اقلیم یا اقتصاد؛ انتخابی برای نجات جهان
نائومی کلاین در کتاب جدیدش توضیح میدهد که تغییرات اقلیمی نه تهدید، بلکه فرصتی برای عدالت اجتماعی و اصلاح نابرابریها است



آيا تغييرات زيستمحيطي ميتواند سرمايهداري را بهبود بخشد؟ نائومي کلاين روزنامهنگار مترقي و روشنگر کانادايي در جديدترين کتاب خود با بيان تضاد ميان نظام سودمحور بازار آزاد سرمايهداري و محيطزيست و طبيعت تلاش دارد نشان دهد تنها راه رهايي سياره ما از گرمايش جهاني و بحرانهاي زيستمحيطي، تغيير در مناسبات اقتصادي و اجتماعي موجود در کليت نظام است. او در کتاب خود روشهايي را ذکر ميکند که با اجراي آن تغييرات اقليمي ميتواند تبديل به يک نيروي تسريعکننده براي ايجاد تغييرات مثبت شود.
يک گروه از دانشمندان در سراسر جهان، پاييز هر سال اعلام ميکنند که مردم جهان طي يک سال گذشته، چه مقدار دياکسيدکربن وارد جو زمين کردهاند؟ پاييز امسال، اخبار چندان خوبي در اين زمينه به گوش نرسيد و تقريبا هيچگاه اوضاع به وخامت امسال نبوده است. تنها زماني که اين گروه از دانشمندان، خبر کاهش نشر گازهاي گلخانهاي را گزارش کردند، سال 2009 بود؛ هنگامي که اقتصاد جهاني در آستانه فروپاشي قرار داشت. سال بعد از آن، انتشار گازهاي گلخانهاي تا 6 درصد افزايش يافت.
بر اساس آخرين گزارش اين گروه، در سال 2013، انتشار گازهاي گلخانهاي 3. 2 درصد افزايش يافت. از جمله کشورهايي که در افزايش انتشار گازهاي گلخانهاي سهم قابلتوجهي داشتهاند ميتوان به ايالاتمتحده آمريکا اشاره کرد که بالاترين سهم در انتشار دياکسيدکربن داشته و همچنين کشور هندوستان که کمترين سهم را داشته است.
«گلن پيترز»، يکي از دانشمندان مرکز پژوهشهاي زيستمحيطي و اقليمي بينالمللي واقع در اسلو که در اين گزارش مشارکت داشته چنين اظهار ميکند که: «وقت چنداني وجود ندارد». او در گفتوگو با نيويورکتايمز گفت: «آنچه امروز مورد نياز است اين است که همه دست در دست هم نهند»!
چند روز پس از آنکه اين گزارش منتشر شد، رهبران جهان در نيويورک يکديگر را ملاقات کردند تا درباره چگونگي مقابله با اين آلايندههاي کربني، بحث و گفتوگو کنند. در آن دوره، «بان کي مون»، دبيرکل سازمان ملل متحد، به منظور تشديد اقدامات اقليمي به سران اين کشورها ملحق شد و از رهبران کشورهاي مختلف خواست اعلاميههاي قاطعانهتري ارائه کنند.
اين بار هم خبرهاي خوبي به گوش نميرسد و پيش از اين سابقه نداشته که اوضاع چنين وخيم باشد. «گراسا ماشل»، همسر نلسون ماندلا، در سخنراني پاياني اين نشست گفت: «هيچ تناسب منطقي ميان بزرگي اين چالش و واکنشهايي که در مقابل آن صورت گرفته، وجود ندارد». عدم تناسب ميزان مشکل و راهکار، بسيار بيشتر از آنچه است که تصور ميشود. عمق اين مساله سال به سال و بعد از اجلاسهاي مکرر، مدام بيشتر ميشود و سوالات زيادي را درباره آينده پيش روي ما مينهد؛ اما به راستي دليل شکستهاي جمعي ما در مقابل مسائل زيستمحيطي چيست؟ چرا به جاي حل اين مشکلات به نظر ميرسد که همه ميکوشند اوضاع را بدتر از قبل کنند؟
اين سوالات نقشي محوري را در کتاب جديد نائومي کلاين، يعني «سرمايهداري در برابر اقليم: همه چيز تغيير ميکند» ايفا ميکند. کلاين ميکوشد در اين کتاب به اين سوال بنيادي پاسخ دهد که «اشتباه ما چيست؟»، پاسخ او برخلاف روايتي است که گروههاي زيستمحيطي کشورهاي بزرگ جهان به ما ميگويد.
