قلمرو رفاه

در سی سال اول انقلاب چه بر سر اشتغال زنان آمد؟

درباره کتاب «اقتصاد سیاسی اشتغال زنان ایران ۱۳۸۷-۱۳۵۷» که می‌کوشد با استفاده از نظریه‌های پسااستعماری وضعیت کار زنان را بررسی کند

04 فروردین 1404 - 12:59 | مرور فرهنگ
طاهره جورکش
طاهره جورکش پژوهشگر اجتماعی

کتاب «اقتصاد سیاسی اشتغال زنان ایران ۱۳۸۷-۱۳۵۷» شامل مجموعه مقالاتی است که تلاش کرده لایه‌های گوناگون اشتغال زنان را در سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۸۷ مورد توجه قرار دهد و با بهره گرفتن از شیوه‌های مالوف در رشته‌های اقتصاد آماری، جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی و حتی تاریخ، تلاشی چندجانبه برای بررسی موضوع اشتغال زنان است. تلاشی برای درک بهتر تاثیر تغییراتی که وقوع انقلاب، برآمدن نظام جدید، جنگ و انواع تحریم‌‎های اقتصادی بر اشتغال زنان داشته است.

اشتغال مهمترین و غنی‎ترین نوع حضور در فضای عمومی و مشارکت در انواع تعاملاتی که این حضور را ایجاب و تقویت می‌کند و علاوه بر اینکه موجب کسب درآمد می‌شود، محکی برای سنجش خود و محیط پیرامون نیز است. فضایی که فرد می‌تواند از محیط خصوصی خارج و وارد محیط عمومی و از توانایی‌ها و یا ناتوانی خود آگاه شود.

از آنجا که کتاب اقتصاد سیاسی اشتغال زنان ایران ۱۳۸۷-۱۳۵۷ در مورد اشتغال زنان در ایران است، سعی شده با اتکا به ادبیات جنسیت و جهانی شدن نوشته شود و قصد دارد برخی از این رویکرد‌ها را در ایران به آزمون بگذارد. به همین دلیل در ابتدا به بررسی ادبیات نظری و مفهومی در مورد دو موضوع کلیدی «جنسیت و توسعه» ادبیاتی در باب تاثیر جهانی شدن بر زنان و نحوه استفاده از کار زنان به عنوان نیروی کار ارزان‌قیمت انعطاف‌پذیر در بازار‌های جهانی و «نظریه‎های فمینیستی پسااستعماری» نقد جدیدی در زمینه‎ زنان در جهان اسلام، قدرت استعماری که در جهان سوم به وضعیت زنان به مثابه نشانه‎ای از عقب‌ماندگی کشور‌های این مناطق اشاره کرده، می‌پردازد.

این کتاب شامل مجموعه مقاله‏هایی است که هرکدام به نحوی به اشتعال زنان پرداخته‎ و سعی کرده چند وجهی بودن موضوع اشتغال را بررسی کنند. دست داشتن محققان مختلف در نگارش این اثر باعث شده اشتغال سیاسی زنان از منظر‌های مختلف صورت‌بندی و موجب پدید آمدن اثری چندوجهی در این خصوص شود. فصل‎های این کتاب مجموعه‌ای از پرسش‌های مربوط به زنان و کار در ایران است که به خوبی توانسته مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی پیش از انقلاب و بعد از آن که باعث افزایش و کاهش اشتغال زنان شده را بررسی کند.

نگارندگان کتاب توجه ویژه‎ای به تاثیر تحریم‎های اقتصادی بر زنان دارند، موضوعی که پیش از این آنچنان مورد مطالعه قرار نگرفته بود. «جنیفر اولمستد» در فصل اول این کتاب تلاش کرده اشتغال زنان در ایران را در بستر جهانی شدن و این موضوع که زنان بعد از انقلاب اسلامی، جهانی شدن را تجربه کردند مورد بررسی قرار دهد. او به خوبی شرح می‎دهد که چگونه تحریم‎های اقتصادی ایالات متحده بر اشتغال زنان تاثیر مخربی داشته و باعث شده این تحریم‎ها موجب کاهش مشارکت زنان روستایی با تحصیلات پایین در صنعت قالیبافی شود. در ادامه به مهاجرت بخش بزرگی از زنان نخبه و مشاغل تفکیک شده در ایران بعد از انقلاب می‎پردازد که همه‎ آنها در کاهش مشارکت اقتصادی زنان تاثیر داشته است.

