دولت رفاه معکوس؛ به نام فرودستان، به کام فرادستان
گفتوگو با غلامحسين دوانی، کارشناس اقتصادی در مورد مفهوم «دولت رفاه معکوس»؛ از وعده حمایت تا واقعیت بهرهمندی ثروتمندان
مفهوم «دولت رفاه معکوس» مفهوم چندان آشنایی نیست، اما اگر بیشتر درباره آن بدانیم، خواهیم دید چه اثر مخربی بر دستاوردهای رفاهی و تامینی خواهد داشت. این مفهوم ممکن است به نظر برسد که به طبقات فرودست سود میرساند، اما معکوس بودن آن دقیقا باعث میشود مزیتهای توزیع کمکها به جیب ثروتمندان برود. «دولت رفاه معکوس» سازوکاری است که به ضرر فرودستان تمام میشود. «غلامحسین دوانی» در گفتوگو با «قلمرو رفاه» این مفهوم را بیشتر توضیح میدهد.
«دولت رفاه» اشاره به چه تغییراتی در جامعه دارد و دارای چه پیشینهای است؟
دولت رفاه دولتی است که نهادهای قدرت از طریق قانون، وظیفه تهیه و بهبود رفاه عمومی را وظیفه مقدم خود میشمارند. دولت رفاه در عمل، بدان معناست که هیچکس بدون درآمد نمیتواند زندگی کند، لذا دولت به همه کسانی که به نحوی از انحا و بنابر هر دلیلی قادر به تامین هزینههای خود نیستند، کمکهای نقدی میکند. بدین ترتیب، دولت یا از طریق تضمین یک حداقل درآمد ثابت (به عنوان مثال حقوق بیکاری، بیمه سالخوردگی) یا از طریق کمکهای نقدی دیگر، در هنگام سوانح کاری، ناتوانی جسمی و روحی، بیماری، سالخوردگی و فشارهای اقتصادی و ناتوانی در امرار معاش موقعیت افراد را تضمین میکند. در ادبیات موجود در زمینه دولت رفاه بر دو اصل اساسی به عنوان اصول کلیدی تاکید شده است. اول: تامین خدمات رفاهی برای تضمین بقا در شرایط اقتصاد آزاد (سرمایهداری)؛ دوم: وجود دولت دموکراتیک.
چنین دولتی وظیفه دارد برای آحاد جامعه بیمه سلامت ملی، بیمه بیکاری و بازنشستگی، اعانه خانوادگی و مسکن و خدمات آموزشی و مانند آنها را فراهم کند. در واقع مطابق با ایده دولت رفاه، دولت علاوه بر برنامهریزی و کنترل در زمینه امنیت اجتماعی در چارچوب منافع ملی، باید در جهت بهبود امنیت اقتصادی و گسترش آموزش، تعلیم و تربیت اقدامات لازم را انجام دهد. همچنین دولتهای رفاه وظایفی نظیر بازتوزیع درآمد را نیز بر عهده دارند. در واقع ایده تامین رفاه همگانی از طریق گسترش فعالیتهای رفاهبخش از سوی دولت، همزمان با اوجگیری رکود اقتصادی دهه ۱۹۳۰ در کشورهای صنعتی غرب پدید آمد که این رکود همراه با تشدید تبلیغات احزاب کمونیست، افزایش بیکاری و گسترده شدن اعتصابات کارگری و تشدید تنشهای بینالمللی و بحران اقتصادی و سیاسی دولتهای صنعتی و بسط سوسیالدموکراسی در عرصه جهانی بود. به طور کلی جنبش سوسیالدموکراسی در اروپا در پیشبرد اندیشه دولت رفاه نقش موثری داشته و کامیابترین نمونه آن را حزب سوسیالیست سوئد در مدت ۳۰ سال حکومت خود پس از جنگ جهانی دوم، بنا کرده است. در آمریکا، دولت رفاه از سال ۱۹۳۳ از طریق برنامه موسوم به «نیودیل» آغاز شد که توسط روزولت، رییسجمهور آمریکا اعلام شد. اما این برنامه با آنچه برنامههای دولت رفاه در اروپا را شامل میشد، متفاوت بود. برخلاف برنامههای دولت رفاه در اروپا که بیشتر به حمایت از مصرفکنندگان میپرداخت، برنامههای دولت رفاه در آمریکا به حمایت از تولیدکنندگان به منظور حفظ اشتغال بود که متاسفانه بیش از دو دهه است دولت رفاه مورد هجوم بخشهای افراطی سرمایهداری موسوم به نئولیبرالها از جمله ترامپ قرار گرفته است. پیامد برنامههای نئولیبرالها را میتوان در شاخص نابرابری جهانی بهویژه در آمریکا دید که تفاوت حداقل و حداکثر حقوقها به بیش از هزار برابر رسیده، در حالی که این شاخص در یک جامعه متعادل قاعدتا بین ۷ تا ۹ برابر است.