اين گروههاي زيستمحيطي بر اين باورند تغييرات اقليمي مسالهاي است که ميتواند بدون ايجاد اختلال در وضع موجود، حل شود. اين تغييرات نيازمند ايجاد يکسري تغييرات سياسي هوشمندانه است که منجر به ايجاد فرصتهاي شغلي زيادي خواهد شد، اقتصاد هم به رشد خود ادامه خواهد داد و هم از لحاظ زيستمحيطي و هم مالي وضعيت بهتري خواهد يافت. با توجه به شرحي که داده شد، قرار گرفتن و ماندن در اين مسير پيشرفت، تحت حمايت اقليتي است که توسط تي پارتي
(Tea Party) و انکارکنندگان تغييرات اقليمي حمايت ميشوند و تحت حمايت مالي «برادران کاچ» هستند. «جيمي کارتر»، رييسجمهور سابق آمريکا، اين نوع نگاه را در يک سخنراني در «آسپن» براي مخاطبانش چنين بيان کرد: «در حال حاضر، بزرگترين مشکل ما، وجود ديوانگاني است که حتي اعتقادي به گرماي جهان ندارند.»
«کلاين» در اين زمينه با «کارتر» موافق است. او نيز چنين طرز فکري را بخش بزرگي از مشکل ميداند. تغييرات اقليمي نميتواند با توجه به وضعيت موجود، حل شود؛ چراکه اين تغييرات زيستمحيطي خود محصول وضعيت موجود هستند. کلاين ميگويد: «سيستم اقتصادي ما با اکوسيستم ما در حال جنگ است.» تنها اميدي که براي مقابله با گرمايش فاجعهآميز زمين وجود دارد، در تغييرات سياسي و اقتصادي بنيادي نهفته است.
به اعتقاد کلاين، اين تنها خبر خوبي است که وجود دارد. افزايش ميزان دياکسيدکربن در اتمسفر، نشاندهنده يک فرصت عظيم براي «تغيير همهچيز» است. کلاين مينويسد: «سرمايهگذاريهاي عظيم جهاني بايد نسبت به تهديد تغييرات اقليمي واکنش نشان دهد.»
توزيع عادلانه زمينهاي کشاورزي، روياي «مارتين لوترکينگ» بود که قرار بود بعد از پروسه استقلال از ديکتاتوريها و استعمار صورت گيرد و براي مردم فقير، شغل و خانه فراهم آورد. اين اتفاق ميتوانست شغل و درآمد و آب پاک براي مردم بومي فراهم آورد، ميتوانست براي شهرهاي کوچک آفريقاي جنوبي روشنايي و آب تميز فراهم آورد، تغييرات اقليمي را بايد به مثابه يک فرصت در نظر گرفت که به ما اين امکان را ميدهد تا اشتباهات خود را اصلاح کنيم و پروسه بيانجام آزادسازي را به انجام رسانيم.
کلاين در کتابش، تغييرات اقليمي را با يکسري آمار و ارقام رياضي نشان ميدهد. جهانيان متعهد شدهاند که اجازه ندهند ميزان گرماي زمين از 2 درجه سلسيوس (6. 3 درجه فارنهايت) بيشتر شود. اين هدف در موافقتنامه کپنهاگ، در سال 2009 و در زمان رياستجمهوري باراک اوباما، مندرج شده است.
همانطور که کلاين اشاره ميکند اين هدف، به شدت تحت تاثير مسائل سياسي بوده ولي در سطح تئوري قابلدستيابي است؛ چراکه اين ميزان از گرمايش زمين، سطح نسبتا قابل قبولي تغييرات اقليمي است. البته لازم به ذکر است يک گروه از دانشمندان برجسته حوزه محيطزيست، بر اين باورند که حتي اين 2 درجه هم ميتواند بر روي خشکسالي و وقوع توفانها تاثيرگذار باشد و جوامع را به چالش بکشد.
