حواسپرتی جهانی به سبک ترامپ
نائومی کلاین هشدار میدهد که چگونه رئیسجمهور آمریکا از بحرانها برای منافع شخصی استفاده میکند و چرا باید فراتر از "نه" برویم


امروز فردی در ایالاتمتحده آمریکا، رییسجمهور است که بسیاری از ویژگیهایی را دارد که نائومی کلاین پیشتر، درباره آنها هشدار داده بود. کلاین میگوید که کتاب «نه گفتن کافی نیست» پیش از اینکه اوضاع اینچنین وخیم شود، نوشته شده است. وی در این کتاب با ایجاد ارتباط میان مفاهیم کتابهای قبلی خود مانند «برند» و «شوک»، شخصیت و عملکرد ترامپ را توضیح میدهد و معتقد است ترامپ یک برند جهانی است که نهتنها واکنش به شوک نیست، بلکه همانند شومنی که سعی دارد توجه مردم را از امور مهمتر منحرف کند، خودش هر روز شوک جدیدی ایجاد میکند.
این حقیقت که نائومی کلاین پیشبینی کرد که زور و قدرت منجر به روی کار آمدن ترامپ شده به هیچ عنوان برای او، هیچگونه جذابیتی ندارد. 17 سال پیش یعنی زمانی که کلاین، 30 ساله بود، اولین کتاب خود را تحت عنوان «بدون لوگو» به چاپ رسانید که نشاندهنده خشمی علیه برندسازی زندگی عمومی به وسیله شرکتهای بینالمللی بود. آن زمان به تعبیر «نیویورکر»، نائومی کلاین یک چهره تاثیرگذار و برجسته در چپ آمریکا به شمار میآمد. کلاین کتاب «بدون لوگو » (1) را با این جمله به پایان رساند: «ایده احمقانه من این است که هر یک از شماها میتوانید برند جهانی ویژه خود را داشته باشید!»
اکنون اگر با کلاین درباره این ایدهاش صحبت شود بیگمان به سادهاندیشی پیشین خود خواهد خندید. کتاب «بدون لوگو» زمانی نوشته شد که هنوز شبکههای اجتماعی درباره ماهیت برندسازیهای شخصی چیزی ننوشته بودند. کلاین در کتاب جدیدش یعنی «نه گفتن، کافی نیست!» (2) به این نکته اشاره کرد که ترامپ پدیده جدیدی است که تجسم اولین رییسجمهوری است که به مثابه یک برند درآمده و اولین تمرین برای ایجاد یک برند را به واسطه برجهایش انجام و دستور داد که بر روی برجهایش، نام ترامپ را حک کنند.
کلاین یک نیروی قدرتمند را پشت پیروزی ترامپ در انتخابات چهلوپنجم ریاستجمهوری، تاثیرگذار میداند. او در کتاب «دکترین شوک» (3) که در سال 2007 منتشر شد، چنین اظهار میکند که نظام سرمایهداری نئولیبرال به عنوان یک نظام ایدئولوژیک و به همراه بازار آزاد و نیز در پیوند با اصول میلتون فریدمن، بر روی اعتماد اجتماعی جامعه تاثیرات ویرانگری داشت و البته برای یک درصد از جامعه بسیار سودمند و به ضرر 99 درصد جامعه بود و این جمعیت 99 درصدی تنها در زمان بحرانهایی همچون فجایع زیستمحیطی، حملات تروریستی و نیز جنگ، مورد حمایت قرار میگرفتند.
اولینبار، نائومی کلاین این تئوری را در سال 2004 طی یک گزارش از بغداد ارائه کرد؛ زمانی که از نزدیک شاهد پیامدهای خشونتآمیز دولت بازار توسط نیروهای بوش زیر آوار جنگ و سقوط صدام حسین بود. او همچنین پس از سونامی در سریلانکا که روستاهای محل ماهیگیری در خط ساحلی را زیر آب فروبرد این تئوری را مستندتر مطرح کرد؛ چراکه این خطوط ساحلی به یکسری هتلهای زنجیرهای فروخته شد و کسبوکارهای محلی از بین رفتند. همچنین کلاین بیشترین شاهد مثال برای تئوریاش را در طوفان کاترینا در نیواورلئان شاهد بود که این فاجعه زیستمحیطی برای حفظ و تامین منافع یک عده آدم سودجو و منفعتطلب، نهتنها توسط دولت نادیده گرفته شد، بلکه تشدید نیز شد.
