قلمرو رفاه

«پايان‌ خوش»، طعنه تلخ هانکه به بورژوازی

بازنمایی خشونت رسانه‌ای و فروپاشی روابط انسانی در خانواده‌ای ثروتمند در فیم پایان خوش

16 مهر 1404 | 11:39 مرور فرهنگ

«پايان خوش» آخرين ساخته ميشائل هانکه متکي به نبوغ سازنده آن است و به مانند بيشتر فيلمهاي او، ما با زوال خانواده بورژوايي و اعمال خشونت از طريق رسانه روبهرو هستيم. اينکه چگونه بورژوايي پوسته عاطفي مهرآميز روابط خانوادگي را از هم دريده و افراد در اين نظام به فروپاشي رسيدهاند.

داستان فيلم «پايان خوش» در مورد خانواده ثروتمندي است که صاحب يک شرکت ساختوساز هستند که توسط پدر سالخورده خانواده تاسيس شده و امروز شرکت توسط دختر خانواده اداره ميشود. از طرف ديگر «ايوي» نوه خانواده که از رفتار انسانهاي اطرافش روزبهروز بيشتر سرخورده ميشود، مادر خود را مسموم ميکند و پيش پدر خود که از مادرش جدا شده، باز ميگردد.

پس از آن، شاهد از بين رفتن روابط خانوادگي و نيست شدن افراد در هسته مرکزي خانواده هستيم. فيلم برشهايي از زندگي اين خانواده را روايت ميکند. به عنوان نمونه پس از ديدار ايوي با مادرش در بيمارستان، در صحنه ديگر متوجه مرگ مادر ميشويم و يا به يکباره ايوي را در تخت بيمارستان بعد از خودکشي مشاهده ميکنيم. روايت در اين نوع سينما، يعني سينماي مدرن، به طور غالب از حرکت در مسير سينماي کلاسيک و تفسيرکننده پرهيز و خرده پيرنگهايي را در جهت پيچيدگي دروني، يعني ساختار ذهني و عيني روايت ميکند.

 مسير فيلم در همان ابتدا با يک صحنه عجيب عوض ميشود، دختر نوجوان فيلم، مادر خود را مسموم ميکند. اما پس از آن شاهد روايت تکه تکهاي از زندگي اين خانواده هستيم. در واقع هانکه برشهايي از زوال انسان و خانواده را در درام سياه خود که برخلاف نام طعنهآميزش تلخ است، به نمايش ميگذارد. اما اين مهم در ابتداي فيلم از طريق رسانه بازنمايي شده است.

در جامعه معاصري که سينماي آن و سرخط خبرهاي روزش هر دو خشونت را تبليغ ميکنند و به دنبال فريب مخاطبان خود از طريق لذت بصري به وسيله خون و کشتار هستند، هانکه به نقد اين جريان مسلط فيلمسازي مي‌‌رود تا اين لذت بصري را با چالش جدي مواجه کند. به گفته خود هانکه، رسانه به مانند فيلتري بين فرد و دنيايي که او را احاطه کرده قرار گرفته و به اين ترتيب نميگذارند درکي صحيح از واقعيت و آدمهاي شيءواره صورت گيرد و هر تصويري، حتي تصوير خيالي نيز ما را با يک بازنمايي از واقعيت مواجه ميکند.

 به مانند سکانس پاياني فيلم ديگرش به نام «بازيهاي خندهدار» که يکي از شخصيت شکنجهگر فيلم ميگويد: «قصه واقعيهها؛ فقط اينکه داري اون رو تو فيلم ميبيني». اين ديالوگ نشاندهنده اين است که به اعتقاد هانکه چه به امر واقع پرداخته شود و چه يک قصه، به هر حال، با نوعي بازنمايي مواجه هستيم. بنابراين شروع فيلم علاوه بر تنهايي ايوي يا انسان مدرن با يک بازنمايي از واقعيت ما رو مواجه ميکند، اين بازنمايي چنان تلخ است که دختر نوجوان لحظه کشتن موش آزمايشگاهي و مسموم کردن مادر را با دوربين خود ضبط ميکند.

در ادامه نيز ويراني خانواده را به صورت استعاري با فروپاشي قسمتي از پروژه جديد خانواده از طريق دوربين شرکت که صداي اخبار تلويزيون روي آن است، مشاهده ميکنيم. هانکه با اين نگاه کنترلکننده رسانه، ما را وارد جهان خود ميکند؛ چراکه وي اعتقاد دارد رسانه سرد است، بنابراين با سرماي رسانه وارد سرماي خانواده ويران شده بورژوايي ميشويم.