چگونه ميتوان تعيين کرد که ميزان گرم شدن زمين، چه مقدار است و چه مقدار دياکسيدکربن به طور کلي وارد اتمسفر ميشود؟ براي تعيين اين 2 درجه گرماي زمين ميان دانشمندان توافق صورت گرفت که ميزان انتشار دياکسيدکربني که از ابتداي انقلاب صنعتي در قرن هجدهم وارد جو شد بايستي در حد يک تريليون تن متريک نگهداشته شود. از اين ميزان کربن، حدود 600 ميليارد تن در حال حاضر در اتمسفر منتشر شده که اين بدين معناست که انسانها بيش از نيمي از سهميه انتشار کربن خود را از بين بردهاند.
اگر اين روند ادامه يابد، بقيه اين ميزان کربن نيز طي 25 سال آينده خواهد سوخت؛ بنابراين آنچه براي حفظ اين ميزان 2 درصد گرمايش زمين ضروري است اين است که روند فعلي توليد کربن وارونه شود و بايد چنين اقدامي به سرعت صورت گيرد.
يک راهحل ساده براي کاهش انتشار ميزان گازهاي گلخانهاي اين است که کشورها ميزان انتشار دياکسيدکربن در هوا را به ميزان برابر تقليل دهند. مشکل عمده اين استراتژي در اين است که آن دسته از کشورهايي که تاثير چنداني در افزايش گرماي زمين و انتشار
دياکسيد کربن نداشتهاند دقيقا به اندازه کشورهايي که بيشترين ميزان انتشار دياکسيدکربن را داشتهاند بايد فعاليتهاي خود را کاهش دهند و اين در واقع پاداشي براي کشورهاي توسعهيافته و مجازاتي براي ساير کشورهاست (يکي از دلايل ثروتمند بودن کشورهاي غربي اين است که زودتر از ساير کشورها به استفاده از سوختهاي فسيلي پرداختند).
يک رويکرد عادلانهتر نسبت به اين مساله اين است که ما شروع به اتخاذ تصميماتي درباره ميزان انتشار دياکسيدکربن توسط کشورهاي اروپايي و همچنين آمريکا کنيم که بيشتر ميزان انتشار آلايندهها را داشتهاند. با توجه به آنچه در جلسات مربوط به سياستهاي اقليمي مطرح ميشود، اگر قرار باشد ميزان گرمايش زمين به اندازه 2 درجه کاهش يابد، کشورهاي اروپايي و آمريکا بايستي طي دهههاي آينده ميزان انتشار گازهاي گلخانهاي را تا بيش از 80 درصد کاهش دهند.
ما گرفتار يک مخمصه وحشتناک شدهايم. حتي گرمايش زمين در حد همين 2 درجه نيز ميتواند منجر به توفان و خشکساليهايي شود که جامعه شهري را دچار چالشهاي حادي خواهد کرد. اجتناب از گرمايش بيش از حد کره زمين و خطراتي که به تبع آن روي خواهد داد نيازمند تلاش کساني است که بيشترين مزايا را از سوختن مواد فسيلي به دست آوردهاند.
اين وضعيت بر نظرات کلاين صحه ميگذارد که اين وضع را بسيار اضطراري خوانده بود و از شکاف ميان سخنرانيهاي دلچسب فعالان زيستمحيطي «Big Green» و عمق فجايع زيستمحيطي، سخن ميگفت. آيا ميتوان گفت مهمترين عاملي که اجازه تغيير سياستهاي اين حوزه را به ما نميدهد، وجود يک عده ديوانه خودخواه است؟! کلاين بيتوجهي ما را نسبت به يک مساله ساختاري عميقتر نشان ميدهد. اقتصاد ما بر روي وعده رشد بيپايان بنيان نهاده شده اما رشد بيپايان اقتصادي با کاهش انتشار ميزان گازهاي گلخانهاي ناسازگار است؛ در شرايطي کاهش ميزان انتشار گازهاي گلخانهاي، اقتصاد جهاني را رو به سوي سقوط سوق ميدهد.
به اعتقاد کلاين، آنچه مورد نياز است، کاهش رشد مديريت شده است. در چنين شرايطي بايد مردم مصرف خود را کاهش دهند، سود شرکتها کاهش يابد و يا به نزديک صفر برسد و دولتها بايد اقدام به تدوين يکسري برنامهريزيهاي بلندمدت کنند که البته اين وضعيت به مثابه نفريني براي حاميان بازار آزاد به شمار ميآيد.
