قلمرو رفاه

از تاریخ کارگری «قدیم» تا «جدید»؛ تحول تاریخ‌نگاری کارگری در ایران

تاریخ‌نگاری روابط کار ایران از چهارچوب‌های قدیمی خارج شده و تنوع هویت‌ها، مبارزات و آرزوهای طبقۀ کارگر ایران را به رسمیت می‌شناسد

28 مهر 1404 | 16:07 اقتصاد سیاسی
تورج اتابکی
تورج اتابکی

ترجمه: مهسا جزینی | فروپاشی سیاسی و زوال اقتصادی ایران که با سقوط امپراتوری صفوی دراوایل قرن هجدهم آغاز شد، همزمان بود با سپیده‌دم عصر صنعتی شدن و پیوند اقتصادهای ملی به یکدیگر(۱۷۵۰–۱۹۰۰). روندی که بیش از یک قرن به طول انجامید و تاثیری طولانی و انکارناشدنی بر توسعه کشورهای غربی گذاشت. با تأسیس سلسله قاجار (۱۷۹۶–۱۹۲۵)، ایران سعی کرد آن وحدت سرزمینی و سیاسی از دست رفته دوران صفویه را احیا کند، اما این اراده مصادف شده بود با عصری که قدرت‌های استعماری نوظهور به شدت به دنبال گسترش قلمرو خود بودند و تمامیت ارضی ایران هم به همین دلیل با مدام با تهدید روبه رو بود.

یکی از رخدادهای مهم این دوره، معاهده گلستان (۱۸۱۳) و ترکمنچای (۱۸۲۸)، بعد ازجنگ‌های طولانی‌مدت با امپراتوری تزاری بود که تبدیل به نقاط عطف مهمی در تاریخ ایران شدند. این معاهدات علاوه بر واگذاری بخشی از خاک ایران به روسیه، سرآغاز یک تحول تدریجی اما عمیق در چشم‌انداز سیاسی و اجتماعی-اقتصادی ایران شد. در آستانه قرن بیستم، ایران خود را در وضعیت نیمه‌استعماری، تابع و گرفتار منافع و دسیسه‌های بریتانیا و روسیه تزاری می‌دید که به عنوان دو قدرت مسلط، ایران را حوزه نفوذ خود می‌دانستند. اعتراضات و انقلاباتی که به مرور در ایران طی سال های بعد رخ داد، پاسخی بود به این انقیاد نیمه‌استعماری.

نخستین انقلاب، معروف به انقلاب مشروطه (۱۹۰۵–۱۹۰۹)، دگرگونی‌های عمیقی را در بافت اجتماعی-اقتصادی و اجتماعی-فرهنگی ملت پدید آورد. هدف اصلی آن بازسازی چشم‌انداز سیاسی، الغای رژیم سلطنتی، برقراری حاکمیت قانون و پاسخگو کردن قدرت در حوزه سیاسی و اقتصادی بود. یک باور بنیادین در این دوره شکل گرفت که خواستار برابری محدود میان شهروندان در برابر قانون بود؛ برابری‌ای که در ابتدا فقط شامل حال شهروندان مذکر بود. علاوه بر این، هدف انقلاب نوسازی جامعه ایران از طریق صنعتی شدن اقتصاد کشور بود. با این حال، مسیر انقلاب مشروطه با چالش‌های بزرگی روبه رو شد. در وهله نخست فقدان یک دولت مرکزی قوی به مانعی جدی برای دستیابی به اهداف انقلاب مشروطه تبدیل شد. مانع بعدی، مقاومت و دخالت و فشاری بود که از ناحیه روسیه تزاری وارد می‌شد.

شعله‌ور شدن جنگ جهانی اول، اوضاع را بیش از پیش پیچیده کرد و موانع بیشتری بر سر راه انقلاب مشروطه ایجاد کرد. کشف ذخایر نفتی جنوب ایران در سال ۱۹۰۸ همزمان با انقلاب مشروطه بود و اهمیت ژئوپلیتیکی کشور را به میزان قابل توجهی بالا برد. در این بستر، نفت به عنوان یک کالای استراتژیک مهم ظهور کرد. اهمیت کشف نفت فراتر از یک موضوع فنی یا جغرافیایی تأثیری بود که بر ساختارهای قدرت، اقتصاد و جامعه گذاشت. در مقیاس جهانی، سرمایه‌داری نفتی به عنوان یک سیستم اقتصادی برجسته و غالب پدیدار شد و جای سیستم سرمایه‌داری مالی را که در طول قرن پیشین حاکم بود، گرفت. این برتری سرمایه‌داری نفتی در همه سالهای قرن بیستم ادامه داشت و تأثیری فراگیر و ماندگار بر امور جهانی گذاشت.

نقشی که‌ نفت ایران در طول جنگ جهانی اول داشت به حدی محوری بود که مسیر حرکت ایران را در طول قرن بیستم به شدت تغییر داد. دو کودتای مهم در سال‌های ۱۹۲۱ و ۱۹۵۳ و همچنین پس‌لرزه‌‌های انقلاب دوم در سال ۱۹۷۹، همگی به طور ذاتی، چه مستقیم و چه غیرمستقیم، با نفت پیوند خورده‌اند. کودتای ۱۹۲۱، سرآغاز سلطنت سلسله پهلوی (۱۹۲۵–۱۹۷۹)  بود که منجر به طراحی و پیاده‌سازی مجموعه وسیعی از سیاست‌های مدرنیزاسیون اقتدارگرایانه در سراسر ایران شد. این دوران، شاهدی بر تلاش‌های صادقانه رژیم حاکم برای برآوردن برخی از خواسته‌های مشروطه‌خواهان بود، اما در یک جنبه حیاتی، از پذیرش اصول مشروطه سر باز زد و آن هم از بین بردن خودکامگی و حکومت قانون بود.

در روایت تاریخ اقتصادی ایران مدرن، همه متفق‎القولند که انقلاب مشروطه و پیدایش جنگ جهانی اول نقاطی عطف در مسیر توسعه اقتصادی ایران بودند و زمینه را برای ورود به دوره‌ای‌ جدید آماده کردند. دوره‌ای که سایه‌اش را بر کل حکومت پهلوی‌ها انداخت که می‌توان آن را به دو فاز متمایز تقسیم کرد: یک دوره شکل‌گیری که با ظهور سرمایه‌داری صنعتی و ایجاد طبقه کارگر جدید تحت یک دولت متمرکز (۱۹۲۵–۱۹۶۳) مشخص می‌شود، و به دنبال آن عصر روابط تولید سرمایه‌داری تحت رهبری دولت توسعه‌گرا، جهش بزرگ اقتصادی، افزایش درآمدهای نفتی، و تبدیل دولت به بازیگر اصلی و محرک اصلی توسعه اقتصادی(۱۹۶۳–۱۹۷۸)

تاریخ و تاریخ‌نگاری طبقه کارگر و زحمتکشان فقیر

ریشه تاریخی روابط کار و کارگری در ایران به قرن نوزدهم باز می‌گردد که عمدتاً حول محور حوزه کار صنعتی می‌چرخد. تلاش‌های تحقیقاتی در این زمینه گسترده بوده است، با این حال، مطالعات  کمی در مورد تاریخ کار کشاورزی انجام شده است. دو اثر پیشگامانه آن لمبتون در این زمینه، تأثیر زیادی بر فهم ما از روابط مالکانه زمین در ایران گذاشته است. با این وجود، با گذشت سال‌ها، به جز تلاش‌های فرهاد کاظمی و یرواند آبراهامیان که به موضوع دهقانان غیرانقلابی در ایران مدرن پرداختند، موضوع کار کشاورزان تا حد زیادی از دیدگاه محققان غائب بوده است.

کاظمی یک مطالعه تطبیقی را با بررسی جالب مورد دهقانان انقلابی ایران، عراق و ترکیه انجام داده که رابطه پیچیده بین دهقانان و سیاست در خاورمیانه را نشان می‌دهد. در فصلی از نسخه ویرایش شده کتاب کاظمی، احمد اشرف (جامعه شناس) تحلیل‌های عمیق‌تری در مورد روابط مالکانه و زمین، هم در دوران پیش از انقلاب و هم پس از انقلاب، ارائه می‌کند. این فصل فرصتی ارزشمند برای تشخیص ترکیب طبقاتی پیچیده‌ای که زیربنای وقایع انقلاب ایران در سال‌های ۱۳۵۷-۱۳۵۸ (۱۹۷۸–۱۹۷۹) بود، ارائه کرده است.

همچنین باید به مطالعاتی اشاره کرد که درباره اصناف و کار مبتنی بر اصناف در ایران انجام شده است. یکی از اولین آثار در این زمینه، نوشته میرابوالقاسم فندرسکی است که به طور خلاصه موقعیت صنعتگران و پیشه‌وران عصر صفوی و وابستگی متقابل شهرنشینانی که به عنوان اعضای یک صنف خاص کار می‌کردند را توصیف می‌کند. همچنین، مهدی کیوانی در رساله دکتری خود، بررسی جامعی از تمام منابع موجود در مورد اصناف ارائه می‌دهد. کیوانی با بررسی گسترده ادبیات این حوزه، کارکردهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مذهبی هر صنف و روابط آن‌ها با بازرگانان و دولت را در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم ایران بررسی می‌کند.