در اين فيلم، هانکه شخصيتها و مفاهيم فيلمهاي قبلي خود را تکرار ميکند. شخصيت ايوي به مانند شخصيت نوجوان فيلم «ويدئو بني» دست به قتل ميزند و لحظه مرگ را با دوربين به ثبت ميرساند. پدر خانواده روابط پنهاني و خارج از عرف دارد که ما را به ياد فيلم «معلم پيانو» مياندازد. زوال خانواده يادآور فيلم «قاره هفتم» و فيلم «عشق» است. پدر سالخورده به مانند فيلم «عشق» زن خود را خفه کرده و «پايان خوش» به مانند فيلم «بازيهاي مسخره» برخلاف جريان اصلي فيلمسازي هاليوود و يا به اصطلاح جهانيسازي است.

 فرهنگ بصري نهتنها بخشي از زندگي روزمره، بلکه تماميت زندگي روزمره ما را تشکيل داده است. فيلمها دچار ذائقه آمريکايي شدهاند و هانکه فيلمهايش را برخلاف جريان اصلي سينما ميسازد؛ چراکه يکي از ابزار جهانيسازي، سينما است. ادغام بازار جهاني در زمينه تجارت و سرمايهگذاري مستقيم و جابهجايي و انتقال سرمايه، نيروي کار و فرهنگ در چارچوب سرمايهداري و بازار آزاد، منجر به سر فرود آوردن جهان در برابر ابر قدرتهاي جهان شده است.

 انسان در اين نوع سينما به مثابه سوژهاي شکل ميگيرد که بدون تامل نقشش را در نظام روابط توليدي ميپذيرد. آدرنو و ماکس هورکهايمر در کتاب «ديالکتيک روشنگري» در نقد صنعت فرهنگ مينويسند به محض آنکه فيلم شروع ميشود، به طور کامل روشن است که چگونه پايان خواهد يافت و چه کسي برنده و مجازات يا فراموش خواهد شد.

اگر نگاهي به فيلم «بازيهاي خندهدار» بيندازيم، متوجه اين موضوع خواهيم شد. لحظهاي که مادر خانواده يکي از دو قاتل جاني را به قتل ميرساند، يکي از شکنجهگران فيلم، کنترل تلويزيون را برميدارد به سمت ما ميگيرد و صحنه فيلم را به عقب بازميگرداند تا دوست شکنجهگر خود را زنده کند.

در ادامه هر دو به شکنجهگري خود ادامه ميدهند. اما دليل اين کار چيست؟ هانکه ميخواهد مخاطبان خود را آزار دهد و بگويد هنگامي که در سالن سينما نشستهايد و از خونهايي که ريخته ميشود و از سينماي وحشت لذت ميبريد، با يک بازنمايي روبهرو هستيد. هانکه خشونت سينما هاليوود را عريان در مقابل مخاطب ميگذارد تا از طريق آن صنعت فرهنگ را به نقد بکشاند. محصولاتي که به نوبه خود تماشاگر منفعل و خودکار شده مخصوص خويش را قالب ميزنند.

مکتب انتقادي با برگرفتن مفاهيم مارکسيستي نظير شيوارگي، چيزانگاري و بيگانگي، اصطلاح جديد «صنعت فرهنگ» را وضع کردند که نشانگر دستگاه صنعتياي باشد که هم فرهنگ عامهپسند را توليد و تعديل ميکند و هم ضرورت بازار را بستر آن ميسازد. آنها به جاي واژه فرهنگ توده از اصطلاح صنعت استفاده کردند تا آن را از فرهنگي که به طور خودجوش از ميان تودهها ظهور ميکند، مجزا کنند. صنعت فرهنگ آنگونه که در جهان کالاشدگي و ارزش تبادل به چشم ميخورد، آنچه را مخاطب مورد هدف خود ميداند به ابژه بدل ميسازد.

اخبار تلويزيون شرح فاجعه و خشونت و رنجي است که فيلمهاي داستاني براي از بين بردن معناي واقعيت، بعدي تماشايي به آنها ميدهند. رسانهها در مسئوليت تبديل خشونت به امري روزمره سهم دارند. از اينرو، همانگونه که «بني» در فيلم «ويدئو بني (ساخته ميشائل هانکه)» با والدينش ارتباطي ندارد جز رهگذر تصاويري که فيلمبرداري کرده است، «ايوي» نيز با مادر خود از طريق رسانه ارتباط دارد و اين ارتباط قلب تماشاگر را به درد ميآورد.