کلاين ميگويد «اينکه بزرگترين حاميان محيطزيست معتقدند نيازي به ايجاد تغييرات سامانمند براي حل مشکلات زيستمحيطي نيست، آنها را افرادي متقلب نشان ميدهد؛ همچون کساني که اساسا منکر گرمايش زمين هستند و با چنين اظهاراتي مايه رسوايي خود شدهاند. کساني که بايستي ميزان انتشار گازهاي گلخانهاي را کاهش دهند، همان کساني هستند که اساسا گرمايش زمين را انکار ميکنند و اين مساله حاکي از آن است که سرنوشت شومي در انتظار سرمايهداري است و اين همان حقيقت تلخي است که من ميکوشم بازگو کنم.
من تصور ميکنم ايدئولوگهاي متعهدي که خبر فروپاشي نظام سرمايهداري را ميدهند، اهميت تغييرات اقليمي را بيشتر از کساني درک کردهاند که در مراکز سياسي منجر به گرمتر شدن کره زمين شدهاند؛ کساني که هنوز بر اين باورند که پاسخ به چنين مشکلي بايد تدريجي باشد و نيازي به تغيير وضعيت اقتصادي کنوني نيست.» کلاين حتي در يک اظهارنظر راديکالتر ميگويد: «جنبش زيستمحيطي خود به يکي از ستونهاي صنعت سوخت فسيلي تبديل شده است.» استدلال کلاين براي اين فرضيه اين است که چندين گروه زيستمحيطي بزرگ، کمکهاي مالي کلاني از سوي شرکتهاي سوخت فسيلي دريافت کردهاند. همچنين بعضي از اعضاي بنيادهاي وابسته به آنها، همچون «Nature Conservancy»، در سطح هياتمديره شرکتهاي حوزه سوخت فسيلي، فعاليت ميکنند.
کلاين عقيده دارد، واقعيت دردناکي که پشت شکست مفتضحانه جنبشهاي زيستمحيطي وجود دارد اين است که بايد با منافع اقتصادي که در انتشار گازهاي گلخانهاي وجود دارد، مبارزه شود اما بخش اعظم اعضاي اين جنبشها نهتنها با اين منافع اقتصادي نميستيزند بلکه در آنها ادغام نيز شدهاند. به اعتقاد کلاين، آنچه حائز اهميت است اين است که اولا اعضاي اين گروههاي زيستمحيطي از همکاري با شرکتهاي آلودهکننده محيطزيست خودداري کنند و ثانيا اينکه بايد سياستهاي دريافت کمکهاي مالي از اين شرکتها شفاف و روشن باشد؛ اما او در صفحه بعد کتابش اظهار ميکند هيچ راهي وجود ندارد که سازمانهاي زيستمحيطي از اقتصادهاي متکي به سوختهاي فسيلي، جدا بمانند.
حتي اگر کمکهاي مالي به صورت مستقيم از شرکتهاي آلودهکننده، دريافت نشده باشد، به طور غيرمستقيم از افراد و يا گروههايي دريافت ميشود که در صنايع آلودهکننده محيطزيست، سرمايهگذاري ميکنند. کلاين اظهار ميکند که هيچ تمايز اخلاقي ميان اين دو حالت وجود ندارد و در هر دو صورت، دست طرفين ناپاک است. او ميگويد حتي خود من هم از اين قضيه مستثنا نيستم.
يکي از حاميان فيلمي که به همراه کتاب کلاين «همهچيز تغيير ميکند» در حال ساخت است و توسط همسر کلاين، «آوي لوئيس» کارگرداني ميشود، بنياد فورد است که خود کلاين اشاره ميکند ميليونها دلار ارزش سهام اين بنياد در «شل»، «بي.پي» و «استيت اويل» است.
تحليل کلاين درباره وخامت اوضاع، ماهيت ساختاري مساله، همدستي و همکاري مستقيم و غيرمستقيم گروههاي زيستمحيطي، اين نوع نگاه را منعکس ميکند که کتاب «همهچيز تغيير ميکند» يک کتاب بدبينانه است، اما واقعا اينطور نيست و يا حداقل اينکه با اين هدف نوشته نشده است. همچنين عميقا خوشبينانه است؛ گرچه به شکل دلهرهآوري بيانشده است.
