قلمرو رفاه

تخریب یک محل اجتماع عمومی به دست شهرداری، با تخریب سکوی تماشای تئاترشهر

دسترسی عادلانه به فضای عمومی شهر، بخشی از عدالت و رفاه اجتماعی است که با تخریب و ایجاد محدودیت برای دسترسی به فضاهایی نظیر تئاترشهر، بیش از پیش خدشه‌دار می‌شود

با وجود اینکه بنای تئاتر شهر در فهرست میراث ملی ایران ثبت شده است، روز گذشته شهرداری تهران بدون استعلام از میراث فرهنگی اقدام به تخریب سکوی نمایش اطراف حوض، به عنوان بخشی از این بنا کرد. این سکوی نمایش همواره محل تجمع عمومی، وقت‌گذرانی و نشستن افراد، به‌ویژه جوانان و دانشجویان بود. بنای تئاتر شهر و فضای اطراف آن، همواره بخشی از زیست عمومی مرکز شهر تهران را تشکیل می‌داده است. اما شهرداری تهران، از چند سال گذشته به اشکال گوناگون مشغول از بین بردن ظرفیت‌های این بنا برای زیست عمومی بوده است. فضای تئاتر شهر که برای سال‌ها به عنوان بخشی پیوسته به فضای عمومی شهر، پیاده‌رو و سایر نقاط، برای همگان قابل دسترس بود، در وهله اول با فنس‌کشی از پیاده‌رو و سایر بخش‌های پارک دانشجو جدا شد تا نه فقط زیبایی بصری آن را از بین ببرد، بلکه امکان دسترسی آزاد و رایگان همگان به این مکان و تبدیل شدنش به محل تجمع عمومی را هم نابود سازد.

شاید ورود به درون فنس‌هایی که طی سال‌های اخیر اطراف تئاتر شهر کشیده شده بود، لااقل در ساعات خاصی برای همگان رایگان و آزاد بود، اما محدودیت استفاده از فضای عمومی، صرفا محدود به مسائل مالی نیست. پژوهش‌های بسیاری نشان می‌دهند که صرف رایگان‌شدن بازدید از اماکن عمومی، نظیر موزه‌ها، کتابخانه‌ها یا بناهای تاریخی، باعث افزایش بازدید فقرا از این فضاها نمی‌شود، چرا که فقرا در اثر سال‌ها تفکیک فضای زیست‌شان از طبقات دیگر، اساسا این فضاها را از آن خود نمی‌دانند و درون محدوده این اماکن احساس راحتی نمی‌کنند. آن‌ها احساس می‌کنند که در فضایی قرار گرفته‌اند که تشریفات فرهنگی مربوط به حضور در آن را نیاموخته‌اند و در نتیجه در آن فضا وصله ناجور به شمار می‌روند. به همین دلیل پیوستگی بسیاری از اماکن عمومی، نظیر تئاتر شهر با زندگی روزمره شهری، مواردی نظیر نداشتن دیوار و پیوستگی با پیاده‌رویی در مرکز شهر و نزدیکی به ایستگاه مترو، از قضا دسترس‌پذیری این فضاها را برای طبقات مختلف افزایش می‌دهد و شاید به همین دلیل است که چنین فضاهایی در برهه‌های خاص، تبدیل به محل تجمع افراد از گروه‌ها و طبقات مختلف می‌شوند. سکوی نمایشی که به دست شهرداری تخریب شد، فضایی بود که افراد می‌توانستند خسته از کار و مشغله روزمره، در مسیر رفت‌وآمد میان خانه و مراکز مختلف، دمی آنجا بنشینند و استراحت کنند، با دوستانشان قرار بگذارند، یا از فعالیت‌های عمومی که در این فضا شکل می‌گرفت نظیر موسیقی و تئاتر خیابانی بهره‌مند شوند. تصادفی نیست که دقیقا طی همین سال‌هایی که دسترسی همگانی به فضای تئاترشهر محدود و محدودتر شده، اجرای برنامه‌های رسمی از جانب نهادهای حاکمیتی نیز در فضای اطراف این بنا افزایش یافته است، برنامه‌هایی که مطابق ذائقه اکثریت مردم نیستند و مخاطب بخش اعظم آن‌ها، تنها گروه کوچکی از مردم هستند. شهرداری تهران، طی سال‌های اخیر نه تنها حق دسترسی به این بنا را به عنوان یک حق همگانی و عمومی، محدود کرده، بلکه حالا در اقدامی نه چندان بی‌سابقه دست به تخریب بخشی از این بنا زده است.