 با این حال، درحالی‌که موقعیت استادکاران هر صنف در مطالعه کیوانی شرح داده شده است، آنچه در کار او و مطالعات مشابه گم است، موقعیت شاگردان یا کارگرانی است که در اصناف مشغول به کار بودند. دو مطالعه‌ای که ویلم فلور انجام داده سهم عمده‌ای در پر کردن این شکاف دارد. علاوه بر این، کار کوزنتسوا در مورد اصناف می‌تواند استثنای دیگری تلقی شود، زیرا او از منابع روسی، ارمنی و گرجی استفاده کرده و تصویری از کارگر (که او از آن با عنوان مزدور (muzdvar) به معنای کسی که دستمزد می‌گیرد، کارگر یا کارگر استخدامی یاد می‌کند) در ایران قرن هجدهم و نوزدهم ارائه می‌دهد.

می‌توان گفت که ریشه طبقه کارگر صنعتی ایران، به نیمه دوم قرن نوزدهم بازمی‌گردد، ریشه‌هایی که خارج از مرزهای سیاسی قرار می‌گیرد. مهاجرت زحمتکشان فقیر از ایران در جستجوی فرصت‌های شغلی در این دوره آغاز شد. در این عصر، تعداد قابل توجهی از کارگران ایرانی در جستجوی امرار معاش شروع به مهاجرت کردند. مقاصد انتخابی آن‌ها شامل روسیه تزاری، هند، امپراتوری عثمانی و شمال و غرب آفریقا بود. در میان این مقاصد، روسیه تزاری که با اقتصاد رو به رشد خود در اواخر قرن نوزدهم در مرکز توجه بود، به آهنربایی برای جذب تعداد قابل توجهی از کارگران ایرانی- که عمدتاً اهالی استان‌های مرکزی و شمالی ایران بودند- تبدیل شد.

تا زمان انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷، جمعیت کارگران مهاجر ایرانی در روسیه به میزان بی‌سابقه‌ای افزایش یافته بود. این کارگران عمدتاً در صنایع نفت و معدن باکو، ساخت جاده‌ها و راه‌آهن، مشغول به کار بودند. این کارگران در بخش‌های جنوبی امپراتوری روسیه، قفقاز و آسیای مرکزی یک نیروی کار اساسی بودند و کمک زیادی به پویایی اقتصادی روسیه تزاری در این دوره کردند. پژوهش‌های علمی موجود در مورد کارگران مهاجر ایرانی مدیون مورخان شوروی است که به درستی می‌توان آن‌ها را پیشگامان روشن ساختن این بخش حیاتی از تاریخ دانست. مورخانی مانند بلووا و استریگونوف، با استفاده از منابع آرشیوی فراوان دولت تزاری در قفقاز، وظیفه مستندسازی تجربیات و سفرهای کارگران مهاجر ایرانی در منطقه قفقاز را بر عهده گرفتند. تلاش‌های علمی آن‌ها باعث شده که داده‌های تجربی زیاد و روایت‌هایی بی‌نظیر و دقیقی از زندگی و کار مهاجران ایرانی در این منطقه در اختیار محققان قرار گیرد.

 حسن حکیمیان به عنوان یک چهره برجسته در مطالعه مهاجرت کارگری ایران از همین یافته‌های ثبت شده مورخان شوروی استفاده کرد و یک چارچوب تحلیلی جامع ارائه داد که ریشه در بستر گسترده‌تر اقتصاد سیاسی ایران در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم داشت. مطالعات حکیمیان بر تعامل پیچیده‌ بین مهاجرت کارگری و پویایی‌های اقتصادی ایران در طول این دوره تمرکز دارد و عوامل متعددی که باعث مهاجرت کارگران ایرانی به روسیه جنوبی شده بود را بر می‌شمرد. کار او نه تنها درک ما را از سوابق تاریخی این پدیده عمیق‌تر کرد، بلکه بر روابط ذاتی بین تحرک نیروی کار و چشم‌انداز گسترده‌تر اجتماعی-اقتصادی ایران در این عصر تأکید کرد.

با آغاز قرن بیستم، و ورود ایران به عصر صنعتی شدن، صحنه برای ظهور کارگران صنعتی آماده شد. این فرآیند صنعتی‌سازی، اگرچه تدریجی بود، اما یک گذار مهم برای کشور محسوب می‌شد. این تحول در بستر ادغام محدود ایران در اقتصاد جهانی و ایجاد عوارض گمرکی نسبتاً پایین (به طور متوسط حدود ۴ تا ۵ درصد) بر کالاهای تولیدی وارداتی روی داد. این تحولات اقتصادی در کنار مجموعه‌ای از تحولات سیاسی مسیر آینده ملت را شکل می‌داد. در ادامه کاری که مورخان اولیه در حوزه کارگری شوروی انجام دادند، عبداله‌یف با انتشار کتابی درباره صنعتی‌سازی ایران و ظهور طبقه کارگر ایرانی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم که سال ۱۹۶۳ منتشر شد، سهم قابل توجهی در ثبت تاریخ کارگری داشت.

عبداله‌یف تاریخ کارگری ایران را بر اساس دیدگاه‌های سفت و سخت مارکسیستی-استالینیستی تحلیل می‌کرد. او معتقد بود که سرنوشت و هویت طبقه کارگر یک چیز ثابت و از پیش تعیین شده (ماهیت‌گرا) است که ناگزیر به مبارزه طبقاتی و انقلاب (ماتریالیسم تاریخی) ختم می‌شود.  با این حال، نباید سهم اساسی کار عبداله‌یف را دست کم گرفت. تلاش‌های پژوهشی عبداله‌یف، با تکیه بر بررسی دقیق حقایق تاریخی و داده‌های آماری، به درک عمیق‌تر از فرآیند شکل‌گیری طبقه کارگر در ایران کمک شایانی کرد. این پژوهش‌های علمی همچنان بر تحول تاریخی کار و صنعتی‌سازی در ایران روشنگری می‌کنند و دیدگاه‌های ارزشمندی را ارائه می‌دهند که برای مطالعه تاریخ کارگری ایران، بسیار حائز اهمیت است.

ویلم فلور مورخ برجسته دیگری است که پژوهش‌های خود را وقف مطالعه طبقه کارگر ایران در اواخر قرن نوزدهم کرده است. در حالی که کار عبداله‌یف به شدت بر گزارش‌های روسیه تزاری و داده‌های آماری تکیه دارد، تاریخ‌نگاری فلور از گزارش‌های جهانگردان اروپایی و منابع دیپلماتیکِ عمدتاً بریتانیایی الهام گرفته است. فلور برای اینکه تصویری دقیق و چندبُعدی از تاریخ کارگری ایران ارائه دهد، پازلی از اطلاعات متناقض یا مکمل را که توسط خارجی‌ها ثبت شده کنار هم چیده است.

با این حال، شایان ذکر است که این دو تلاش علمی یک نقص مشترک دارند:غیاب آشکار منابع فارسی، به ویژه اسنادی که با دقت در بایگانی‌ نهادهای مرکزی و محلی نگهداری می‌شوند، از جمله عریضه‌هایی که کارگران به شاه، مقامات محلی و نهادهای مختلف نوشته‌اند. همچنین نقطه نظر و زاویه تحلیل عبداله‌یف و فلور به طور قابل توجهی متفاوت است. چارچوب تحلیلی عبداله‌یف، که برآمده از مکتب شوروی بود، بر این دیدگاه استوار بود که شکل‌گیری و رشد طبقه کارگر و تکامل «آگاهی جمعی» آن، پیوندی ناگسستنی با پیدایش نظام سرمایه‌داری دارد. این فرآیند، در نهایت با «تضاد طبقاتی» و «مبارزه طبقاتی» به بلوغ و کمال می‌رسد. در مقابل، فلور واقعیت کاملاً متفاوتی را به تصویر می‌کشد. در اینجا، کارگران نه به عنوان یک نهاد طبقاتی منسجم، بلکه به عنوان شاخه‌ یا بخشی از یک جمعیت بزرگ‌تر تحت سلطه (رعایا) ترسیم می‌شوند. در این چارچوب، کارگران فاقد عاملیت و کنترل بر سرنوشت خود یا اثرگذاری درمسیر توسعه یا تعیین سرعت آن هستند.

جنبش‌های جهانی و منطقه‌ای که از پیشرفت اجتماعی، مدرنیزاسیون و هدف نهایی مشروطه‌خواهی حمایت می‌کردند، از اواسط قرن نوزدهم روندی رو به رشد داشتند. این مسیر تاریخی با مجموعه‌ای از انقلاب‌های بنیادین که در روسیه تزاری (۱۹۰۶)، ایران (۱۹۰۵–۱۹۰۹) و ترکیه عثمانی(۱۹۰۸) به وقوع پیوستند، به اوج خود رسید. در جریان جنبش‌های مشروطه‌خواهی، فعالان رادیکالی ظهور کردند که هدفشان فراتر از آزادی‌ها و حقوق فردی بود و تا تأسیس یک نظام حقوقی جامع و یکپارچه پیش می‌رفتند.

