نیویورک به سیاستهای رفاهی رأی داد
اولین شهردار مسلمان نیویورک، سوسیالدموکراتی است که اجرای برنامههای رفاهی را وعده میدهد
انتخابات شهردار نیویورک در روز سهشنبه چهارم نوامبر برگزار شد؛ انتخاباتی که نتیجه آن عده بسیاری را شگفتزده کرد. زهران ممدانی، برنده این انتخابات، سیاستمداری مسلمان است که با شعارهای عدالتطلبانه و مبتنی بر بهبود خدمات رفاهی عمومی، توانست رأی بخش بزرگی از مردم نیویورک را به خود جذب کند. او در شعارهایش به مسائلی همچون حق برخورداری از مسکن، افزایش مهدکودکهای دولتی، مبارزه با بهرهکشی شرکتهای بزرگ از کارگران، لزوم بازتوزیع ثروت و بهطورکلی ضرورت افزایش نقش دولت در کاهش نابرابری، پرداخته است. اما در حدود یکسال پس از انتخاب ترامپ، با گرایشهای راست افراطی، به عنوان رئیسجمهور آمریکا، اقبال مردم نیویورک به ممدانی، به عنوان یک سوسیالدموکرات را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
بسیاری از طرفداران نظام بازار آزاد، در پاسخ به تبعات منفی اجرای سیاستهای مبتنی بر ریاضت اقتصادی، نظیر نابرابری گسترده، افزایش قیمتها و کاهش قدرت خرید مردم، همواره کامل نبودن اجرای این سیاستها را بهانه میکنند و معتقدند که اگر صبر کافی داشته باشیم و این سیاستها را بهطور کامل اجرا کنیم، بالاخره روزی بهشت موعود محقق خواهد شد. اما کارل پولانی[1]، مورخ برجسته اقتصادی، معتقد است که تحقق کامل بازار آزاد، صرفا یک تصور آرمانشهری است. از نظر پولانی، اجرای کامل سیاستهای مبتنی بر بازار آزاد، در زمین واقعیت، هرگز محقق نخواهد شد، چون اقداماتی نظیر خصوصیسازی فزاینده، آزادسازی قیمتها، یا مقرراتزدایی از قراردادهای کار آنچنان معیشت و حقوق اولیه مردم را در معرض خطر قرار میدهد که آنها را وادار میکند تا از طریق انواع و اقسام کنش اجتماعی، در برابر اجرای این سیاستها مقاومت کنند[2].
اجرای سیاستهای مبتنی بر بازار آزاد، نه فقط معیشت مردم را با مخاطره مواجه میکند، بلکه دموکراسی را هم به خطر میاندازد. طی پنجاه سال گذشته، اجرای شدیدتر سیاستهای تعدیل اقتصادی در اقصینقاط جهان، نابرابری ثروت را به شکل گسترده افزایش داده است، تا آنجا که مثلا در سال ۲۰۲۲، ۷۶ درصد از ثروت جهان در اختیار ۱۰ درصد جمعیت قرار داشته و ۵۰ درصد از جمعیت جهان که از نظر ثروت در لایه پایینی قرار میگیرند، روی هم، تنها یک الی دو درصد از ثروت جهان را در اختیار دارند[3]. تمرکز ثروت در دستان اقلیتی از افراد، باعث میشود که آنها به کمک ثروت فزاینده خود در سیاست مداخله کرده و روند انتخابات را هم دستخوش تغییر کنند. این مداخلات میتواند به کمک تخصیص بودجههای کلان برای تبلیغات، لابیگری، پرداخت رشوه به سیاستمداران، یا اجرای کمپینهای انتخاباتی برای نامزدهایی باشد که سیاستهای اقتصادی باب میل ثروتمندان را اجرا میکنند.
شاخص جهانی دموکراسی که توسط مؤسسه اکونومیست تهیه شده است، نشان میدهد که کشورهایی که نظام اقتصادی آنها بیشتر مبتنی بر ارائه حمایتهای اجتماعی است، از دموکراسی کاملتری برخوردارند. در ردهبندی کشورهای مختلف جهان، براساس این شاخص، ده کشور اول، کشورهایی هستند که نظام اقتصادی حاکم بر آنها به نظامهای مبتنی بر دولتهای رفاهی نزدیک هستند و تأمین اجتماعی قدرتمندی دارند[4]. نروژ که در صدر این فهرست قرار دارد، دارای نوعی سرمایهداری اجتماعی با دولت رفاه قوی است؛ دولتی که نقش فعالی در بازتوزیع ثروت در این کشور ایفا میکند. مالیات تصاعدی بر درآمد و ثروت، در کنار ارائه خدمات رایگان و همگانی آموزشی و بهداشتی و تأمین اجتماعی دستودلبازانه نظیر بیمههای بیکاری و خدمات بازنشستگی قابل قبول، از جمله ابزارهایی است که دولت رفاه نروژ به کمک آن شکاف میان طبقات بالا و طبقات پایین جامعه را کاهش میدهد. از نظر فرهنگی نیز در کشورهایی نظیر نروژ این باور پررنگ است که تولید ثروت، تنها از طریق همکاری همه افراد جامعه محقق میشود و ثروتمندان، نه در خلأ، بلکه با استفاده از امکاناتی که زندگی اجتماعی در اختیار آنها قرار میدهد، میتوانند به تولید ثروت بپردازند، بنابراین باید از طریق سازوکارهایی نظیر پرداخت مالیات، دین خود را به جامعه ادا کنند.
