شکست را پذیرفتیم
سقوط محل زندگی و رنجی که به طبقات میانی تحمیل میکند
اجبار به جابهجایی محل سکونت و کوچ به محلات ارزانتر، حالا دیگر جزیی از تجربه زندگی بخش قابلتوجهی از مردم جامعه ما، بویژه در طبقات میانی، شده است. کسانی هم که تاکنون مجبور به چنین جابهجاییهایی نشدهاند، به دلیل وخامت اوضاع اقتصادی و ضرورتهای معیشتی، سایه رعبآور آن را بر فراز زندگیشان احساس میکنند. مارال لطیفی، دانشآموخته دکتری جامعهشناسی، در کتابی که با عنوان «پذیرش شکست» نوشته است، به همین جابهجاییها میپردازد. او در پژوهشی که به نگارش کتاب مذکور انجامیده است، به سراغ کسانی رفته که به دلیل شرایط اقتصادی، مجبور شدهاند محله زندگی خود را در شهر تهران تغییر دهند، به محلات ارزانتر کوچ کنند یا اینکه اساسا عطای زندگی در تهران را به لقایش ببخشند. گفتگوی حاضر درباره یافتههای همین پژوهش است. لطیفی در این گفتگو از رنجهایی میگوید که زندگی در محلات پایینتر به انسانها تحمیل میکند؛ انسانهایی که به سبک دیگری از زندگی عادت کردهاند. در این گفتگو او به این پرسشها پاسخ میدهد که سقوط جایگاه جغرافیایی افراد، چگونه جایگاه اجتماعی آنها را دستخوش تغییر میکند و انسانهایی که این سقوط را تجربه میکنند، آیا میتوانند به شکل بالقوه، سوژههای ایجاد تغییرات پیشرو باشند؟ آیا چنین جابهجاییهایی میتواند میان افراد طبقات میانی و طبقات فرودست، شکلی از اتحاد ایجاد کند یا اینکه صرفا به طرد و احساس حذفشدن میانجامد؟