این فعالان، که به شکل جدی معتقد به مرام سوسیال دموکراتیک بودند، تا حدی به بین‌الملل دوم احزاب سوسیالیست و کارگری (۱۸۸۹–۱۹۱۶) وابسته بودند. پیش از انقلاب مشروطه در ایران، سوسیال دموکرات‌های ایرانی با تشکیل حزب اجتماعیون عامیون (Social Democratic Party) زیربنای آرمان‌های سیاسی خود را بنا نهاده بودند. پس از موفقیت انقلاب، آن‌ها وارد مرحله بعدی مسیر سیاسی خود شدند و حزب دموکرات ایران (Hezb-e Demokrat-e Iran) را تأسیس کردند و فعالیت‌های سیاسی خود را در پارلمان ایران آغاز کردند.

شعله‌ور شدن جنگ جهانی اول، که با انقلاب روسیه تشدید شد، لایه دیگری از رادیکالیسم را به این سوسیال دموکرات‌های ایرانی تزریق کرد. این مسیر با تلاش‌های طاقت‌فرسا و مسیری پرآشوب، در ژوئن ۱۹۲۰، با تأسیس حزب کمونیست ایران (Hezb-e Komunist-e Iran) به اوج خود رسید. تاسیس این حزب نقطه عطف مهمی در چشم‌انداز ایدئولوژیک ایران بود، جایی که آرمان‌های سوسیالیستی و کمونیستی یک جای پا به دست آوردند و شروع به شکل‌دهی گفتمان سیاسی خود کردند و میراثی ماندگار برجای گذاشتند که مسیر حرکت مردم را در سال‌های آتی تحت تأثیر قرار داد.

با پیوستن حزب کمونیست ایران به جریان بین‌المللی مارکسیسم-لنینیسم، یک تحول پارادایمی اساسی در پژوهش‌های تاریخی ایران رخ داد. ایدئولوژی مارکسیسم، شیوه‌های قبلی تحلیل را دگرگون کرد و باعث شد که مورخان، وقایع اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ایران را دیگر از نگاه سنتی یا صرفاً سیاسی نبینند. در عوض، تاریخ از دریچهٔ مبارزه و تعامل طبقاتی بازخوانی شد و نقش حیاتی طبقه کارگر به عنوان نیروی محرک اصلی در تاریخ مدرن ایران برجسته شد.

یکی از چهره‌های برجسته و مؤثر در روند تکامل این تاریخ‌نگاری، آوتیس سلطان‌زاده، یکی از بنیانگذاران حزب کمونیست ایران و عضو فعال کمینترن اولیه بود. سلطان‌زاده در اولین اثر علمی خود، با عنوان «ایران معاصر» (Sovremennaia Persiia) که در سال ۱۹۲۲ منتشر شد، با استفاده از یک پژوهش میدانی گسترده، تحلیلی جامع از اقتصاد حوزه کشاورزی ایران ارائه کرد. علاوه بر این، او مسیر توسعه سرمایه‌داری در کشور را مورد بررسی دقیق قرار داد و وضعیت اجتماعی کارگران بخش کشاورزی و شهری را تبیین کرد و دیدگاه‌هایی انتقادی در مورد نقش آن‌ها در اقتصاد ایران از اواخر قرن نوزدهم ارائه داد.

سلطان‌زاده در کتاب بعدی خود که در سال ۱۹۲۵ منتشر شد، بررسی‌های خود درباره طبقه کارگر ایران را ادامه داد. او به طرز ماهرانه‌ای این تحول را به توسعه‌ سیاسی در ایران پس از جنگ جهانی اول، به ویژه در بستر به قدرت رسیدن رضاخان، پیوند زد. سلطان‌زاده در تحلیل خود، رضاخان را به عنوان نماینده «بورژوازی ملی‌گرا» ستایش می‌کند، دیدگاهی که با موضع کمینترن و شوروی در مورد ایران و کشور همسایه‌اش، ترکیه، در این مقطع تاریخی همسو بود. آثار سلطان‌زاده هم از نظر تاریخی ارزشمند هستند و هم از نظر ایدئولوژیک. او نه تنها توانست با نگاهی مارکسیستی، تعاملات پیچیده طبقات اجتماعی ایران را روشن کند بلکه نوشته‌هایش حکم سند معتبری را دارد که نحوهٔ اندیشه و تحلیل جریان‌های کمونیستی را در آن دوره تاریخی مهم برای ما روشن می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه این جریان‌ها بر فهم سیاست و جامعه ایران تأثیر گذاشتند.

پس از تشکیل حزب توده ایران در سال ۱۹۴۱، به همراه دیگر احزاب و سازمان‌های چپ‌گرا، تلاش‌ها برای جمع‌آوری خاطرات فعالان کارگری که شاهد تلاش‌های آغازین شکل‌گیری جنبش کارگری بودند، شروع شد. این تلاش‌ها به تدریج زمینه‌ساز تدوین یک تاریخ جامع از جنبش کارگری شد. در ابتدا، تمرکز اصلی بر فعالیت‌های سازمان‌یافته بود. یک نمونه گویا از چنین پژوهش تاریخی‌ای‌، روایت شکرالله مانی از تلاش‌های اتحادیه‌گرایی در ایران است که تا به امروز به عنوان یک منبع ارزشمند باقی مانده است. با این حال، در طول دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ که یک تغییر متمایز در تاریخ‌نگاری کارگری و طبقه کارگر در ایران رخ داد. مورخان حزب توده، که تحقیقات خود را در تبعید انجام می‌دادند، به تدوین مطالعاتی پرداختند که به دنبال روشن کردن تاریخ جنبش‌های کمونیستی و طبقه کارگر در ایران بود. پژوهشگران از منابع داخلی مانند خاطرات فعالان اولیه مثل شکرالله مانی و اسناد حزب کمونیست ایران و آرشیوهای کمینترن استفاده می‌کردند

تا تاریخ جنبش چپ و کارگری را به صورت رسمی تدوین کنند. در این دو دهه، پژوهش‌های تاریخ کارگری در ایران از حالت پراکنده یا وابسته به آرشیوهای خارجی، به سمت یک تاریخ‌نگاری سیستماتیک اما حزبی تغییر جهت داد. آنچه این مطالعات را متمایز می‌کند، دیدگاه منحصر به فرد مورخان حزب توده در مورد تاریخ کارگری است. از دیدگاه این فعالان سیاسی (مورخان حزب توده)، تاریخ کارگری به‌طور ذاتی با سابقه «کار سازمان‌یافته» در کارخانه‌ها و وابستگی قوی به «جنبش کمونیستی» پیوند خورده بود.در تأیید همین ارتباط، آرداشس (اردشیر) آوانسیان، یکی از اعضای برجسته حزب کمونیست و سپس حزب توده، تأکید می‌کرد که «تأسیس و شکل‌دهی بنیادهای اتحادیه‌های کارگری ایران» توسط حزب کمونیست صورت گرفته است.

تنها دو دهه پس از انتشار کتاب «شکل‌گیری طبقه کارگر انگلیس» (The Making of the English Working Class) اثر ای. پی. تامپسون است که  تاریخ‌نگاری ایران نیز دچار تغییراتی می‌شود. آنچه ما عمدتاً در پژوهش‌های یرواند آبراهامیان و به طور ویژه در کتاب «ایران بین دو انقلاب»  Iran Between Two Revolutionsاو شاهد هستیم، مهر تاثیرپذیری از ایده‌های تامپسون در دهه ۱۹۸۰ را با خود دارد.  آبراهامیان با الهام از تامپسون (و نئومارکسیسم)، یک پارادایم تحلیلی جدید برای فهم تاریخ ایران ارائه کرد که فراتر از تمرکز صرف مورخان پیشین حزب توده بر کارخانه و مبارزه حزبی بود. این پارادایم، برغنای تحلیلی تاریخ معاصر ایران افزود. آبراهامیان به جای ساده‌سازی تاریخ به یک خط مبارزه کمونیستی، با الهام از تامپسون نشان داد که آگاهی طبقاتی و عملکرد طبقات، محصول درگیری‌های پیچیده فرهنگی، سیاسی و مذهبی است، نه فقط نتیجهٔ صرفِ داشتن شغل کارگری.

در دهه ۱۹۸۰، تحلیل و درک دلایل و پیامدهای انقلاب صرفاً دغدغهٔ فعالان سیاسی مارکسیست ایرانی نبود، بلکه سایر محافل علمی و نظری مارکسیستی نیز به طور جدی با این مسئله درگیر شدند و شروع به بازنگری در اصول نظری خود کردند و تلاش کردند تا انقلاب ایران را نه با فرمول‌های ساده‌انگارانه، بلکه با تحلیل بنیادهای پیچیده اجتماعی و فرهنگی تبیین کنند. آنها روایت‌های ماهیت‌گرایانه (Essentialist) و غایت‌گرایانه (Teleological) را که توسط ایده‌های اولیه ماتریالیسم تاریخی ارائه شده بود به چالش کشیدند. این محققان به دنبال رمزگشایی از بنیادهای اجتماعی پیچیده‌ای رفتند که زیربنای انقلاب اسلامی ۱۳۵۷-۱۳۵۸ (۱۹۷۸–۱۹۷۹) و عامل به قدرت رسیدن روحانیت فعال سیاسی شده بود.