طرفداران میلتون فریدمن اظهار میکنند که در شرایط بحرانی، جمعیتهای آشفته و سردرگم بیش از همه نیاز به دولتی دارند که همه امور را کنترل کند. آنها به خدمات قدرتهای استثنایی متمایل هستند که به همه افراد آنچه را که باید عطا کنند، وعده میدهند. آنها همچنین توانستند به واسطه شبکههای اجتماعی و شبکههای خبری 24 ساعته، سناریوهای ذهنی خود را برای مخاطبان به باور تبدیل کنند. به اعتقاد کلاین، حزب جمهوریخواه در آمریکا همانگونه که کشاورزان برای رهایی از خشکسالی طلب باران میکنند، برای بحران دعا میکند.
در سال 2008، یعنی یک سال بعد از انتشار «دکترین شوک»، نائومی کلاین، اظهار کرد که سقوط مالی در واقع مجازاتی برای این فلسفه منفعتطلبانه است. این رویهای که نخبگان و سران والاستریت به واسطه آن روزبهروز بر ثروت خویش افزودهاند، اکنون در معرض دید و نظارت همگان قرار گرفته است. به نظر میرسد شکافهای برجسته نظام، آسیبپذیری امتیازنامهها، همراه با تروریسم و بحران جهانی مهاجرت و پناهندگی، روزبهروز مردم را ناامیدتر و نگرانتر میسازد.
آنها مشتاقانه در پی یافتن کسی هستند که بتواند برای خروج از چنین بنبستی یک راهحل ارائه کند، کسی که بتواند دوباره رویای دستیابی به یک آمریکای بزرگ و قدرتمند را محقق سازد. نائومی کلاین در کتاب جدید خود هم مساله روی کار آمدن ترامپ را مورد بررسی قرار میدهد و هم اینکه چگونه نیروهای لیبرال و پیشرو با واقعیتهای موجود که منجر به بیقراری و اضطراب در جامعه شده است، مواجه میشوند.
در گفتوگویی که در خانه نائومی کلاین در تورنتو با او داشتیم، او معتقد بود ابتکار ترامپ در این است که دکترین شوک را اخذ کرده است و آن را به شکل یک ابرقدرت شخصی به کار میگیرد. کلاین میگفت که ترامپ، وضعیت را به شکل واکنشی در مقابل بحران حفظ کرده است. به نظر نمیرسد که او در پی خارج شدن از شوک باشد بلکه او خود یک شوک به حساب میآید و هر 10 دقیقه یکبار یک شوک جدید ایجاد میکند.
وی کتاب جدیدش را بسیار سریعتر از حالت عادی نوشت به این دلیل که او از تاثیر سفرهای ترامپ به ایالتهای مختلف در آمریکا میترسید که مبادا منجر به سست شدن مقاومت مردم برای ارائه یک بدیل شود. کلاین به نمونه اسپانیا در سال 2004 اشاره میکند، هنگامیکه بعد از بمبگذاری قطار در مادرید، نخستوزیر اسپانیا پشت تریبون آمد و اعلام وضعیت فوقالعاده کرد و خواهان یکسری قدرتهای ویژه برای حل بحران شد.
اما مردم اسپانیا با یادآوری خاطره دیکتاتوری فرانکو به خیابانها ریختند و دولت را بیرون کرده و به دولتی رای دادند که وعده داده بود نیروهای خود را از عراق خارج کند. او همچنین به مورد رجب طیب اردوغان در ترکیه نیز اشاره میکند که پس از کودتای ناموفق در سال 2016، درپی دستیابی به قدرتی دیکتاتورمابانه بود.
کلاین در کتاب خود، با شوکهای مختلفی اشاره میکند که قابل مقایسه با آمریکا هستند و همچنین بر مقاومت جمعی در مقابل چنین بحرانهایی اشاره میکند و میگوید من امیدوارم که هیچکدام از این بحرانها در آمریکا روی ندهد اما در مقابل روی دادن چنین شوکها و بحرانهایی، مقاومت جمعی بسیار کارساز است.