تخریب فضاهای تجمع عمومی نظیر تئاترشهر و عدم درک اهمیت این فضاها از جانب شهرداری را می‌‌توان از جنبه دیگری نیز مورد تحلیل قرار داد. تخریب این فضاها، به‌تدریج امکان حضور طبقات پایین در فضاهای مرکز شهر را کاهش می‌دهند و باعث قطبی‌سازی شهرها می‌شوند. در تهران به‌ندرت فضایی غیرتجاری وجود دارد که افراد بتوانند حین زیست روزمره خود، مثلا در مسیر رفت‌وآمد میان خانه و محل کار، به راحتی به آن دسترسی داشته باشند و بتوانند به پرسه‌زنی در این محیط‌ها بپردازند. محدود کردن فضای عمومی پارک‌ها و تبدیل کردن آن به واحدهای تجاری نیز از جمله سیاست‌هایی است که در سال‌های اخیر با جدیت در دستور کار قرار گرفته. در گوشه و کنار اکثر پارک‌های تهران دکه‌ها و اماکن تجاری مثل قارچ سربرمی‌آورند و مساحتی را که می‌تواند به شکل رایگان در اختیار مردم قرار گیرد، محدود و محدودتر می‌کنند. مجموعه این سیاست‌ها به‌تدریج شهر را به جزایری از فضاهای خصوصی پولی تبدیل می‌کند که تنها اقشاری می‌توانند از آن‌ها استفاده کنند که توانایی مالی نسبتا خوبی داشته باشند. مسئله دیگر در رابطه با این فضاها، امکان دسترسی به آن‌ها به مدد حمل‌ونقل عمومی کم‌هزینه و باکیفیت است. از این جنبه فضای تئاتر شهر مثال‌زدنی است. این فضا در تقاطع بخشی از مهمترین خطوط مترو و بی‌آرتی شهر تهران قرار گرفته و امکان دسترسی به آن در قیاس با فضاهای دیگری نظیر پارک ملت یا باغ کتاب، برای طبقات میانی و پایین جامعه، بیشتر است. حال به جای اینکه سیاست مدیران شهری، مبتنی بر گسترش فضاهای اینچنینی و بسط حوزه عمومی شکل‌گرفته در پیرامون این فضاها باشد، مبتنی بر محدود کردن و تخریب آن‌هاست.

دسترسی عادلانه به فضاهای عمومی، بخشی از عدالت و رفاه اجتماعی است. شهر نباید صرفا محل گذر افراد باشد، بلکه باید فضایی برای پرسه‌زنی و شکل‌گیری حیات اجتماعی باشد. اما سیاست‌های حاکم بر شهرسازی، در کنار اقتصاد سیاسی حاکم در تهران، شهر را برای بخش بزرگی از جامعه تبدیل به محل گذر کرده است. تنها گروه‌های خاصی هستند که می‌توانند از خدمات شهری پشت درهای مراکز تجاری، برج‌ها و سالن‌های تئاتر و کنسرت، آن هم با پرداخت پول، برخوردار شوند. برای گروه بزرگی از افراد جامعه اما تجربه شهری به مسیر رفت‌وآمد میان محل کار و خانه محدود شده است. این محدودیت هم به میانجی سیاست‌های حاکم بر شهرسازی ایجاد شده و هم به میانجی فقر فزاینده و ساختار اقتصاد سیاسی حاکم.