در اواخر دهه ۱۹۸۰، تورج اتابکی به عنوان شاگرد آبراهامیان، شروع به بررسی جنبش کارگری ایران در طول جنگ جهانی دوم و موضع آوانسیان در مورد ارتباط نزدیک بین اتحادیه‌های کارگری و احزاب سیاسی کرد. اتابکی در پژوهش خود، با نگاهی انتقادی بررسی کرد که چگونه شکل‌گیری اولیه کمینترن و تاریخ‌نگاری کارگری استالینیستی تمایل به تلفیق نقش حزب و اتحادیه داشت. او استدلال کرد که این دیدگاه ، منجر به یک فهم بیش از حد ساده‌انگارانه از جنبش کارگری شده و اغلب اتحادیه‌های مستقل را که با احزاب سیاسی همسو نبودند، نادیده گرفته است. علاوه بر این، اتابکی ادعا کرد که در این مکتب تاریخ‌نگاری خاص، یک جور نادیده‌انگاری عامدانه و روایت‌گری گزینشی رخ داده که منجر به چشم‌پوشی از اتحادیه‌های مستقلی شده که به طور مستقل و بدون وابستگی به احزاب سیاسی فعالیت می‌کردند. این نقد، تصور رایجی را که ادعا داشت اتحادیه‌ها در ایران همواره با احزاب سیاسی مرتبط بودند به چالش کشید و چشم‌اندازی متنوع‌تر و دقیق‌تر از سازمان‌های کارگری ارائه داد.

جلیل محمودی و ناصر سعیدی در یک مطالعه مشترک با تمرکز بر جنبش کارگری پیش از جنگ جهانی دوم، دیدگاه اتابکی را تکرار کردند و روایت قبلی که اتحادیه‌ها و احزاب سیاسی را به هم پیوند می‌داد، زیر سؤال بردند. پژوهش آن‌ها این ایده را تقویت کرد که یک تاریخ کارگری متنوع‌تر، شامل اتحادیه‌هایی مستقل و فراتر از هژمونی احزاب سیاسی وجود داشته است. در اثر مهم حبیب لاجوردی، با عنوان «اتحادیه‌های کارگری و خودکامگی در ایران»، در حالی که نقطه تمرکز زمانی محدود به سال‌های ۱۹۴۱–۱۹۵۳ است اما نویسنده در مقدمه و نتیجه‌گیری خود، نگاه تحلیلی‌اش را گسترش می‌دهد و تا انقلاب مشروطه و سال‌های پایانی عصر پهلوی نیز پیش می‌رود. لاجوردی مطالعهٔ خود را بر یک زیرگروه خاص از کارگران و در دوره‌ای خاصی از تاریخ متمرکز کرده که این هم نقطه قوت و هم ضعف کار او محسوب می‌شود.

این روش تحقیق باعث می‌شود که پژوهش لاجوردی تصویری بسیار دقیق از چگونگی مبارزات اتحادیه‌های رسمی در دوره‌های بحرانی به دست دهد اما در عین حال، تصویری ناقص از کل طیف و تنوع طبقه کارگر ایران و انواع اعتراضات آن‌ها ارائه می‌کند. پژوهش‌های لاجوردی، متأسفانه پرداخت روشنی از کارگران غیرسازمان‌یافته ندارد و اشاره‌ای به اشکال مختلف اعتراضات کارگری، مانند عریضه‌نویسی یا سایر شیوه‌های مسالمت‌آمیز برای مخالفت  نمی‌شود. با این وجود، نباید دو دستاورد برجسته در اثر لاجوردی را نادیده گرفت. اولاً، لاجوردی، برخلاف بسیاری از مورخان چپ‌گرای پیش از خود (مورخان حزب توده)، جنبش کارگری را یک نیروی مستقل می‌دانست.

 لاجوردی با این کار، به تاریخ کارگری وزن و اعتباری مستقل بخشید و آن را از زیر سایه سیاست حزبی خارج کرد. این دیدگاه به محققان اجازه داد تا به دنبال شواهدی از کنش‌های مستقل کارگران که توسط روایت‌های ایدئولوژیک پیشین نادیده گرفته شده بود، بگردند. ثانیاً، مجموعه تحقیقات او بر انبوهی از منابع متنوع فارسی و غیرفارسی تکیه دارد که برگرفته از روایت‌های دیپلماتیک جمع‌آوری شده از آرشیوهای آمریکایی و بریتانیایی است. با این حال، نکته قابل توجه در این پژوهش‌ها، فقدان منابع اصلی مرتبط با آرشیوهای شوروی است که متأسفانه در بررسی‌های لاجوردی مورد توجه قرار نگرفته است.

در دهه ۱۹۸۰ ما شاهد ظهور دو کتاب مهم در در قلمرو تاریخ کارگری ایران پیش از جنگ جهانی دوم، یعنی سالهای بین ۱۹۰۰ تا ۱۹۴۱ هستیم. یکی مطالعه فرهنگ قاسمی درباره سندیکالیسم ایرانی و کتاب ویلم فلور با عنوان «اتحادیه‌های کارگری، قانون و شرایط در ایران». هر دوی این پژوهش‌‌های علمی به دلیل فاصله گرفتن آشکار از بنیادهای ایدئولوژیک مارکسیستی برجسته شدند. تحقیقات قاسمی و فلور به طور قوی و ثابت در چارچوب فعالیت‌های رسمی کارگری (اتحادیه‌ها) باقی ماند، هرچند که رویکردشان (به ویژه در مورد عاملیت کارگر) از یکدیگر متمایز بود. این ویژگی، پژوهش‌های آن‌ها را از تاریخ‌نگاری جدیدتر که به دنبال یافتن کارگران مستقل و غیرسازمان‌یافته بود، جدا می‌سازد.با این حال، یک نقطه اختلاف مهم بین رویکرد قاسمی و فلور در برداشت متفاوت آن‌ها از عاملیت کارگر در جنبش کارگری وجود دارد.

قاسمی، ضمن اذعان به شبکه پیچیده وابستگی‌های سیاسی جنبش کارگری، به ویژه در روابط همزیستی آن با گروه‌ها و احزاب سیاسی سوسیال دموکرات، سوسیالیست و کمونیست، دیدگاهی دقیق در مورد مفهوم عاملیت کارگری ارائه می‌دهد. او در تحلیل خود از خواستگاه تاریخی فعالان کارگری، نمونه‌هایی مطرح می‌کند که می‌توان آن‌ها را به عنوان شواهدی از ابتکارات بومی در این جنبش نوظهور توصیف کرد.

در مقابل، فلور با درجه‌ای از شک و تردید به استقلال عاملیت کارگری نزدیک می‌شود. او اینطور فرض می‌کند که:«اتحادیه‌های کارگری توسط مردانی از طبقه متوسط تأسیس و رهبری شدند» او همچنین استدلال می‌کند که کارگران به طور کلی، فرصت، انرژی، درک و توانایی سازماندهی فعالیت‌های کارگری را نداشتند. بنابراین، اعضای روشنفکران مارکسیست ایران«مشکلات کارگری را به عنوان بخشی جدایی‌ناپذیر از سیستم اجتماعی-اقتصادی و سیاسی تلقی کردند که امپریالیسم و سرمایه‌داری نیروهای محرک آن بودند.» این دیدگاه ظاهراً بر مفهوم عاملیت مستقل کارگری سایه تردید می‌افکند و در عوض، بر تأثیر ریشه‌ها و جهت‌گیری‌های طبقه متوسط بر رهبری و مسیر اتحادیه‌های کارگری تأکید می‌کند.

با این وجود، اشتباه است که سهم پژوهش‌های فلور نادیده گرفته شود. فلور به طرز ماهرانه‌ای از منابع فراوانی استفاده می‌کند تا یک تصویر واضح از شرایط کاری و زندگی کارگران در ایران ترسیم کند. تحقیقات او جنبه‌های مهمی مانند هزینه زندگی، دستمزدها، بهداشت و تغذیه، ساعات کار و ایمنی محیط کار را در بر می‌گیرد. همچنین، روایت جامع فلور شامل یک بررسی کامل از مقررات و قوانین کارگری در ایران در طول چهار دهه ابتدایی قرن بیستم است. فلور با استفاده ماهرانه از منابع، توانست تصویر بسیار مفصل و جامعی از مقررات و قوانین حاکم بر کار و استخدام در ایران اوایل قرن بیستم ترسیم کند. او به دقت نشان داد که چارچوب‌های قانونی و روش‌های نظارتی چگونه در این دوره حیاتی، بر زندگی و اشتغال کارگران ایرانی تأثیر می‌گذاشتند.