کلاین از پدر و مادری آمریکایی زاده شده و در تورنتو زندگی میکند و تابعیتی دوگانه دارد. هنگامیکه با او درباره کتاب جدیدش صحبت میکردیم، قصد داشت کتابش را به صورت یک مجموعه مقاله و مصاحبهها منتشر کند اما هنگامی که به تحلیل ریاستجمهوری در آمریکا پرداخت، فرایند نوشتن کتابش را با شور و حرارت بیشتری ادامه داد.
کلاین برای نوشتن این کتاب با استفاده یک نرمافزار، دسترسی خود به شبکههای اجتماعی را محدود کرد تا بر روی کار تمرکز بیشتری پیدا کند. او میگفت اگر این کار را نمیکردم همچون بسیاری از افراد دیگر ساعتها وقتم را در توییتر میگذراندم و به افراد مختلف جوابهای تندوتیز میدادم. این گرایش و تمایل به پاسخها و واکنشهای توییتری در میان منتقدان ترامپ یکی از نشانههای تاثیر خود ترامپ است.
کلاین بخشی از کتابش را به بررسی این مفهوم اختصاص میدهد که به واسطه توییتر، ترامپ در حال ایجاد یک قلمرو سیاسی است که مطابق با تصویر ذهنی اوست و ما باید ترامپی را بکشیم که در درونمان وجود دارد. کلاین میگوید ترامپ جزیی از دامنه توجه مغشوش ماست. او معتقد است یکی از راههای مقاومت این است که در گفتار و در فهم به داستانهای پیچیده، باورمند بود و ایمان به روایتها را حفظ کرد.
یکی از سوالهایی که کلاین در کتابش به آن پاسخ نمیدهد این است که آیا ترامپ به این مساله واقف است که از تاکتیکهای دکترین شوک بهره میگیرد؟ آیا ترامپ صرفا یک عوامفریب همچون پوتین و اردوغان است یا فقط یک احمق است که سود و منفعت زیادی را برای کسانی که پیرامونش را گرفتهاند فراهم میآورد. کلاین میگوید: «ترامپ یک شومن است که به خوبی میداند چگونه توجه مردم را منحرف کند». این مشخصه داستان تجارت ترامپ نیز است. او به خوبی میداند که میتواند توجه سرمایهگذاران، بانکیها و مشتریانش را از زیروبمهای نادرست تجارتش منحرف و گمراه کند و آنها را در چنین نمایشی به بازی گیرد. این هسته اصلی شخصیت ترامپ است.
بدون تردید ترامپ یک احمق است اما این مساله را نمیتوان نادیده گرفت که او بسیار خوب حماقت میکند. علاوه بر این، ترامپ احتمالا آگاهانه، پیرامون خود را از افرادی پرکرده که از بحرانها منتفع میشوند. کسانی که میلیاردها دلار از بحرانهای آمریکا منتفع شدهاند. کسانی همچون «ویلبور راس» که معروف به پادشاه ورشکستگی و اکنون وزیر بازرگانی دولت ترامپ است و یا بسیاری از افراد دیگر که از طریق «گلدمن ساکس» و جاهایی دیگر استخدام شدهاند (نائومی کلاین با خنده میگوید بسیاری از مسائلی که درباره مدیرعامل «اگزون موبیل» که الان وزیر امور خارجه ترامپ است، وجود دارد به اندازه کافی یک رسوایی بزرگ به حساب میآید اما در حال حاضر آنقدر مشکلات و مسائل بزرگتر وجود دارد که چنین مسالهای بسیار پیشپاافتاده به نظر میرسد.)
