بیدار ماندن در جاده از مواد استفاده می‌کنند. با سرعت می‌روند. محلی‌ها می‌گویند: «اینجا منطقه محروم است. مردم برای به‌‌دست‌آوردن نان می‌سوزند.»

تحلیل پوربهزاد این است که «نوجوانان و جوانانی که رؤیای رسیدن به زندگی بهتر از میان‌برها را دارند، نسل جدیدی که آرزوهای بزرگ دارند و اهل خوشی و رفاه‌اند، مسیرهای میان‌بر را انتخاب می‌کنند. آنها می‌دانند با شغل‌های آبا و اجدادی‌شان در زمانه خشکسالی به جایی نمی‌رسند. از وقتی کشاورزی و دامداری کمرنگ شده، سوخت‌بری و قاچاق انسان (افغانی‌کشی) جای آنها را گرفته است. سود سریع و سهل‌الوصول دارد. سوخت‌برها کمتر از شش ماه می‌توانند به سود برسند. خانه بخرند. برای همسرشان طلا بخرند. این بسیار وسوسه‌‌انگیز است.»


توسعه ناتمام و بلبل بی‌صدا

«بلبل من رفت، آتنای من رفت. نگذارید که پدرهای دیگر بی‌فرزند شوند. همه می‌دانند کانتینرهای پلمب‌شده از کجا به میثم‌آباد جیرفت می‌آیند و توزیع سوخت در آنجا انجام می‌شود. چطور ممکن است مسئولان جلوی این قاچاقی را که در روز روشن انجام می‌شود، نگیرند؟» پدر آتنا اینها را با بغض می‌گوید. 

بهزادپور می‌گوید: «دو موضوع در این زمینه مطرح است. این دامی است که برای مردم جنوب پهن شده. واقعیت این است توزیع‌ فراورده‌های نفتی از پمپ‌های این کشور بیرون می‌آیند. چطور یک سوخت‌بر به‌راحتی به ۴۰۰ لیتر بنزین دسترسی پیدا می‌کند؟ بی‌شک سوخت را در اختیار سوخت‌بر قرار می‌دهند. به‌نظر می‌رسد این اقدامات با پشتوانه انجام می‌شود. پای مافیا در میان است. لوله‌هایی که از ساحل به دریا می‌روند را چه کسانی نظارت می‌کنند؟ صاحبان پمپ‌ها و نهادهایی که دسترسی به حجم بالای سوخت دارند، کدام‌اند؟»