تأثیر ای. پی. تامپسون بر تاریخ‌نگاری کارگری ایران

در مقاله‌ای که در سال ۲۰۱۳ به مناسبت پنجاهمین سالگرد انتشار کتاب «شکل‌گیری طبقه کارگر انگلیس» منتشر شد، آبراهامیان بر میراث ماندگار تامپسون تأکید کرد. او خاطرنشان کرد که مشخصه رویکرد تامپسون، اجتناب عمدی از اَبَر روایت‌ها، تعمیم‌های فراگیر و تمایزات بیش از حد انتزاعی بود. در عوض، جذابیت متمایز تامپسون و به تبع او مورخان دیگر در تمرکز وسواس‌گونه بر جزئیات ملموس و شواهد تاریخی نادیده انگاشته شده بود. او داده‌های تجربی و شواهد تاریخی را مبنای اصلی بررسی‌های خود قرار می‌داد و براین اساس نتیجه‌گیری یا ایده‌پردازی می‌کرد. اهمیت تامپسون در این است که او به مورخان یاد داد که باید بررسی شواهد عینی (تحقیق در آرشیوها و جزئیات روزمره) را در اولویت اول قرار دهند و تنها پس از آن، از این شواهد برای ساختن تفسیرهای بزرگ (روایت‌های فراگیر) استفاده کنند. این یک رویکرد تجربه‌گرا و منتقد نظریه‌پردازی انتزاعی بود که برای تاریخ‌نگارانی مانند آبراهامیان در تحلیل انقلاب پیچیده ایران، بسیار حیاتی به شمار می‌رفت.

«تاریخ کارگری جدید» و عاملیت کارگران سازمان‌نیافته

شناسایی عاملیت کارگران سازمان‌نیافته، در تمام نمودهای زمانی و زمینه‌ای آن، جایگاهی محوری در اندیشه و گفتمان وسیع  تاریخ کارگری جهانی در مؤسسه بین‌المللی تاریخ اجتماعی (IISH) داشته است. در واقع، کار مارسل ون درلیندن در سطح جهانی (مشابه کاری که ای. پی. تامپسون قبلاً برای انگلستان انجام داده بود)، راه را برای مورخان ایرانی باز کرد. این مورخان به جای اینکه صرفاً به سراغ کارگران رسمی و سازمانی بروند، به دنبال اسنادی از زندگی و مبارزهٔ کارگران غیرسازمان‌یافته – مثل کارگران کوره‌پزخانه‌های جنوب تهران یا کارگران بخش‌های غیررسمی آبادان – گشتند تا تاریخ را از دیدگاه آن‌ها بنویسند.

انتشار «تاریخ از پایین» در ایران (۲۰۰۳)

در سال ۲۰۰۳، اتابکی و ون درلیندن مسوولیت انتشار یک شماره از مجله بین‌المللی تاریخ اجتماعی با عنوان «ایران قرن بیستم: تاریخ از پایین» را بر عهده گرفتند. این مجلد شامل سه مقاله بود که به بافت پیچیده تاریخ طبقه کارگر ایران در قرن بیستم می‌پرداخت. سهم کاوه احسانی در این مجلد شایسته توجه ویژه است. احسانی به کاوش در مورد نقش‌های چندوجهی کارگران، مهاجران، زنان و کارمندان دون‌پایه در تکامل و پیکربندی آبادان، یک شهر پالایشگاه نفتی در ایران، در طول قرن بیستم پرداخت. اهمیت فوق‌العاده کار احسانی، اجتناب عمدی او از تمرکز صرف روی نیروی کار در صنعت نفت آبادان است. احسانی در پژوهش خود نشان داد که ساکنان عادی آبادان (فراتر از کارگران رسمی نفت) فعالانه درگیر مبارزه‌ای اجتماعی و فرهنگی بودند تا کنترل شهر خود را از دست شرکت نفت خارج کرده و هویت و آیندهٔ آن را بر اساس خواسته‌های خودشان شکل دهند.

دومین مقاله در این مجموعه، به قلم تورج اتابکی، ابعاد فراملی شکل‌گیری طبقه کارگر را بررسی می‌کند. اتابکی با یافتن اسنادی از مجموعه‌های متنوع، از جمله آرشیوهای روسیه تزاری، شوروی و ایران، به تاریخ زندگی روزمره زحمتکشان فقیر و طبقه کارگر ایران می‌پردازد که در حاشیه امپراتوری تزاری در آستانه انقلاب ۱۹۱۷ روسیه سکونت داشتند. نگاه موشکافانه او بر تجارب روزمره کارگران مهاجر و فرهنگ فراگیری که آن‌ها در شهرهای مهاجرت خود ایجاد کردند، متمرکز است. اتابکی با این کار، به تاریخ‌نگاری کارگری ایران کمک کرد تا از تحلیل‌های ساده‌انگارانه (مانند کارگر فقط کارگر است) فاصله بگیرد و نشان دهد که چگونه شرایط سیاسی و اجتماعی می‌توانستند بر پیچیدگی هویت‌های چندگانه کارگران مهاجر تأثیر بگذارند و اولویت‌های آن‌ها را تغییر دهند.

در نهایت، سهم ویلم فلور در این مجموعه بر دنیای کار در کوره‌های آجرپزی جنوب تهران تمرکز دارد. فلور در مطالعه خود بر شرایط کاری و زندگی وخیم و رقت‌بار کارگرانی تأکید می‌کند که در حاشیه شهرها یک سبک زندگی مابین شهرنشینی و زندگی روستایی موقت را تجربه می‌کردند و یکی از فقیرترین بخش‌های طبقه کارگری ایران را تشکیل می‌دادند. او همچنین به فعالیت‌های کارگری در میان کارگران آجرپزی می‌پردازد و یک کار تطبیقی درباره شش اعتصاب که بین ژوئیه ۱۹۵۳ و آوریل ۱۹۷۹ رخ دادند، انجام می‌دهد. فلور از طریق این تحلیل، روایت‌هایی از مبارزه و مقاومت را آشکار می‌سازد که زیربنای زندگی این کارگران و نشان دهنده تلاش آن‌ها برای بهبود شرایط کاری و کسب اندکی کرامت در محل کار بود.

در مجموع، این سه مطالعه یک افزوده مهم به تاریخ‌نگاری طبقه کارگر ایران محسوب می‌شوند و یک کاوش چند وجهی از تجربیات، هویت‌ها و مبارزات آن‌ها در طول قرن بیستم ارائه می‌دهند.

تاریخ اجتماعی کار در صنعت نفت ایران

در سال ۲۰۱۰، یک برنامه تحقیقاتی قابل توجه در مؤسسه بین‌المللی تاریخ اجتماعی آغاز شد که سهم مهمی از حوزه گسترده‌تر تاریخ کارگری جهانی را در بر می‌گیرد. این پروژه به کاوش جامع در تاریخ اجتماعی کار در صنعت نفت ایران اختصاص داشت. محققان با هدف قاطعانه تدوین یک مطالعه دقیق تجربی و کیفی که تمامیت تاریخ ۱۰۰ ساله صنعت نفت (از ۱۹۰۸ تا ۲۰۱۸) را در بر بگیرد، از چارچوب‌های نظری و تحلیلی‌ای که رشته در حال تکامل تاریخ کارگری جدید ارائه می‌کرد بهره بردند. تمرکز پروژه بر پنج حوزه اصلی بود که هر کدام دیدگاه‌های مهمی در مورد تحرکات کار و طبقه کارگر در صنعت نفت ایران ارائه می‌دادند:

1. ترکیب نیروی کار

2.فرآیند شکل‌گیری نیروی کار

3.روابط کار

4.مهاجرت، تحرک و یکپارچگی نیروی کار

5.شرایط زندگی/کیفیت زندگی

در واقع، این پروژه تحقیقاتی به مجموعه‌ای قابل توجه از آثار، شامل رساله‌های دکتری، مقالات و کتاب‌ها، منجر شد. این دستاوردهای علمی در مجموع، نمایانگر تلاشی متعهدانه و دقیق برای فهم شبکه پیچیده تاریخ کارگری در صنعت نفت ایران است. محققان با به‌کارگیری ابزارها و روش‌های تحلیلی تاریخ کارگری جدید، قصد داشتند ابعاد چندوجهی این روایت تاریخی را روشن سازند.

شکل‌گیری طبقه کارگر در نفت: نظریه گفتمانی

در پاییز ۲۰۱۳، مجله «تاریخ کار و طبقه کارگر بین‌المللی» یک بخش ویژه را به تاریخ اجتماعی کارگران نفت ایران اختصاص داد. این مجموعه شامل مقاله‌ای از تورج اتابکی بود که به بررسی شکل‌گیری طبقه کارگر در صنعت نفت ایران می‌پرداخت. اتابکی در مقاله خود، مراحل نخست جذب نیروی کار در صنعت نفت را که عمدتاً متشکل از افرادی از میان طوایف و بومی‌ها و مردم زحمتکش روستایی بودند، بررسی کرد. کارگران جدیدی که از روستاها و قبایل به صنعت نفت می‌آمدند، با ورود به کارخانه‌های بزرگ، شوک بزرگی را تجربه می‌کردند. آن‌ها مجبور بودند نظم بسیار سخت و خشک تولید صنعتی را بپذیرند که کاملاً با روش زندگی قبلی‌شان فرق داشت. این انضباط سخت کارخانه‌ای، اولین پایه برای شکل‌گیری طبقه کارگر مدرن ایران و هویت جدید آن‌ها بود و نقشی محوری در شکل‌دهی آنچه که بعداً به طبقه کارگر مدرن ایران تبدیل شد، ایفا کرد.