در فصل دوم ابتدا تاثیر برنامه مدرنیزاسیون (صنعتی شدن) در زمان شاه مورد بررسی قرار می‎گیرد، فرایندی که فقط زنان شهری طبقه متوسط و متوسط رو به بالا از آن بهره‎مند شدند و زنان روستایی از طبقات سنتی و پایین جامعه از آن دور ماندند تا جایی که هیچگونه دسترسی به قدرت اجتماعی و اقتصادی نداشتند. به عبارت دیگر می‎توان گفت ذی‎نفعان واقعی مدرنیزاسیون، زنان شهری بودند که به دلیل ورود به عرصه‎ عمومی وارد حرفه‎ آموزش و خدمات شدند. اتفاقی که پس‎ از وقوع انقلاب اسلامی کاملا برعکس شد و زنان شهرنشین کم‌درآمد و روستاییانی که پیش از این و به دلیل رویه‎های ناظر بر حجاب در نظام پیشین طرد شده بودند، به عرصه عمومی بازگشتند. روندی که در زمان جنگ با عراق تشدید شد.


نویسندگان کتاب حاضر معتقدند که به‌رغم اینکه متون بسیاری پیرامون زنان در ایران وجود دارد که دسترسی محدود زنان به اشتغال به دلیل برخی گرایش‌ها در حکومت را مورد انتقاد قرار می‌دهد، اما واقعیت بسیار پیچیده‌تر است و دلیل عمده‎ای که باعث شد اشتغال زنان کاهش یابد، اقتصاد ضعیف و کاهش اشتغال روستایی بوده است. این کتاب به خوبی توضیح داده که چطور در زمان ریاست‌جمهوری هاشمی رفسنجانی نرخ اشتغال زنان شروع به رشد کرد و تا اواخر دهه‎ هفتاد و دهه‎ بعد از آن ادامه یافت، افزایش اشتغالی که به طور عمده در بخش‎های بهداشتی، آموزشی و خدماتی بود.

در ادامه بحث در فصل سه به وضعیت اشتغال زنان در ۱۰ سال سوم انقلاب، یعنی دوران پس از انتخاب محمد خاتمی به عنوان رییس‌جمهور در سال ۱۳۷۶ (دوره اصلاحات) را مورد بحث قرار داده و نشان می‎دهد چطور جنبش اصلاحات از سوی زنان پشتیبانی ‎می‌شد تا جایی که آنها به روند سیاسی پیوستند و خواستار حقوق خود شدند. مهمتر از همه اینکه، مساله حقوق زنان در دستور کار مباحث دولتی آن زمان قرار گرفت و تمرکز اصلی به سوی سازمان‌های جامعه مدنی نظیر سازمان‎های غیردولتی رفت و فرصتی برای پیشرفت جنبش‎های زنان و اقدامات اجتماعی جمعی و سازمان‌یافته آنها فراهم شد. فرصتی که در زمان ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد بسیار محدود و پس از گذشت سه سال بعد از روی کار آمدن او بودجه‎ بخش «سازمان‌های غیردولتی زنان» قطع شد و این سازمان‎ها به حال خود رها شدند.

نگارندگان فصل چهارم با استفاده از داده‎های سرشماری ۱۰ ساله از سال‎های ۱۳۳۵ تا ۱۳۸۵ تحول بازار کار را در پنج دهه مورد بررسی قرار می‎دهند. این بخش با تمرکز بر داده‎های آماری و تحلیل کمی نشان می‎دهد بسیاری از عوامل دیگر، غیر ازگرایش‌های سیاسی حکومت، مانند تغییر جمعیت، تشکیل نهاد‌های جدید و شوک‎های داخلی و خارجی «جنگ با عراق»، نیز به طرق پیچیده و پویا بر شرایط بازار کار و تحولات آن بر زنان تاثیرگذار بوده که با فرایند تغییرات در حکومت در تعامل بوده است. می‏توان گفت همگی این موارد موجب اختلال عمده در فعالیت‎های اقتصادی و تجارت شد که این وقایع به نوبه‏ خود پیامد‌های منفی برای فرصت‎های شغلی زنان ایرانی به همراه داشت.

در فصل پنجم، زهرا کریمی نگاه دقیقی به افول صنعت فرش به دلیل جهانی شدن دارد و نشان می‎دهد چطور قالیبافی‎ به نشانی از فقر تبدیل شده تا جایی که اکثر زنان، دیگر علاقه‎ای به قالیبافی ندارند و با افزایش تحصیلات‎شان وارد انواع مشاغل دیگر می‎شوند. او برای به دست آوردن تصویری روشن از صنعت فرش دستبافت در ایران علاوه بر استفاده از آمار و اطلاعات موجود، با ۹۶ قالیباف در کاشان مصاحبه می‎کند و به این نتیجه می‎رسد که به دلیل کاهش بازار جهانی فرش ایرانی و افزایش تحصیلات دختران، قالیبافی از زنان و دختران ایرانی به عنوان کارگران خانوادگی بدون دستمزد به زنان و دختران افغانی منتقل شده و به نظر می‎رسد بدون قالیبافان کم‎مزد افغانی، فرش‎های ایرانی نمی‎تواند جایگاه بالای خود را در بازار‌های جهانی حفظ کند.