کتاب نائومی کلاین با نقلقولهای مختلفی از هر نویسنده چپ مطرحی که شما میشناسید زینت یافته است. «نوام چامسکی» درباره این کتاب میگوید: «ضروری، به موقع و واجب است.» «یانیس واروفاکیس» (4) میگوید: «این کتاب راهنمایی برای رهایی است به وسیله تنها سلاحی که ما در برابر مردمستیزیها داریم یعنی، نافرمانی سازنده.» «مایکل استایپ» (5) نیز میگوید: «چه کسی بهتر از نائومی کلاین است که جنون را برای ما معنا و به ما کمک کند که راه آن را پیدا کنیم؟»
اما آیا نائومی کلاین میداند که تنها برای کسانی موعظه میکند که تغییر عقیده دادهاند و این به تدریج میتواند شکاف دوقطبی موجود در جامعه را تشدید کند؟ کلاین امیدوار است که چنین مسالهای روی ندهد و به بخشهایی از کتابش اشاره میکند که در آن هیلاری کلینتون و اوباما و حتی برنی سندرز را نقد میکند که در ایجاد یک ارتباط موثر با زندگی افراد مطرود و اقلیت موفق نبودهاند.
نگرانی عمده کلاین درباره لیبرالهای چپ است که توجه عمده خود را بر روی روشهایی گذاشتهاند که انتخابات آمریکا را با شکست مواجه کنند و نیز درگیر تئوریهای توطئه روسی هستند و از دسیسههایی که در مقابل دیدگان آنها در حال وقوع است، غفلت کردهاند؛ خطراتی همچون دزدسالاری و وعدههای تحققنیافته به طبقه کارگر.
کلاین میگوید، من نمیگویم که روسیه اهمیتی ندارد، بلکه میگویم نیروهای رسانهای ترامپ به خوبی علیه روسیه تجهیز شده و رسانههای لیبرال به خوبی این مساله را به وسیله اخبار دروغین، دنبال میکنند. درحالیکه همه ما مدام در حال کلیک کردن بر روی اخبار هستیم و چشم به نمایش بیپایان ترامپ دوختهایم (دست دادن به مکرون و ترزا می). او در حال اتخاذ سیاستهایی است که منجر به افزایش درآمد و ثروت طبقات بالای جامعه میشود و سوالهای دیگر چندان بلند و رسا پرسید نمیشود که آیا خدمات تامیناجتماعی شما در امان است؟ آیا مراقبتهای درمانی شما تامین میشود؟ آیا میزان دستمزدهای شما پایین آمده است؟ ترامپ از اینکه تمرکز مردم را از اقتصاد دور کند، سود میبرد.
کلاین میگوید جای تعجب ندارد که در زمانه رکود اقتصادی مهاجرتهای گسترده، ناسیونالیسم مجددا تبدیل به یک نیروی قدرتمند در انتخاباتهای پیدرپی در غرب شده است. کلاین همچنین بر این مساله تاکید میکند تنها چیزی که قابلیت رقابت با ناسیونالیسم سفید و بیگانههراسی دارد ایجاد عدالتی مبتنی بر پوپولیسم اقتصادی در طیف چپ است. او درباره کمپین انتخاباتی هیلاری کلینتون میگوید هنگامی که یک کاندیدای بازار آزاد را در مقابل پوپولیسم قلابی علم میکنید، منجر به تشدید فاجعه میشود. آیا انتخاب مکرون در فرانسه اثبات نمیکند که اعتدالگرایی پراگماتیک یک نیروی قابل قبول به شمار میآید اگر کاندیدای مناسبی در این طیف مطرح شود؟
کلاین از ظهور یک کاندیدای چپگرا که بتواند در میان جوانان شور و هیجان ایجاد کند، استقبال میکند. او به سوسیالیسم سندرز، ژان لوک ملانشون و جرمی کوربین به عنوان نمونه اشاره میکند اما آیا آنها به جای آینده، بیشتر رو به گذشته نیستند؟ من فکر نمیکنم هیچکدام از این افراد متوجه این مساله باشند اما باید این نکته را هم مدنظر داشته باشیم که ملانشون توانست یک تجمع 70 هزارنفری را ایجاد کند.
همچنین به موجی که کوربین به راه انداخته توجه کنیم بهویژه این نکته را هم مدنظر داشته باشیم که او شخصیتی در تضاد با سیاستمداران کاریزماتیک دارد (هنگامی که انتخابات انگلستان به پایان رسید کلاین در ایمیل نوشت که انتخابات انگلستان نشان داد که قدرت یک رهبری مقتدرانه و همراه با ایده قویتر از مجموعه ترس و رعبی است که در میان مردم ایجاد شده است. ترزا می میکوشید با استفاده از ترس و شوکها، این باور را برای مردم ایجاد کند که برای مبارزه با ترور، باید دولت وارد عمل بشود و ممکن است حتی حقوق فردی و خصوصیشان را نقض کند. پیام مثبت کوربین ایجاد تلقیهای مثبت و امیدوارانه بود و گزینههای بهتری را پیش روی مردم گشود.)