تحلیل اتابکی به قلمرو آگاهی کارگران ورود کرد و با استدلال‌های مطرح شده توسط زکری لاکمن هم‌صدا شد. هر دو محقق ادعا کردند که فرآیند شکل‌گیری طبقه کارگر چیزی بیش از شرایط  صرف مادی بود وبه همان اندازه یک تلاش گفتمانی          (discursive endeavor)  بود. این دیدگاه، تعاریف ساختارگرایانه و عینی‌گرایانه سنتی از کارگر و طبقه کارگر را به چالش کشید.روایت اتابکی فرض را بر این می‌گذارد که پس از طی یک فرایند طولانی از استخدام و انطباق با انضباط کار جدید، افرادی- که در صنعت نفت ایران کار می‌کردند- با حسی جدید از هویت فردی ظهور کردند. آن‌ها کم کم خود را به عنوان یک جمعیت متمایز با یک هویت اجتماعی مشترک دیدند. این خودانگاره در حال تکامل، با یک تصویر نمادین از همبستگی گروهی مشخص می‌شد، تصویری که افراد را از طریق مذاکرات و رقابت‌های فرهنگی زندگی روزمره‌شان متحد می‌کرد.

مارال جفرودی، یکی دیگر از افرادی بود که در این بخش ویژه مشارکت داشت. او با تمرکز بر دوره «دهه شصت طولانی» در صنعت نفت ایران یک مطالعه جالب انجام داد. در طول این دوره، دولت ایران در حالی که همزمان موانعی جدی بر سر راه اتحادیه‌گرایی مستقل ایجاد می‌کرد اما شروع به انجام اصلاحات اقتصادی و اجتماعی از بالا به پایین کرد. مقاله جفرودی روایت رایج در تاریخ‌نگاری ایران را به چالش می‌کشد، روایتی که اغلب این دوره را با سرکوب دولتی یا محدودیت‌های ساختاری در طبقه کارگر برجسته می‌کند. محدودیت‌هایی که ظاهراً آنها را از دست زدن به اقدامات رادیکال جمعی باز می‌داشته است. برخلاف این دیدگاه رایج، جفرودی این استدلال را مطرح می‌کند که اقدامات کارگران در این دوره توسط عوامل عینی و ذهنی ذاتی طبقه آن‌ها شکل گرفته است.

 کارگران به جای دنبال کردن اقدامات رادیکالی که ممکن بود دولت را عصبانی کند یا مزایایی که از طریق اصلاحات اجتماعی به دست آورده بودند در خطر بیفتد، به اشکالی از کنش جمعی دست زدند که با منافع آن‌ها همسو بود. اساساً، آن‌ها بدون آنکه مستقیماً اقتدار دولت را به چالش بکشند به دنبال حفاظت از مزایای کسب شده خود بودند. علاوه بر این، جفرودی ادعا می‌کند که لازم است مجموعه اقدامات جمعی کارگران در یک بستر گسترده‌تر دیده و به طور کیفی تحلیل شوند. او فرض می‌کند که این اقدامات نباید با یک مفهوم آرمانی یا سخت‌گیرانه از فعالیت رادیکال سنجیده شوند، بلکه باید در بستر خاص اجتماعی-سیاسی و اقتصادی آن زمان درک شود.

مطالعه پیمان جعفری در همین شماره ویژه، بر تجربیات کارگران نفت در طول دهه ۱۹۷۰، یک دهه حیاتی که به انقلاب ایران در سال‌های ۱۳۵۷-۱۳۵۸ (۱۹۷۸–۱۹۷۹) منتهی شد، تمرکز دارد. پژوهش جعفری درباره نقش کارگران نفت در انقلاب، بسیار گسترده و عمیق است. او فقط به یک بُعد نگاه نکرده، بلکه تمام جوانب زندگی کارگران را از جمله شرایط کاری و حقوقی آنها، فضای سیاسی آن زمان و فرهنگ و سبک زندگی کارگران را بررسی کرده است.هدف او این بوده که نشان دهد این مجموعه‌ شرایط چگونه بر کارگران حکم‌فرما بوده و چه نقشی در رویدادهای تحول‌آفرین انقلاب ایفا کرده است. جعفری در پژوهش خود، مفهوم رایج «اشرافیت کارگری» را که اغلب به کارگران نفت نسبت داده می‌شود، به چالش می‌کشد. در عوض، او کاوشی ظریف در مورد سازوکارهایی انجام می‌دهد که به ایجاد سیستم‌های کنترل، تعارض و رضایت در صنعت نفت کمک کردند.

مهاجرت و زمینه‌های جهانی

سایر مطالب منتشر شده در چارچوب پروژه «تاریخ اجتماعی کار در صنعت نفت ایران» بر مهاجرت، تحرک و یکپارچگی فرامنطقه‌ای نیروی کار تمرکز کرده‌اند. به طور مشخص، عاملیت کارگران مهاجر هندی در صنعت نفت ایران در طول نیمه اول قرن بیستم به عنوان یک موضوع محوری در این مطالعات ظاهر شده است. این تحقیقات جنبه‌های مختلفی از جمله هویت‌های قومی-مذهبی این کارگران هندی، فرآیندهای استخدامی مرتبط با انتقال آنها به ایران، شرایط استخدام، مفاد قراردادهایشان و تجربیاتی که پس از استخدام در صنعت داشتند را بررسی کردند. مقاله اتابکی، ابعاد چندوجهی نقش کارگران هندی در صنعت نفت ایران را روشن می‌کند.

علاوه بر این، یک مطالعه جداگانه که توسط اتابکی و احسانی انجام شد، مفهوم یکپارچگی فرامنطقه‌ای نیروی کار در طول جنگ جهانی اول را بررسی کرده است. این تحقیق بر شیفت جهانی از زغال سنگ به نفت به عنوان منبع غالب انرژی در طول جنگ متمرکز است، که به نوبه خود، زمینه را برای ظهور یک رژیم سیاسی-اقتصادی جدید به نام فوردیسم فراهم کرد. شاخصه این رژیم تولید و مصرف صنعتی انبوه با یک پشتوانه مدیریت علمی بود.در میان مجموعه کنفرانس‌هایی که در ارتباط با پروژه «تاریخ اجتماعی کار در صنعت نفت ایران» و تحت حمایت مؤسسه بین‌المللی تاریخ اجتماعی برگزار شد، یک سمپوزیوم مهم به نام «کار برای نفت در یک بستر جهانی» برگزار شد. دستاورد علمی این گردهمایی دانشگاهی که محققانی از نیمکره‌های شمالی و جنوبی در آن حضور داشتند، در قالب کتاب «کار برای نفت: تاریخ اجتماعی تطبیقی کار در صنعت نفت جهانی» زیرنظر تورج اتابکی، الیزابتا بینی و کاوه احسانی منتشر شد. این مجموعه، گسترده تاریخ کارگری را از کلمبیا تا نیجریه، و از ایالات متحده تا فنلاند و هند در بر می‌گیرد.

پژوهش‌های دیگر

متین بیگلری محقق دیگری است که پژوهش‌هایش به سوی یک بررسی دقیق از صنعت نفت ایران از منظر تاریخ اجتماعی کمک کرده است. رساله دکتری او تحول پیچیده نیروی کار ایران در بخش پالایش نفت بین سال‌های ۱۹۳۳ و ۱۹۵۱ را روشن ساخته است. دوره‌ای که از تمدید قرارداد نفتی ایران با شرکت نفت انگلیس و ایران در سال ۱۹۳۳(دارسی)، تا ملی شدن صنعت نفت در سال ۱۹۵۱ را شامل می‌شود. بیگلری به عنوان یک محقق فعال و تخصصی دائماً در حال تولید و انتشار پژوهش‌های جدید در زمینه تاریخ اجتماعی صنعت نفت ایران است.

شناسایی پویایی‌های چندوجهی نیروی کار در حوزه های مختلف تولید

پژوهش دکتری سرهان آفاجان در مورد تاریخ اجتماعی نیروی کار در صنعت نساجی ایران، که از آغاز انقلاب مشروطه تا پایان حکومت رضاشاه در سال ۱۹۴۱ را در بر می‌گیرد، در این حوزه اهمیت بسزایی دارد. جنبه مهم کار او، توجه و برجسته سازی دادخواست‌های کارگران است که نکات ارزشمندی دربارۀ صداها و شکایات طبقۀ کارگر در طول این دورۀ مطرح می‌کند.

تحقیق آفاجان با فراتر رفتن از سازماندهی سنتی و رسمی کار و اقدام جمعی کارگری، مفهوم‌ خودِ نیروی کار را گسترش می‌دهد. او با به‌رسمیت شناختن اشکال گوناگون کار و روابط کاری در این دوران، از مرزهای تعاریف مرسوم فراتر می‌رود. آفاجان در طول مطالعۀ خود، جنبه‌های مختلف زندگی کارگران را فراتر از تجربه‌های آنان در محیط کار در نظر می‌گیرد. این رویکرد جامع شامل عواملی چون شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن‌هاست و تصویری همه‌جانبه از طبقۀ کارگر در این دوره ارائه می‌دهد. در واقع، پژوهش او از طریق بازگرداندن عاملیت به کارگران ماهر و کاوش گسترده در زندگی آن‌ها، زمینه‌های جدیدی را در تاریخ اجتماعی روابط کار باز می‌کند و به درک دقیق‌تر و چندلایه از تجربیات گوناگون طبقۀ کارگر ایران در طول این دورۀ تحول کمک می‌کند.

