قلمرو رفاه

کار، زندگی و مقاومت؛ بدیلی به نام خویش‌فرمایی کارگری

مروری بر ایده‌های ریچارد ولف؛ چرا دموکراسی در تولید می‌تواند کارگران را از طفره‌روی و نارضایتی نجات دهد؟

13 مهر 1404 | 17:06 اقتصاد سیاسی
مهرداد(خليل) شهابی
مهرداد(خليل) شهابی
مير محمود نبوی
مير محمود نبوی

قلمرورفاه| امروز اکثر مردم بیشتر وقت خود را در محل کار میگذرانند. مادامی که دموکراسی در سازمان کار و تولید مادی و فکری شکل نگیرد، نمیتوان عرصه سیاسی را دموکراتیک کرد؛ اینکه کالای تولید شده چرا تولید میشود؟ کجا و به دست چه کسانی تولید میشود؟ و در نهایت چه میزان سود ایجاد شده و چگونه توزیع میشود؟ ریچارد ولف در کتاب «دموکراسی در محل کار» با تعریف مفهوم «بنگاههای خویش فرمایی کارگری» تلاش دارد توضیح دهد دموکراسی در محل کار چه شاخصهایی دارد.

آنچه در ادامه میآید پیشگفتار ترجمه فارسی این کتاب به قلم مترجمان آن است. پیشتر نیز کتاب «اقتصاد را تسخیر کنید؛ به چالش کشیدن نظام سرمایه داری» که یک گفتوگوی بلند با ریچارد وولف است، توسط همین مترجمان به فارسی منتشر شده بود.

«همواره این سوال مطرح بوده که چرا در همه جای دنیا، کارگران و کارمندان به شانه خالی کردن از کار گرایش دارند؟ کار و زندگیشان دارای چه ویژگیهایی است که آنها را به طفره رفتن از کار سوق میدهد؟ از منظری رادیکال، «از خود بیگانگی» شاید مناسبترین پاسخ برای این سوال باشد. «نظریه از خود بیگانگی سازهای فکری است که کارل مارکس در چارچوب آن نشان میدهد تولید سرمایهدارانه بر انسانها، بر وضعیت جسمانی و ذهنی آنها و بر فراشدهایی اجتماعی که انسانها جزئی از آن هستند چه تاثیر ویرانگری میگذارد» .

بحث مارکس این است که «ویرانگری» ناشی از تولید سرمایهدارانه تا حد زیادی ریشه در این حقیقت دارد که مشاغل بسیاری از ما هیچیک از نیازهای درونی و انسانیمان را برآورده نمیکنند. برعکس، کار ما وسیلهای است در خدمت ارضای یک خواست بیرونی؛ یعنی کسب درآمد برای بقای نفس. مارکس میگوید این واقعیت که «در غیاب هرگونه اجبار فیزیکی یا غیرفیزیکی، از کار به مانند طاعون پرهیز میشود» ویژگی «بیگانهساز» کار در جوامع سرمایهداری را کاملا آشکار میکند. شدت ویرانگری از خود بیگانگی از آنجاست که در چند سطح عمل میکند:

 کار: گویی نیروی نامرئی و خارج از کنترل، ما را به انجام «کار»ی وامیدارد که نه مایه اعتلای ما است و نه برایمان معنادار، از این رو، کاری که انجام میدهیم برایمان بیگانه است.  چیزهایی که میسازیم یا روی آنها کار میکنیم نیز برای ما اساسا عاری از معنا و بنابراین بیگانه است.

 افراد: از آنجا که کاری که انجامش برای ما ناخوشایند است کسان دیگری را بهرهمند میسازد، این افراد به سرعت در چشم ما به خصم و بیگانه تبدیل میشوند.

 استعدادها و آرمانها: در پی همه این روندهای روزمره، غالبا استعدادهای ما هدر میرود ما از آرمانهای انسانیمان فاصله میگیریم. این استعدادها و آرمانها نیز برای ما بیگانه میشوند.

«طبق استدلال مارکس، بیش از هر چیز، «بیگانگی از همنوع» سبب میشود که کارگر سرانجام فقط وقتی احساس آزادی کند که «نیازهای حیاتیاش» مانند خوردن، آشامیدن و زاد و ولد ارضا شود. اما در ذات کار مدرن چه عاملی نهفته است که باعث بیگانگی میشود؟

«یک پاسخ میتواند تقسیم بسیار پیشرفته کار باشد، یعنی تفکیک کار به وظایفی ساده و تکراری به عنوان مسئولیت هر کارگر/ کارمند و از سوی دیگر، منحصر کردن کارهای فکری و نظارتی به شماری اندک. اما، همانطور که اریش فروم میگوید، این تقسیمبندی شدید کار «به نوعی به سازماندهی کار میانجامد که شخص فردیت خویش را از دست میدهد، چنان که به چرخدنده بیارزشی در ماشین تولید تبدیل میشود». فروم میگوید: «این فراشد در نظام سرمایهداری مرتبا روی میدهد زیرا به کارگر به چشم زائدهای از دستگاههای به کار گرفته شده توسط سرمایهدار نگریسته میشود و همین کیفیت [یعنی زائده دستگاه بودن] است که نقش و وظیفه کارگر را تعیین میکند.»