آیا تجربه دولت رفاه در کشورهای جهان سوم هم وجود داشته است؟
دولت رفاه به معنای واقعی آن هیچگاه در کشورهای جهان سوم پا نگرفته که این امر به دلیل فقدان ساختار سیاسی مناسب متضمن مردمسالاری (دموکراسی) در این کشورها بوده و ما متاسفانه به جای دولت رفاه در جهان سوم با ظهور دولتهای پوپولیستی مواجه شدهایم که در لباس تودهها علیه تودههای مردم، به چپاول منابع کشورها مشغولند. دولتهای رفاه محصول مبارزات مردم جهان و بهویژه آثار انقلاب اکتبر روسیه برای مردم اروپای شمالی بود، زیرا دولتهای این کشورها از ترس شبح کمونیسم ناچار شدند به اعطای امتیازات اجتماعی برای مهار جنبش کارگری تن دهند، به طوری که در اروپای غربی به اقتضای جبر اجتماعی، تقریبا همه دولتهای صنعتی سرمایهداری برای حفظ موجودیت خود به خدمات عمومی فراوان تن داده و به صورت دولتهای رفاه درآمدهاند. به عبارت دیگر، فشار سازمانهای کارگری و احزاب کمونیست و سوسیالدموکرات در داخل و فشار نهضتهای انقلابی و آزادیبخش در خارج آنها را وادار کرده تا توجه بیشتری به دولت رفاه داشته باشند.
«دولت رفاه معکوس» به چه معنایی است و از چه طریقی اجرایی میشود؟
تقسیم فقر بین مردم عملا به معنای دولت رفاه معکوس تلقی میشود که این تفکر ریشه در پوپولیسم دارد. در واقع در این دولتها به جای تقسیم ثروت و رفاه اجتماعی، در عمل فقر و تنگدستی بین اقشار فرودست تقسیم میشود و قدرت خرید مردم مرتبا کاهش مییابد.
در همه جای دنیا سیستم تخصیص یارانه به انواع مختلف وجود دارد. در واقع دولتها حتی نه بهخاطر حفظ حقوق مردم بلکه بهخاطر تداوم حاکمیت خود ناچارند، حداقلی از امکانات اقتصادی ـ اجتماعی را برای همه شهروندان فراهم کنند. بدون شک اعطای یارانه غیرنقدی نسبت به یارانه نقدی تفوق و برتری عملی دارد. به طور مثال، هزینه خرید بلیت اتوبوس در جهان پیشرفته برای دانشجویان و سالخوردگان به مراتب کمتر از سایر اقشار است و یا بازنشستگان از مزایای خاصی نسبت به سایر آحاد جامعه استفاده میکنند که همه اینها از اقسام یارانه به شمار میروند.
در اقتصاد ایران «دولت رفاه معکوس» در چه حوزههایی وجود دارد؟
در سیستم موسوم به یارانه در ایران، بسیاری اقشار توانمند نیز خود را مشمول یارانه کرده بودند و در عمل سهم فرودستان نصیب فرادستان شده بود. از طرف دیگر، تخصیص نادرست یارانه اجتماعی ـ اقتصادی نظیر سوخت و انرژی باعث شده فرادستان در عمل بیش از فرودستان از یارانههای انرژی بهرهمند شوند که این امر ناشی از سیاستگذاری نادرست است.