مس، به عنوان ماده‌ای حیاتی، نمونه‌ای است که در آن عاملیت نیروی کار، چه در استخراج و چه در تولید بعدی، اهمیت زیادی پیدا می‌کند. بررسی شبکۀ پیچیدۀ کارگران و کارمندان در صنعت مس ایران، محور اصلی رسالۀ دکتری عبدالرضا علمدار است. در پژوهش علمدا، بر نقش کلیدی کارگران در روند تکامل صنعت مس سرچشمه در نزدیکی کرمان، تأکید ویژه‌ای شده است. قلمرو پژوهش تاریخی او با آغاز کشف مس در این منطقه شروع می‌شود و تحولات بعدی را تا رخدادهای عظیم منجر به انقلاب ۱۳۵۷-۱۳۵۸ را پی می‌گیرد.علمدار در تحقیقات خود تلاش می‌کند روایت تاریخی رایج را زیر سؤال ببرد؛ روایتی که ادعا می‌کند کارگران معدن در صف مقدم انقلاب ۱۳۵۷ ایران قرار داشتند.علاوه بر کار پیشگامانۀ او در بخش استخراج و پالایش مس، پژوهش علمی علمدار شامل کاوش مستمر در تاریخ اجتماعی کار در بستر محصولات تولیدی متنوع ایرانی، از جمله پسته، بوده است، در نتیجه، با افزودن نگاه‌های گوناگون به تاریخ کار و تولید، ادبیات این حوزه را گسترش می‌دهد.

روایت‌های تاریخی قدیمی از روابط کار، قادر به تشخیص رابطه پیچیدۀ جنسیت و طبقه نبودند؛ آن‌ها نمی‌دیدند که هویت جنسیتی چطور به تجربۀ طبقاتی کارگران شکل می‌دهد .این پدیده به‌خصوص در جوامعی با فرهنگ تفکیک جنسیتی مانند ایران (که عمدتاً آموزه‌ها و توجیهات مذهبی حضوری پررنگ دارند)، برجسته است. در سال‌های اخیر، تحقیقات علمی در زمینۀ تاریخ کار «نوین»، باعث شده است که توجه بیشتری به پیچیدگی‌های پویایی‌های جنسیتی  به ویژه در مورد قدرت و عاملیت کارگران شود. سهم والنتین مقدّم در تاریخ‌نگاری ایران، به‌ویژه در حوزۀ تاریخ اجتماعی، به دلیل تأکید او بر مؤلفه‌های جنسیتی که اغلب نادیده گرفته شده‌اند، قابل توجه است. کار او به بررسی مشارکت اقتصادی زنان در سراسر آنچه او «قرن طولانی بیستم» ایران می‌نامد، می‌پردازد.

 پژوهش مقدّم نقش قابل توجه زنان دهقان و طبقۀ کارگر ایران را به عنوان بخش مهمی از نیروی کار ارزان و بدون مزد برجسته می‌کند. وضعیتی شبیه وضعیت نادیده و به حاشیه رفته شده کودکان کارگر در این دوره. او با تمرکز روی این موضوع، روی سهم اقتصادی زنانی که اغلب به حاشیۀ روایت‌های تاریخی رانده شده‌اند دست می‌گذارد. علاوه بر این، طبقه‌بندی مقدّم از کار، فراتر از مرزهای مرسوم می‌رود و کار خانگی، خدمتکاری و روسپی‌گری را در کانون توجه می‌آورد. این اشکال از کار، که اغلب در تاریخ‌نگاری سنتی نامرئی یا نادیده گرفته می‌شوند، در تحلیل او نقشی محوری دارند. با این حال، مقدّم اعتراف می‌کند که حتی در مطالعۀ او هم، این جنبه‌های حیاتی تاریخ (مانند کار خانگی و روسپی‌گری) احتمالاً به اندازۀ کافی مورد بررسی جامع قرار نگرفته‌اند.

میزان مشارکت کارگران و تأثیر آن‌ها بر انقلاب ۱۳۵۷-۱۳۵۸ و همچنین دستاوردهایی که اانقلاب برای آنها داشت، همچنان موضوع تحقیقات فعال در حوزۀ پژوهش تاریخ کار«نوین» است. آصف بیات به عنوان یک شخصیت پیشگام در مطالعۀ تاریخ کار ایران در طول این دورۀ انقلابی و پس از آن ظهور می‌کند. پژوهش او شامل کار میدانی گسترده در میان کارگران تهران و شهر تبریز، واقع در شمال غربی ایران، در سال‌های ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۰ (۱۹۸۰ تا ۱۹۸۱) بود. مطالعۀ بیات نه تنها روابط صنعتی در ایران را دقیقاً بررسی کرد، بلکه با نگاه مجدد به ایران پس از انقلاب از دریچۀ چشم کارگران، دیدگاهی منحصر به فرد ارائه داده است.

آنچه کار بیات را متمایز می‌کند، تمرکزش بر تجربیات و دیدگاه‌های طبقۀ کارگر در طول این دورۀ پرتلاطم است. افرادی که او با آنها گفت وگو کرده فعالان قیام انقلابی بودند که به سرنگونی سلطنت انجامید. متعاقباً، آن‌ها در تأسیس شوراها (کمیته‌های کارخانه) برای اعمال کنترل جزئی و موقت بر محیط کار، به‌ویژه در کارخانه‌های بزرگ، نقش اساسی داشتند. علاوه بر این، بیات یک دیدگاه بدیع را در تاریخ‌نگاری کار ایران وارد کرد. او نشان داد که حوزۀ تاریخ روابط کار صرفاً به محققان کار محدود نمی‌شود. بلکه طیف وسیع‌تری از رشته‌ها و ذی‌نفعان، از جمله مورخان علوم اجتماعی، محققان علوم سیاسی، فعالان چپ‌گرا و حتی مقامات مذهبی (اسلامی) را در بر می‌گیرد. این شناخت، بر ماهیت چندوجهی و بین‌رشته‌ای تاریخ کار و دیدگاه‌ها و صداهای متنوعی که به درک تجربیات و رفتارهای طبقۀ کارگر کمک می‌کنند، تأکید می‌ورزد.

تحلیل آکادمیک احمد اشرف از عاملیت طبقۀ کارگر ایران در همان دوره نیز سهم قابل توجهی در حوزۀ تاریخ روابط کار ایران دارد. مطالعۀ او، که با روش‌شناسی دقیق و به کارگیری رویکردهای کمی و کیفی مشخص می‌شود، به پویایی‌های پیچیدۀ تغییرات و تحولات اقتصادی ایران دهۀ ۱۹۷۰ و اوئل دوران پس از انقلاب می‌پردازد. تحقیقات اشرف فراتر از یک بررسی سطحی از وقایع و شرایط است؛ او تحولات اقتصادی زیربنایی این دوره را عمیقاً بررسی می‌کند. رویکرد او به ما کمک می‌کند تا درک کاملی از تاثیر تغییرات اقتصادی بر وضعیت اجتماعی و سیاسی طبقۀ کارگر ایران پیدا کنیم. مطالعۀ اشرف، تصورات رایج در مورد تمایلات انقلابی طبقۀ کارگر ایران را به چالش می‌کشد. او با تحلیل دقیق ساختار انقلابی این طبقه، ما را به بازنگری در روایت‌های موجود وامی‌دارد. این ارزیابی انتقادی، درکی دقیق‌تر از ماهیت چندوجهی عاملیت طبقۀ کارگر در طول این دورۀ پرتلاطم را فراهم می‌کند.

فخرالدین عظیمی با اثری متفاوت و برجسته، به خوانندگان کمک می‌کند تا با زندگی قشر کارگر فقیر ایران در طول سدهٔ بیستم آشنا شوند. او این کار را از طریق مصاحبه با امیر آقا، راننده کامیونی که در سال ۱۹۲۱ متولد شده بود و خانواده‌اش انجام می‌دهد. روایت امیر تصویری زنده از زندگی روزمرۀ زحمتکشان فقیر ایران در طول دوره‌های مختلف است. خاطرات امیر آقا از فاصله بین دو جنگ جهانی تا سال‌های پرتلاطم جنگ جهانی دوم، زمانی که ایران توسط نیروهای متفقین اشغال شده بود، را در بر می‌گیرد. گزارش او دیدگاههای ارزشمندی در مورد چالش‌ها، مبارزات و تاب‌آوری طبقۀ کارگر ایران در دوران آشوب بین‌المللی و داخلی فراهم می‌کند. علاوه بر این، ارزیابی امیر آقا از جنبش‌ها و احزاب سیاسی در دورۀ پس از جنگ، تا آستانۀ انقلاب ۵۷-۵۸، لایه‌ای عمیق تر به روایت او اضافه می‌کند. این دیدگاه دست اول، نگاهی بی‌نظیر به تغییرات اجتماعی و سیاسی ایران در طول قرن بیستم از دریچۀ چشم یک فرد متعلق به طبقۀ کارگر، می‌اندازد.