کلاين معتقد است نهتنها رويه جاري انتشار گازهاي گلخانهاي ميتواند تغيير کند بلکه همچنين تمام مشکلات ديگري که در حال حاضر در جامعه ما وجود دارد همچون نابرابري، بيکاري، فقدان دسترسي بخش زيادي از مردم جهان به برق و آب پاک و يا مراقبتهاي درماني نيز قابل اصلاح است. او مينويسد: «تغييرات اقليمي اگر به مثابه يک فوريت جدي سياره تلقي شود، ميتواند تبديل به يک نيروي محرک براي بشريت شود که نهتنها ما را از تغييرات اقليمي، نجات ميدهد بلکه همچنين در زمينههاي ديگر نيز ميتواند منجر به اتخاذ راهکارهاي ايمنتر و عادلانهتري شود.»
کلاين در ابتداي کتاب توضيح ميدهد که چگونه به چنين نتايجي دست يافته است. اين قضيه به چند سال قبل برميگردد؛ زماني که او در ژنو، ناهار را با «آنجليکا ناوارو ليانوس»، نماينده بوليوي در سازمان تجارت جهاني صرف ميکرد. ناوارو ليانوس به کلاين توضيح داده بود که او تغييرات اقليمي را به مثابه يک تهديد عظيم براي کشورش مينگرد؛ چراکه علاوه بر مسائل ديگر، بوليوي وابسته به آب حاصل از منابع منجمد است.
بوليوي هيچ تاثيري در انتشار گازهاي گلخانهاي نداشته و در جايگاهي است که ميتواند به عنوان يک طلبکار در حوزه مسائل اقليمي خود را معرفي کند و از کشورهاي بدهکار در اين زمينه تقاضاي پول و فناوري به عنوان غرامت داشته باشد. کلاين ميگويد تا زماني که اين قضيه را نشنيده بودم، چندان پيگير مساله گرمايش زمين نبودم. او ميگويد جزييات در اين زمينه به شدت براي من گيجکننده بود و مدام گزارشهاي خبري را پيگيري ميکردم. او همچنين براي دريافت اطلاعات درباره اين وضعيت، سفرهاي متعددي انجام داد.
آن بخش از صحبتهاي ناوارو ليانوس که مورد توجه کلاين قرار گرفت، نه بخش تهديدآميز آن بلکه بخش اميدوارکننده اين صحبتها بود. کلاين به اين نتيجه رسيد که تغييرات اقليمي براي مقابله با سياستهاي معاصر مورد نياز است؛ سياستهايي که به تعبير او منجر به بروز شوک براي مردم جهان شده است. اين وقايع ميتواند يک جنبش مردمي جهاني را به راه بيندازد که خواهان معکوس کردن رويهاي هستند که همراه با معافيتهاي مالياتي، خصوصيسازي و مقرراتزدايي و قانونگريزيهاي گوناگوني بوده است.
کلاين در کتابش چنين مينويسد: «من همه روشهايي را ذکر کردهام که تغييرات اقليمي ميتواند تبديل به يک نيروي تسريعکننده براي ايجاد تغييرات مثبت شود. به عنوان مثال، اينکه چگونه تغييرات اقليمي به عنوان يک مساله جديد ميتواند منجر به بازسازي و احياي اقتصادهاي محلي و يا منجر به اصلاح دموکراسيهايي شود که تحت تاثير شرکتهاي فاسد هستند، يا اينکه چگونه ميتواند مضرات معاملات حوزه تجارت آزاد را مسدود کند و به اصول قديمي بازگشت داشته باشد، يا ميتواند منجر به سرمايهگذاري در حوزه زيرساختهاي عمومي فرسوده همچون حملونقل عمومي و مسکن ارزانقيمت شود، يا ميتواند منجر به برگرداندن مالکيت خدمات عمومي همچون آب و انرژي به مردم شود، يا بازسازي سيستم کشاورزي بيمار به وضعيتي سالمتر و بهتر، يا باز کردن مرزها بر روي مهاجراني که به دليل تاثير تغييرات اقليمي مجبور به مهاجرت شدهاند و در نهايت احترام به حق مالکيت بر زمين بوميان که اين تغييرات ميتواند نابرابريهاي عميقي که ميان کشورهاي مختلف وجود دارد را از بين ببرد.»
