کلاین و نبرد با سرمایهداری شوکمحور
مروری بر آثار نائومی کلاین؛ چگونه بحرانها به فرصتهای نخبگان تبدیل میشوند و راه مقاومت چیست؟


نائومى كلاین، ژورنالیست و کنشگر کانادایی، سالهاست كه به عنوان صداى جنبش ضدجهانىسازى بنگاهمحور شناخته شده است كه قدرتى به یاد ماندنى در رویارویى با «سازمان تجارت جهانى» و دیگر نهادهاى سرمایهدارى مبتنى بر جهانىسازى، در اواخر سده بیستم و اوایل سده بیستویكم از خود نشان داد.
گذشته از مقالات فراوان و دو فیلم مستند، مطرحترین آثار او به ترتیب زمان انتشار، «بدون مارك تجارى»، «دكترین شوك؛ ظهور سرمایهدارى فاجعهمحور»، «آخرین فرصت تغییر؛ سرمایهدارى در تقابل با شرایط اقلیمى» و «نه گفتن كافى نیست؛ چگونه باید سیاستهاى شوكمحور ترامپ را به شكست كشاند» است. این آثار میلیونها نسخه فروش رفته و به بیست و چند زبان ترجمه شدهاند.
با انتشار در سال 1999، كتاب «بدون مارك تجارى» براى بسیارى مانیفست جنبش ضدجهانىسازى شد. در این كتاب، خانم كلاین فرهنگ مصرف مبتنى بر ماركهاى تجارى و عملكرد بنگاههاى بزرگ را مورد حمله قرار داده است و شركتهاى صاحب چندین مارك تجارى مشهور، از جمله نایك را به استثمار شدید كارگران كشورهاى جهان سوم براى استحصال سود هرچه بیشتر متهم مىكند.
اولین اثرى كه از كلاین به زبان فارسى ترجمه شد «دكترین شوك» بود كه سنگ بناى «نه گفتن كافى نیست» را نیز تشكیل مىدهد. پدیده دکترین شوک و سرمایهداری فاجعهمحور، طبق تعریف نائومی کلاین، سوءاستفاده از هول و هراس طبیعی جوامع به هنگام وقوع بحرانهایی جانسوز با هدف جاانداختن سیاستهایی نامحبوب است که با مهندسی جوامع بحرانزده و بلعیدن عرصه عمومی، دایره کوچک نخبگان را باز هم ثروتمندتر میکند.
بهرغم تجربه سی - چهل سال گذشته در بسیاری از نقاط جهان و تعریف خانم کلاین از دکترین شوک، وی كنفرانس حزب کارگر انگلستان را با این سخنان نویدبخش خطاب قرار میدهد که عبور بحرانها از گذرگاه «دكترین شوك» لزوما امری قطعی نیست،اما با تبدیل بحرانها به فرصتهایى براى كشف و پرورش والاترین ویژگىهاى تودهها، بحرانها الزاما فرصتی براى چنگاندازى بیشتر اقلیت ثروتمند به عرصه عمومی فراهم نمیآورند.
«درپى آتشسوزى فاجعهبار برج گرنفل لندن، شاهد همین پدیده بودیم. با اقدام دیرهـنگام مسئولان، آحاد جامعه گرد آمدند، به تیماردارى از آسیبدیدگان فاجعه پرداختند، گردآورى اعانهها را ساماندهى كردند و به دفاع از حقوق زندگان و جانباختگان همت گماشتند. حتی امروز با گذشت 100 روز از حادثه و در شرایطى كه فقط تعداد انگشتشمارى از بازماندگان از سكونت مجدد برخوردار شدهاند، مردم به اقدامات مستقل خود ادامه مىدهند.
«اما، این اقدامات فقط در سطح مردم كوچه و بازار صورت نمىگیرد. تاریخى طول و دراز و غرورآفرین از بحرانهایى وجود دارد كه به تحولهایى مترقیانه در مقیاس اجتماعى دامن زدهاند. پیروزىهاى كارگران در اجراى طرح خانههاى دولتى متعاقب جنگ جهانى اول و پیادهسازى طرح «بیمه ملى سلامت» پس از حوادث هولناك جنگ جهانى دوم را به یاد آورید.