هایده مغیثی و سعید رهنما هم درباره تاریخ پیچیدۀ طبقۀ کارگر ایران در دورۀ پس از انقلاب پژوهش کرده‌اند. تحقیق آن‌ها شامل یک مرور جامع بر سیر تکامل جنبش طبقۀ کارگر ایران در طول قرن بیستم است که در نهایت به دوران پس از انقلاب ۱۳۵۷-۱۳۵۸ می‌رسد. آنها همچنین روی ترکیب نیروی کار بر اساس شغل و جنسیت در اواسط دهۀ ۱۹۹۰ هم کار کرده‌اند. این بررسی دقیق نیروی کار، ما را به درکی ظریف از تحرکات اجتماعی-اقتصادی آن زمان فراهم می‌رساند.علاوه بر تحلیل ترکیب طبقۀ کارگر ایران، مغیثی و رهنما سیاست‌های کارگری اجرا شده جمهوری اسلامی را از زمان انقلاب به بعد بررسی می‌کنند.  آن‌ها به بررسی مسائل بحث‌برانگیز دولت دربارۀ سیاست‌های کارگری می‌پردازند تا رویکرد حکومت به روابط کار، حقوق کارگران و پیامدهای آن را برای کل طبقۀ کارگر را مشخص کنند.

نکته بسیار مهم این است که نویسندگان همچنین مقاومت در برابر سیاست‌های کارگری جمهورس اسلامی را از سوی جنبش مستقل طبقۀ کارگر و جامعه مدنی به طور کلی، مورد بررسی قرار می‌دهند. این بررسی، نقطه نظراتی را در مورد مبارزات و تنش‌های جاری در جامعۀ ایران در دورۀ پس از انقلاب ارائه می‌دهد. پیمان جعفری از طریق دو مطالعۀ متمایز، تاثیر قابل توجهی در تاریخ‌نگاری فعالیت‌های کارگری پس از انقلاب و جنبش حقوق مدنی در ایران داشته است. در مطالعۀ اول، جعفری تحولات پویا در شرایط اجتماعی-اقتصادی کارگران و فعالیت‌های کارگری را در چهار دورۀ متمایز تاریخ ایران بررسی می‌کند. این دوره‌ها شامل جنگ ایران و عراق (۱۳۵۹-۱۳۶۷) دوران بازسازی اقتصادی در زمان ریاست‌جمهوری علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی (۱۳۶۸-۱۳۷۶)، دوران اصلاحات خاتمی (۱۳۷۶-۱۳۸۴) و سیاست‌های نئوپوپولیستی محمود احمدی‌نژاد (۱۳۸۴-۱۳۹۲) است.

او در پژوهش دوم خود، این دگرگونی‌ها را در بافت کلی بازسازی ساختار طبقاتی جامعه مورد بررسی قرار می‌دهد. او استدلال می‌کند که فعالیت‌های کارگری در ایران با جنبش‌های وسیع‌تر جامعه مدنی و مطالبات آن‌ها در هم تنیده شده و این ادغام، خواسته‌ها و اعتراضات کارگری را از مسائل صرف مربوط به کار فراتر برده و نگرانی‌های گسترده‌تری مانند دموکراسی‌سازی، حقوق زنان و پایداری زیست‌محیطی را شامل می‌شود. تحلیل جعفری بر ماهیت پیچیده و چندوجهی فعالیت جامعه مدنی در ایران معاصر تأکید می‌کند و به هم پیوستگی جنبش‌های اجتماعی و سیاسی مختلف را برجسته می‌سازد.

بررسی جامع تحقیقات انجام شده در قلمرو تاریخ طبقۀ کارگر و زحمتکشان فقیر ایران، بدون توجه به مستندات گردآوری‌ و منتشر شده خسرو شاکری، ناقص خواهد بود. آنچه او گردآورده منابع ارزشمندی برای محققان و پژوهشگران این حوزه است. اگرچه تأکید اصلی شاکری بر جنبش‌های سوسیالیستی و کمونیستی در ایران بوده، مدون‌سازی او از اسناد یک منبع اساسی و ضروری برای مورخان اجتماعی و سایر محققان علاقه‌مند به تاریخ معاصر ایران است. این اسناد که از اوایل قرن بیستم تا دورۀ منتهی به انقلاب ۱۳۵۷-۱۳۵۸ را در بر می‌گیرد، از طیف گسترده‌ای از آرشیوها، شامل آرشیوهای ملی و دیپلماتیک ایالات متحده، بریتانیا، آلمان و فرانسه، استخراج شده‌اند. علاوه بر این، شاکری اسنادی از مؤسسۀ سابق مارکس-انگلس-لنین در مسکو نیز در مجموعهٔ خود جای داده و بدین ترتیب یک منبع غنی و متنوع ارائه کرده است. مجموعۀ او همچنین شامل اعلامیه‌ها و جزوه‌هایی است که توسط گروه‌ها و احزاب سیاسی مختلف منتشر شده‌اند که چشم‌اندازی چندوجهی از فعالیت‌های سیاسی و کارگری در ایران ارائه می‌دهند.

نتیجه‌گیری

تاریخ‌نگاری روابط کار و طبقۀ کارگر در ایران در طول تقریباً ۱۰۰ سال، دستخوش تحولات چشمگیری شده است. این تحولات با به‌کارگیری اصول و روش‌های جدید و هم‌راستا با پیشرفت‌های جهانی در حوزۀ تاریخ روابط کار جلو رفته است. در بخش عمده‌ای از این مسیر یک‌صد ساله، تاریخ‌نگاری روابط کار ایران با تاریخ جنبش سوسیالیستی گره خورده بود. این پیوند، باعث شد که نوآوری‌های نظری و روش‌شناسی جدید نادیده گرفته شوند. در نتیجه، تاریخ‌نگاری روابط کار بیشتر به روایت‌های ساده‌انگارانه و از پیش تعیین‌شده (ماهیت‌گرا و غایت‌انگارانه) اکتفا کرد.

در نتیجه، تاریخ‌نگاری روابط کار در ایران برای مدت زیادی دریک چارچوب خاص گیر کرد و نتوانست تجربیات و هویت‌های متنوع کارگران را فراتر از تعاریف و الگوهای قدیمی بررسی کند. در این چارچوب محدود، کارگران عمدتاً به عنوان مردان مسلمان، شهری، غیرمهاجر، سازمان‌یافته، کارخانه‌ای، آزاد و دارای دستمزد توصیف می‌شدند. با این حال، تحول تاریخ‌نگاری کار در ایران ثابت نبوده است. با گذشت زمان، این حوزه با چالش‌های جدید روبه‌رو شده و خود را با آن‌ها سازگار کرده است. یکی از این چالش‌ها، ضرورت ردیابی هویت‌های چندگانۀ طبقۀ کارگر بوده است. این تغییر دیدگاه، از مورخان روابط کار و طبقۀ کارگر ایران خواسته است که افق‌های خود را گسترش دهند و هویت‌های متنوع و درهم‌تنیده‌ای که تجربیات کارگران  ایران را شکل می‌دهند، به رسمیت بشناسند.

اما نتیجه‌گیری کلی از این مشاهدات این است که حوزۀ مطالعات روابط کار در ایران هنوز در ابتدای مسیر خود قرار دارد و هنوز تمام ابعاد آن به طور جامع مورد بررسی قرار نگرفته است. به‌ویژه، برخی حوزه‌ها مانند کار خانگی و وضعیت کارگران خانگی مورد کم لطفی قرار گرفته است. به همین ترتیب، اگر تاریخ فقر را به تاریخ کارگران فقیر پیوند بزنیم، می‌توانیم پیچیدگی‌های زندگی روزمرۀ افراد به‌حاشیه‌رانده‌شده در ایران را بهتر بفهمیم. در این چارچوب، اذعان به تلاش‌های ستودنی محمد مالجو ضروری است؛ پژوهش‌های او دربارۀ سبک زندگی فقرا به افزایش درک از تاریخ اجتماعی فقر در ایران کمک کرده است. کار مالجو همچنین سیاست‌های دولت در قبال این مسائل را بررسی می‌کند و اطلاعات ارزشمندی دربارهٔ راهکارهای مورد استفاده برای رفع مشکلات محرومان ارائه می‌دهد.

در این فرایند تحول، تاریخ‌نگاری روابط کار ایران از چهارچوب‌های قدیمی خارج شده و وارد فضایی دقیق‌تر و فراگیرتر شده است. این حوزه اکنون پیچیدگی‌های تاریخ کار را درک می‌کند و تنوع هویت‌ها، مبارزات و آرزوهای طبقۀ کارگر ایران را به رسمیت می‌شناسد. در نتیجه، تحقیقات امروزی درکی کامل‌تر و با همدلی بیشتر از طبقۀ کارگر ایران و نقش آن‌ها در تاریخ ارائه می‌دهند.