در نهايت اينکه چه کاري براي کاهش دياکسيدکربن بايد انجام داد که منجر به کاهش فقر و نابرابري شود؟ در سال 1998، يعني يک دهه قبل از آنکه کلاين به بحث درباره تغييرات اقليمي علاقهمند شود، يک گروه از دانشمندان سوييسي تصميم گرفتند به اين مساله پاسخ دهند. برنامهاي که حاصل رايزنيهاي اين دانشمندان بود به عنوان «انجمن 2000 وات» شناخته شد. ايده پشت اين طرح بدين صورت بود که هرکس در اين سياره بايد به اندازه 2000 وات انرژي مصرف کند.
اکثر ما اساسا درباره مصرف انرژي فکر نميکنيم و چيزي در مورد مصرف بر اساس وات نيز نداريم، اما همه شما نياز داريد که درباره مصرف بر اساس وات اطلاعات داشته باشيد. مثلا اگر شما آمريکايي هستيد، در يک جامعه 12 هزار واتي زندگي ميکنيد. اگر هلندي هستيد، در يک جامعه 8 هزار واتي زندگي ميکنيد. اگر شما سوييسي هستيد، در يک جامعه 5 هزار واتي زندگي ميکنيد و اگر بنگلادشي هستيد در يک کشور 300 واتي زندگي ميکنيد، بنابراين آمريکاييها براي رسيدن به 2 هزار وات بايد مصرف انرژي خود را حدود چهارپنجم کاهش دهند و بنگلادشيها براي رسيدن به حد نرمال مصرف انرژي بايد حدود 7 برابر بيشتر مصرف کنند.
جهت بررسي اين ميزان مصرف نرمال 2 هزار واتي، 6 خانواده فرضي سوئدي مورد بررسي قرار گرفتند. حتي خانوادههايي که مصرف انرژي بالايي داشتند، بعد از فروختن ماشين و يا کاهش سفرهاي هوايي بازهم ميزان مصرف انرژيشان بيش از
2 هزار وات بود. فقط «آليس» که ساکن خانه سالمندان بود و تلويزيون و کامپيوتر شخصي نداشت و با قطار به ديدن فرزندانش ميرفت، مصرفش در حد 2 هزار وات بود.
کتاب «همه چيز تغيير ميکند»، بر روي کاهش ميزان انتشار کربن متمرکز است و بر اين نکته تاکيد دارد که ما بايد ميزان مصرف خود را کاهش دهيم. نويسنده در برخي نقاط خواهان اخذ ماليات بر کربن است. اين پيشنهاد کلاين، يک پيشنهاد بسيار خوب محسوب ميشود، اما منطق سرمايهداري را به چالش ميکشد.
کلاين در ابتداي کتاب از مفهوم «عدم رشد مديريتشده» سخن ميگويد که تحت عنوان انقباض اقتصادي شناخته شده است، اما پرداختن به اين مفهوم را رها ميکند و حتي در پايان کتاب به نظر ميرسد که اين ايده را رد ميکند؛ چراکه ميگويد کاهش تاثيرات بشر و يا ردپاي او در طبيعت، يک گزينه ساده و سهلالحصول نيست. کلاين به جاي مفهوم «عدم رشد»، مفهوم «احيا» را ارائه ميدهد، اما تلاشي براي توضيح اين مفهوم مبهم نميکند. او مينويسد که احيا، يک مفهوم فعال است و موجب مشارکت کامل در به حداکثر رساندن ميزان خلاقيت در زندگي انسانها ميشود. به راستي چقدر مردم دنيا حاضرند که سبک زندگي خود را عوض کننده و تا چه اندازه ايده دستيابي به يک جامعه 2 هزار واتي قابل دستيابي است.
دموکراسي در محل کار
نويسنده: ريچارد ولف
مترجمان :مهرداد (خليل) شهابي، ميرمحمود نبوي
نشر: اختران
تعداد صفحات: 213 صفحه
آخرين فرصت تغيير
(سرمايه داري در تقابل با شرايط اقليمي)
نويسنده: نائومي کلاين
مترجمان :مجيد اميني
نشر: لاهيتا
تعداد صفحات: 754 صفحه