فروم (1955) همانجا میگوید: «ویژگی بیگانهساز و عمیقا ناراضیکننده کار به دو واکنش منجر میشود. یکی، تنبلی تمام عیار و دیگری، خصومتی ریشهدار، گرچه غالبا همراه با ناآگاهی، نسبت به کار و هر چیز و هر کس مرتبط با کار.» صرف نامطلوب بودن شرایط کار زمینهای را فراهم میکند که در آن «خصومت نسبت به هر چیز و هر کس مرتبط با کار» به سهولت پدیدار میشود.

 از آنجایی که کارگر «زائدهای از ماشین میشود» و وظیفهاش فراگیری «فقط ابتداییترین، ملالآورترین و سادهترین مهارتهای کاری»است، در حالیکه «تحت فرمان سلسله مراتبی از ماموران بلندپایه و دونپایه قرار دارد»، این احساس سرکش که نیازهای انسانی نیروی کار بیوقفه باید تابع درآمدطلبی شرکت باشد، به مرور زمان به خصومت و حتی خشونت میانجامد.»

 با ملاحظاتی از این دست، بحثهای بسیاری درباره مالکیت کارگران، خویشفرمایی کارگران و دموکراسی در محیط کار مطرح میشود. در اینگونه بحثها، گرایش کلی این است که اگر قرار است پدیده از خود بیگانگی برای همیشه و به شکلی موفقیتآمیز از میان برداشته شود، اقدام لازم (اما نه ضرورتا کافی) دموکراتیکسازی راستین مرجع تصمیمگیری در محیط کار است.

از این نظر، ایده «بنگاههای خویشفرمایی کارگران» ریچارد ولف (که وی آن را با سازماندهی دموکراتیک جوامع پیرامونی محل کار نیز پیوند میزند و وابستگی متقابل و تصمیمسازیهای مشترک آنها را ضروری میداند) گامی در این راستا است. او، در این کتاب، نسخه جدیدی از این ایده قدیمی را ارائه میکند که کارآمدترین تولید از آن جماعتی است که کار مشترک را جمعی و دموکراتیک طراحی میکنند و به انجام میرسانند.

 او در تحلیل نظام سرمایهداری، برای نشان دادن کاستیهای نظام و احراز چگونگی چیرگی «بنگاههای خویشفرمایی کارگران» بر آن کاستیها، از نظریه تولید، ضبط و توزیع مازاد، یعنی از «تحلیل طبقاتی» مارکس استفاده کرده است. در «بنگاههای خویشفرمایی کارگران» ریچارد ولف، همه کارکنان دو شرح وظیفه خواهند داشت: 1. در چارچوب تقسیم دموکراتیک و جمعی وظایف کاری (برای بازه زمانی معین و به صورت چرخشی) موظف به انجام یک وظیفه تولیدی مشخص میشوند. 2. در سراسر دوره استخدام به نحو دموکراتیک و جمعی در طراحی، عملی کردن و تغییر تقسیم کار و نیز در توزیع برونداد بنگاه به طور کاملا برابر مشارکت داده میشوند و وظایف هیاتمدیره را نیز بر عهده میگیرند.

به این ترتیب، گامی بلند به سوی برابری اقتصادی و به تبع آن، برابری اجتماعی برداشته خواهد شد. ریچارد ولف معتقد است که تصمیمسازیهای مشترک دموکراسی محل کار و دموکراسی جوامع پیرامونی واقعیت نوین خودگردانی اجتماعی است. دموکراسیهای برپا شده در این دو مکان اجتماعی تصمیمسازیها را مشترکا به عمل خواهند آورد و آنها را پیدرپی تعدیل خواهند کرد. اینگونه نوسازماندهی محیط کار، همراه با نهادینه کردن تصمیمسازیهای مشترک و دموکراتیک در اماکن کار و جوامع پیرامونی آنها، از نظر ریچارد ولف، عملا به نظام سرمایهداری پایان خواهد داد.