با توجه به اینکه فقر زنان و زنانه شدن فقر (با تاکید ویژه بر زنان سرپرست خانوار) بخش مهمی از ادبیات جنسیت و توسعه را در بر ‎می‎گیرد، فصل ششم به فقر زنان سرپرست خانوار و الگوی اعتباردهی خرد در برابر الگوی خیریه می‎پردازد. از آنجا که اعتباردهی به رمزواژه‎ مبارزه با فقر زنان تبدیل شده، توجه به نقد‌های این الگو مهم است. به همین دلیل این بخش با نگاهی انتقادی به الگو‌های خیریه می‎پردازد و معتقد است خیر‌یه‎ها به‌ویژه خیریه‎های دولتی معمولا وابستگی ایجاد می‎کنند و این خیریه‎ها (دولتی) اغلب منابع مالی را بر اساس تبعیت سیاسی خصوصا در سطح محلی توزیع می‎کنند. انتقاد دیگری که این بخش در مورد الگوی خیریه مطرح می‎کند این است که پیوند خود را با جامعه‎ای که مردان در آن رهبری می‎کنند و ساختار قدرت پدرسالانه موجود می‎تواند تقویت شود، حفظ کرده است. انتقاد عمده‌ای که نویسنده به برنامه‎های اعتباردهی خرد و خودیاری دارد این است که برای پیوستن به این برنامه، داشتن حداقل سرمایه ضروری است. این الزام بلافاصله کسانی را که هیچ سرمایه‎ اولیه‎ای ندارند حذف می‎کند.

در فصل هفتم بهرامی‌تاش و کاظمی‎پور تحقیقی در مورد نقش زنان خانواده‎های کم‎درآمد در بخش غیررسمی انجام ‎داده‌اند. این فصل با داده‎هایی در باب دستفروشان خیابانی در تهران و مشهد به دست آمده است. این تحقیق به طور دقیق به وضعیت درآمد و اشتغال خانوار، تحصیلات و وضعیت تاهل آنها پرداخته است. نتایج حاصل از این تحقیق نشان می‎دهد احتمال بیشتری وجود دارد که زنان دارای تحصیلات کمتر وارد این بخش غیررسمی شوند، زیرا می‎توانند کار تولیدی را با کارخانه و بچه‌داری ترکیب کنند لذا زنان متاهل بیشتر از زنان مجرد در اقتصاد غیررسمی مشغول به کار هستند و درآمد ناشی از کار غیررسمی صرف کالا‌های اساسی می‎شود نه کالا‌های تجملاتی.

فاطمه مقدم در فصل هشتم، تحقیقات خود را در رابطه با بخش غیررسمی در میان خانواده‎های دارای درآمد متوسط و بالا مورد بحث قرار می‎دهد؛ افرادی که در اقتصاد بازار غیررسمی که تحت نظارت دولت نیست با درآمد کافی مشغول به کار هستند و در آمار‌های رسمی حساب نمی‎شوند. یافته‎های این تحقیق نشان می‎دهد اقتصاد غیررسمی زنان در ایران به کارگران فقیر و غیرمتخصص محدود نمی‎شود و کارگران با تحصیلات و درآمد بالاتر را نیز در بر می‎گیرد. از دلایل اولیه پنهان کردن مشاغل توسط زنان می‎توان به عوامل اجتماعی و فرهنگی، فرار از پرداخت مالیات و اجتناب از مقررات اشاره کرد.

در فصل آخر زهره نیک‎نیا، وضعیت زنانی که از ایران خارج شده‎اند را پیگیری می‎کند. او نشان می‎دهد چگونه کسانی که از ایران خارج می‎شوند لزوما زندگی آزاد در ایالات متحده را تجربه نمی‎کنند و در برخی موارد با آزار‌های نژادپرستانه در محیط کار روبه‎رو می‎شوند. این بخش از کتاب تاکید ویژه‎ای بر مشارکت پایین نیروی کار زنان ایرانی در ایالات متحده دارد و سعی کرده با مفهوم مهاجرت به این پدیده بپردازد.

در پایان باید به این نکته‎ توجه داشت چیزی که این کتاب را نسبت به کتاب‎های دیگر در خصوص موضوع «اشتغال زنان» خاص کرده، نوع نگاهی است که به اشتغال زنان در ایران شده، نگاهی که تمرکز و تاکید اصلی‌اش بر تاریخ اقتصاد سیاسی این موضوع است و همین امر باعث شده کتاب حاضر از اهمیت ویژه‎ای برخوردار باشد. به عبارت دیگر ارزش این کتاب در نگاه تاریخی به اقتصاد سیاسی اشتغال زنان در ایران است.

اقتصاد سیاسی اشتغال زنان ایران ۱۳۸۷-۱۳۵۷

نویسنده: رکسانا بهرامی‌تاش- هادی صالحی اصفهانی

ترجمه: مهشید کریمایی

نشر: شیرازه

تعداد صفحات: ۴۱۲ صفحه