چه سازوکارهایی اعم از نظارت و شفافیت در کشورهای دیگر وجود دارد که از شکلگیری «دولت رفاه معکوس» جلوگیری میکند و کشور ما برای رسیدن به این هدف نیازمند چه اصلاحاتی در چه حوزههایی است؟
از آنجا که دولتهای حاکم بر ایران غالبا دولتهای رانتی و یا به نوعی یارانهمحور بودهاند، قادر به اعمال سیاستهای درست اقتصادی متضمن اعمال یارانه در جهت منافع اجتماعی جامعه نیستند، زیرا شرط لازم اعمال سیاست درست یارانهای مبتنی بر دولت رفاه، استقرار نظام دموکراتیک همراه با مشارکت اجتماعی شهروندان در تعیین سرنوشت خود است که با بوروکراسی فعلی در ایران مغایرت دارد. بخشهای رانتی اقتصاد که تداوم وجودشان در مغایرت با اقتصاد تولیدی و توسعهمحور است، مانع اصلی برقراری دولت رفاه هستند. در واقع دادستان کل کشور به درستی اظهار کرده که «برخی مقامات دولتی در قافله قاچاق شریک هستند.»
نهادهای سیاستگذار در حوزه رفاه اجتماعی چگونه میتوانند سیاستهای حمایتهای اجتماعی خود برای طبقات فرودست را جهتدهی کنند تا از اثرات منفی «دولت رفاه معکوس» بکاهند؟
«کینز» به عنوان اصلاحگر سرمایهداری نوین، راهحل سرمایهداری را برای برونرفت از بحرانها در این میدانست که دولت، قدرت خود را در زمینه وضع مالیات و افزایش هزینههای عمومی برای ایجاد تقاضای موثر و اشتغال کامل به کار برد. بنابراین دولتهای رفاه پس از جنگ جهانی دوم به عنوان سازماندهنده سرمایهداری، تا حدی جانشین نظام بازار آزاد شدند.
به طور کلی دولتهای رفاه محصول تعامل فردگرایی و جامعهمحوری (سوسیالدموکراسی) یا توازن منافع فردی با منافع اجتماعی هستند. از آنجا که دولت، کارگزار ملت محسوب میشود و همه ثروت دولت ناشی از اموال ملت است که وکالت اداره آن را بر عهده گرفته به همین دلیل «کینز» راهحل سرمایهداری را برای برونرفت از بحرانها حضور آن در اقتصاد میداند. به طور کلی دولتهای رفاه محصول تعامل منافع فردی با منافع اجتماعی مبتنی بر توازن عقل و عمل در اقتصاد بودند. در این سیستم، حکومت متعهد میشود سطح معینی از اشتغال، درآمد، آموزش، کمک بهداشتی، تامیناجتماعی و مسکن را برای همه شهروندان فراهم آورد.
متاسفانه در ۴۰ سال گذشته بهویژه در دوران به اصطلاح سازندگی، نوعی سرمایهداری سازمانیافته در قالب انحصارات، گسترش مدیریت غیرتخصصی، حاکمیت انحصارات و شرکتگرایی افراطی در حکم الگویی جدید برای سازماندهی اجتماعی، مجالی برای تحقق آرمانهای اولیه لیبرالیسم باقی نگذاشت و عملا نوعی از دولت رفاه معکوس متضمن ایجاد جامعهای فقیر با مختصات حذف خدمات عمومی، تشدید بیکاری و انحصار خصولتیها و به حاشیه رفتن نقش دولت به عنوان یک فعال ناظر بر کشور سیطره یافت.
مردم انتظار دارند دولت رفاه اولا طیف وسیعی از خدمات را برای همه جامعه ارائه کند. ثانیا تلاش کند از اشتغال کامل در جامعه حفاظت و ثالثا ضمن آنکه زمینهای فراهم کند تا بدنه اصلی اقتصاد در دست بخش خصوصی واقعی قرار گیرد، در عین حال نظارت عامه خود را به وکالت از طرف ملت بر کسبوکارهای جاری اعمال کند.