این پیروزىها باید به ما گوشزد كند برهههاى بحرانى و پرخطر ما را لزوما پسنمىزنند، بلكه امكان دارد حتى ما را به پیش برانند. «اینگونه پیروزىهاى تحولآفرین هرگز با مقاومت صرف یا نه گفتن به تجاوزها به دست نمىآیند. براى پیروزى در برههاى كه بحرانى واقعى مستولى شده است، مقاومت و نه گفتن باید با اقدامى مثبت و جسارتآمیز و نگاهى به پیش توأم شود؛ در انداختن طرحى نو براى شیوه بازسازى و واكنش لازم به شالودههاى بحران.
چنین طرحی باید قانعكننده، پذیرفتنى و وراى هرچیز، براى مردم جذاب باشد. مردم خسته و درمانده و در عین حال، بیمناك و محتاط را باید كمك كرد تا بتوانند جایى براى خود در آن آینده بهتر متصور شوند (این موضعی است که نائومی کلاین در کتاب «نه گفتن كافى نیست؛ چگونه باید سیاستهاى شوكمحور ترامپ را به شكست كشاند» پیش گرفته است).
«در هر كشورى، مىتوان و باید خط ربط بین بىعدالتىهاى اقتصادى، بىعدالتىهاى نژادى و بىعدالتىهاى جنسى را یافت. در فعالیتهاى تولیدى، انسان چونان ابزارى موقتى و بدون هـیچگونه امنیت شغلى، براى استحصال ثروت به خدمت گرفته مىشود. در صنایع كانى نیز شركتها با زیستبوم به همین شکل غیرمسئولانه برخورد مىكنند. یافتن خط ربط این دو بخش از اقتصاد نیز امری ضرورى است. باید نشان داد كه چگونه مىتوان از رفتارهایی این چنینی به سوى جامعهاى مبتنى بر مسئولیت حركت كرد؛ مسئولیت هم نسبت به زیستبوم و هم نسبت به یكدیگر.»
کتاب «آخرین فرصت تغییر؛ سرمایهدارى در تقابل با شرایط اقلیمى» خانم كلاین به پیامدهای سرمایهداری افسارگسیخته و ذبح بیپایان قربانیانی بیشمار پیش پای بت رشد بیوقفه اقتصادی میپردازد. هژمونى نئولیبرالى «بنیادگرایى بازار»، با ویژگیهای «جهانیسازی بنگاهمحور» و «ضابطهزدایی»، نه فقط انسانها و جوامع بشری را با ایجاد بیثباتی و نابرابریهای فزاینده مورد تهدید قرار میدهد بلکه منطق این نظام، در نهایت، ماندگاری و خاصیت ترمیم خود به خودی جهان طبیعی و زیستبوم را نیز که نوع بشر به شکلی ناگسستنی جزیی از آن است، نه فقط تهدید میکند، بلکه راه را بر هر گونه اصلاحات جدى براى سد كردن تغییرات ویرانگر و فزاینده اقلیمى و جبران ضایعات ناشی از آن نیز بسته است.
شاید تنها راه چاره برای رویارویی با این تهدیدات نظام سرمایهداری الگوی پیشنهادی ریچارد ولف یعنی «دموکراسی در محیط کار» و اخذ تصمیمات پایهای بنگاهی (از جمله، شیوه تولید)، نه توسط هیاتمدیره منتخب سهامداران، بلکه توسط نیروی کار باشد، برخلاف هیاتمدیره که شاید فرسنگها به دور از محل تولید به سر برند، محل زندگی کارگران چندان دور از محل تولید نیست. بنابراین، شیوهای سازگارتر با محیطزیست را برای تولید برمیگزینند که لزوما ارزانترین و سودآفرینترین شیوه تولید نیست، اما جهانی قابلزیست را برای فرزندانمان و نسلهای بعد باقی میگذارد.