کشور آمریکا در رتبهبندی شاخص جهانی دموکراسی، در مرتبه ۲۸ام قرار دارد و امتیاز دموکراسی آن طی ده سال گذشته، روند نزولی طی کرده است. کشور آمریکا نیز از جمله کشورهایی است که طی پنجاه سال اخیر، سیاستهای مبتنی بر بازار آزاد با شدت در آن اجرا شده و به نابرابریهای فزاینده انجامیده است. توزیع ثروت در این کشور بسیار نابرابر است. سهم ۵۰ درصد پایینی جمعیت از ثروت تولیدشده در این کشور، تنها ۲ درصد است، درحالی که بیش از ۳۰ درصد ثروت این کشور تنها در اختیار یک درصد از جمعیت قرار دارد. مردم آمریکا در مواجهه با این نابرابری، به اشکال مختلفی واکنش نشان دادهاند. از منظر انتخاباتی، رأی دادن به شخصیتهای نامتعارفی همچون دونالد ترامپ، میتواند محصول آرزوی جمعی برای تغییر شرایط باشد. ترامپ با وعدههایی نظیر اخراج مهاجران یا بازگرداندن مشاغل به درون آمریکا، بخشی از طبقات پایین جامعه را به امید بهبود وضعیت اقتصادی با خود همراه کرد. با اینحال ترامپ و کسانی نظیر او، تنها شخصیتهای سیاسی نیستند که وعده تغییر میدهند.
زهران ممدانی، اولین شهردار مسلمان شهر نیویورک نیز با وعده تغییر وارد مبارزه انتخاباتی شد. اما روش ممدانی تفاوت فزایندهای با روش کسانی همچون ترامپ داشت. ممدانی که یک سوسیالدموکرات به شمار میرود، با ارائه یک برنامه جامع رفاهی توانست نظر مردم را به خود جلب کرده و خشم ترامپ و طرفدارانش را برانگیزد. مالیات بالاتر بر شرکتها و افراد بسیار پردرآمد، مقابله با استثمار کارگران توسط کمپانیهای اقتصادی و شرکتهای بزرگ، ارائه برنامههایی برای ثابت نگهداشتن میزان اجاره مسکن، کاهش هزینه حملونقل عمومی و افزایش خدمات دولتی مراقبت از کودکان برای خانوادهها، بخشی از برنامههای او به شمار میروند[5].
رأی دادن مردم نیویورک به ممدانی، شاید بخشی از همان چیزی باشد که پولانی از آن به مقاومت مردم در برابر از دست دادن ضرورتهای زندگی یاد میکند. ممدانی برخلاف نامزدهای معمول احزاب اصلی آمریکا، وعده تحول از طریق اجرای سیاستهای حمایتی و رفاهی میدهد. او برخلاف ترامپ وخامت اوضاع اقتصادی را به گردن مهاجران نمیاندازد، برعکس نیویورک را شهر مهاجران میخواند. سیاست او برای اجرای تغییر، نه اخراج مهاجران یا جنگ همه علیه همه، بلکه بازگشت به برنامههای رفاهی و بازتوزیع ثروت از طبقات بالا به طبقات پایین جامعه است. مردمی که از نابرابری و تبعیض خستهاند، ممدانی را به امید تغییر انتخاب کردهاند. باید دید که او تا چه حد میتواند در برابر شرکتها و کمپانیهای بزرگی مقاومت کند که طی پنجاه سال اخیر، فاصله خود را با مردم معمولی بیشتر و بیشتر و دموکراسی را نیز در آمریکا خدشهدار کردهاند.
پینوشتها
[1] Karl Polanyi
[2] نگاه کنید به: پولانی، کارل (۱۴۰۲)، دگرگونی بزرگ؛ خاستگاههای سیاسی و اقتصادی روزگار ما، ترجمه محمد مالجو، تهران: شیرازه.
[3] نگاه کنید به: https://wir2022.wid.world/
[4] نگاه کنید به: https://www.eiu.com/n/campaigns/democracy-index-2024/
[5] برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به: https://www.zohranfornyc.com/platform