عفونت احساسات ايوي از طريق رسانه نمايان ميشود و احساس گناهش را در واقعيت فيلم ميبينيد. در جايي که پدر او را از مدرسه ميآورد و يا مادر خود را در تخت بيمارستان ميبيند، زير گريه ميزند. همچنين در صحنه تماشايي ديدارش با پدربزرگ خانواده که او را درست يادش نيست، نيز به اين مساله اشاره ميکند. ايوي به پدربزرگ خود ميگويد به وسيله دارو دوست خود را مسموم کرده و احساس گناه ميکند. اما پدربزرگ از خفه کردن زن خود احساس اندوهي ندارد.

با اين حال در اين سکانس، پدربزرگ ديالوگ تاثيرگذاري ميگويد که بر بازنمايي رسانه از زبان دوربين هانکه تاکيد ميکند. او ميگويد: «اون روز داشتم به حياط نگاه ميکردم و اتفاقي ديدم که چطور يه پرنده شکاري يه پرنده کوچولو رو تيکهتيکه کرد و تو هوا گرفت و تکونش داد و بعد با پنجههاش تيکهتيکهاش کرد. پرهاش رو هوا بود و بعد هم افتاد. انگار داشت برف ميومد. بعدش يه ماشين رد شد و پرنده شکاري پرواز کرد و رفت. پرهاش را بذاريم کنار تقريبا هيچي از اون پرنده باقي نموند. حداقل من از اينجا اينطوري ميديدم. در واقع اگر همچين چيزي تو تلويزيون ببيني احساس ميکني که طبيعيه، طبيعت اين جوري ديگه، ولي ديدنش تو واقعيت دستات رو به رعشه مياره.» صحبت پيرمرد فيلم، گويي صحبت هانکه در سن 76 سالگي است.

فيلم پر از نگاههاي سرد و قابهاي خالي و نماهاي بلند است که به تماشاگران فيلم خود تاکيد ميکند اسم فيلم يک عبارت طعنهآميز براي کاوش در زندگي بي‌‌روح خانوادهاي است که گويي سالهاست با يکديگر ارتباطي ندارند. پدر ايوي دوباره ازدواج کرده و صاحب فرزند شده، اما با اين حال با زن ديگري ارتباط پنهاني از طريق فضاي مجازي دارد. ايوي با دسترسي به لپتاپ پدرش پيامهاي او را ميخواند و بيشتر سرخورده ميشود. تماشاي «پايان خوش» هانکه هنگام به نمايش گذاشتن اينکه چگونه رسانه عصر مدرن به بدتر شدن انزواي انسانها در دنياي تنهاييشان دامن زده، خيرهکننده است.

از طرف ديگر فيلمساز اشارههايي به مهاجران و فاصله طبقاتي دارد. پيير، پسر «اَن» دختر خانواده نيز با مادرش روابط خوبي ندارد و گويي او نيز به دليل سقوط يک کارگر مهاجر در پروژه ساختماني شرکت احساس گناه ميکند.

 پدربزرگ خانواده چند بار دست به خودکشي ميزند که هر بار ناموفق است. هانکه شخصيت فيلم خود را عذاب ميدهد؛ چراکه هيچ پاياني تلختر از اين براي شخصيت مرد سالخورده تصور نميشود. زيرا هر بار دست به خودکشي ناموفقي ميزند مجبور است در کنار آدمهاي اطرافش که هيچ ارتباطي با آنها ندارد، زندگي کند. در آخر، ايوي او را تا لب دريا ميبرد تا خودکشي کند، باز پسر و دخترش از راه ميرسند و مانع خودکشي پدر ميشوند.

اما کنش ايوي قلب را به درد ميآورد. او باز گوشي همراه خود را روشن ميکند و از غرق شدن پدربزرگش فيلم ميگيرد. در آخر به مانند ابتداي فيلم، مجدد با بازنمايي از طريق رسانه مواجه هستيم. پاياني تلخ و هشداردهنده که به ما گوشزد ميکند بازنمايي خشونت از طريق رسانه چه از طريق اخبار روزمره و چه به وسيله سينماي هاليود، قلبها را سرد، نگاهها را بيروح و روابط انساني را منجمد ميکند.

 

پايان خوش

کارگردان: ميشائل هانکه

بازيگران: توبي جونز، ايزابل هاپرت، متيو کاسوويتز

سال ساخت: 2017