 ولف بر آن است که تشکیل «بنگاههای خویشفرمایی کارگران» به دموکراسی در سطح خرد (محل کار) محدود نمیشود بلکه نهایتا در سطح کلان نیز تاثیرگذارخواهد بود؛ نظامی با محوریت «بنگاههای خویشفرمایی» کارگران را در جایگاه ضبطکننده و توزیع‌‌کننده مازادی که خود تولید میکنند قرار میدهد. بنابراین، دولت با کسب درآمد مالیاتی از محل مازاد «بنگاههای خویشفرمایی کارگران»، از کارگزاری طبقه سرمایهدار فاصله خواهد گرفت و بر کارگران خویشفرما تکیه خواهد کرد. به این ترتیب، میتوان بر عدم توازن و شکاف میان دولتها و مردم به گونهای ساختاری غلبه کرده و مبنای مادی تحلیل رفتن فرجامین دولت به عنوان «کارگزار طبقه سرمایهدار» را اینگونه بنا نهاد.

اشتراک تصمیمسازی بین دموکراسی اماکن کار و دموکراسی جوامع پیرامونی آنها شامل تصمیماتی مشترک از جمله درباره بهترین ترکیب میزان مالکیت خصوصی و مالکیت اجتماعی وسایل تولید - بهترین ترکیب بازار و برنامهریزی به عنوان سازوکار توزیع منابع و بروندادها - و بهترین ترکیب تصمیمگیری نمایندهمحور و تصمیمگیری مستقیم دموکراتیک در اماکن کاری و جوامع پیرامونی آنها خواهد بود.

در این نظام دو پایه تصمیمگیر بر اساس روندهای دموکراتیک مبتنی بر بنگاهها و جوامع مسکونی پیرامونیشان، شکل میگیرد که در آن: 1. در سرمایهگذاریها و سایر تصمیمات اقتصادی، جای انگیزه سود و انباشت را ملاکهای اجتماعی که کارگران خویشفرما و اعضای جوامع پیرامونی کارگاه به نحو دموکراتیک تعیین میکنند، خواهد گرفت.

 2. حتی امر قانونگذاری میتواند منوط به تایید دموکراسیهای دوگانه حاکم بر محیط کار و جوامع مسکونی پیرامونیشان باشد. زیرا بدون ورود به عرصه اقتصاد و نهادهای پایهای آن، هیچ دموکراسیای کامل نیست. متقابلا، ضعف و جنبه تشریفاتی انتخابات دموکراسیهای سیاسی واقعا موجود، ناشی از عدم حضور دموکراسی اقتصادی در آنهاست.

ریچارد ولف بر آن است که سرنوشت کشورهای بلوک شرق سده بیستم میتوانست به عوض فروپاشی، رو به تکامل باشد، اگر نیروی کار در «سوسیالیسم‌‌های واقعا موجود» نظام موجود را نه سوسیالیستی، که شکلی دولتى از سرمایهدارى میدید، آنگاه واکنش نیروی کار به بحرانهاى آن جوامع در دهه 1980 به عوض بیتفاوتی و نظاره فروپاشی نظام، این میبود که عوامل عدم موفقیت آن نظامها نه مالکیت دولتى وسایل تولید و نه برنامهریزى دولتى، بلکه تداوم و تثبیت سازماندهی داخلى سرمایهدارانه بنگاههای تولیدی و قصور در بازسازماندهی بنیادین و خویشفرمایانه آنها بوده است.

با این نگرش و واکنش متفاوت، نیروی کار موفق میشد حمایت وسیع توده‌‌ها را برای تکامل نظام و نه بازگشت آن به سرمایهداری خصوصی، جلب کند. نتیجه آنکه، پیامد بحرانهای دهه 1980 در آن جوامع میتوانست کاملا متفاوت از آنچه دیدیم از کار درآید. قصور «سوسیالیسم واقعا موجود» در بازسازماندهی داخلی بنگاههای تولیدی به فاصله گرفتن و عدم همکاری کارگران خشمگین و ناراضی با تمهیدات تحمیلى بالا به پایین برای مقابله با بحران منجر شد.

 براى نیروی کار مقدور نبود که بر بیزاری ناشی از چند دهه محرومیت از مشارکت در تصمیمگیریها و راهبری محیطهای کاری فائق آید و خود را برای حمایت از راهبردی بدیل براى غلبه بر بحران، سازماندهى کند. در نتیجه، نیروی کار نتوانست راه خود را تشخیص دهد و براى حل بحران سرمایهدارى دولتى، از سیاستى حمایت کند که باید بر گذار به «بنگاههای خویشفرمایی کارگران» تاکید میکرد.

 

دموکراسی در محل کار

نویسنده: ریچارد ولف

مترجمان :مهرداد (خلیل) شهابی، میرمحمود نبوی

نشر: اختران

قیمت: 19500 تومان

تعداد صفحات: 213 صفحه