بدین معنا، کلاین باور زیادی به این چرخه طبیعی ناامیدی و بدگمانی و امیدواری داشته و اعتقاد دارد که این نسل جدید، ترس کمتری نسبت به سیاستهای انتخاباتی در قیاس با هم نسلان او دارد. او نوع دیگری از این چرخه نسلی را مشاهده کرده است. او به دلایل گوناگون با اعتراض زاده شده و سومین نسل از خانواده کلاین است که نسل مقاومت هستند.
شروع اعتراض در خانواده کلاین با پدربزرگ و مادربزرگش یعنی آنه و فیلیپ آغاز شد که در دهه 1930 و در نیوآرک و نیوجرسی، کمونیست بودند. فیلیپ، انیمیشنساز والت دیزنی بود. او در طی ساخت انیمیشن سفیدبرفی و 7 کوتوله یک اعتصاب را در استودیو به راه انداخت که منجر به اخراجش شد، سپس برای کار به یک کارخانه کشتیسازی رفت. همچنین او و همسرش به عضویت یک جنبش زیستمحیطی درآمدند و یک زندگی بیسروصدا را در شهر پاترسون نیوجرسی آغاز کردند و به کاشت سبزیجات میپرداختند و موسیقی پیت سجر و وودی گاتری گوش میدادند.
والدین کلاین این عقبنشینی از زندگی آمریکایی را با مهاجرت به کانادا، یک قدم جلوتر بردند و دلیل این اقدامشان اعتراض به جنگ ویتنام بود. پدر کلاین به عنوان متخصص اطفال در یک بیمارستان کار میکرد و مادرش نیز به عنوان فیلمساز به ساخت فیلمهای فمینیستی کمک میکرد و یک فیلم جنجالی علیه پورنوگرافی تهیه کرد.
کلاین به خوبی به یاد میآورد که چگونه با آرایش کردن و تاکید بر فرهنگ عامه، علیه تربیت رادیکال خانوادگیاش شورید و اینکه چگونه همیشه متنفر بوده از اینکه او را به راهپیماییهایی در حمایت از صلح میبردند. او در دوران نوجوانیاش، فمینیسم بودن مادرش را رد میکرد اما دو رویداد طرز فکر او را عوض کرد، یکی اینکه مادرش در سن 46 سالی دچار تومور مغزی شد که به اندامهای تنش صدمه زد. کلاین حدود 6 ماه از مادرش مراقبت میکرد و مقاومت و روحیه مادرش تاثیر زیادی در روحیه او گذاشت و موجب شد که او یک قدرت و توانایی ویژه را در خود کشف کند.
در اولین سال تحصیل کلاین نیز در دانشگاه تورنتو، یک مرد مسلح 14 زن را به قتل رساند و اعلام کرد که من از فمینیستها متنفر هستم. این رویداد هم کلاین را به فعالیتهای سیاسی متمایل کرد و موجب شد که خود را یک فمینیست بنامد.« در میان همنسلان من این موضع مشترک وجود داشت که هرگونه ارتباط با سیاستهای انتخاباتی را سازشناپذیر میدانست. من شاهد چنین نگاهی در میان بسیاری از همنسلهایم بودم». نائومی کلاین هیچ تمایلی ندارد که کتابش، برند یک حزب سیاسی شود. او نمیخواهد به عنوان دستنشانده یک حزب و یا جناح شناخته شود. او امیدوار است که کتابش به مثابه صدایی در میان صداهای گوناگون باشد و به دنبال برگزاری یک سری مراسمها برای عرضه و معرفی کتاب در سراسر آمریکا است که قطعا مورد استقبال قرار میگیرد. کلاین همچنین میگوید من یک پسر پنجساله دارم. بنابراین نمیتوانم زیاد در جاده و در حال سفر باشم.
بخشی از کتاب کلاین که تصور میکند بیشتر از سوی مخاطبان مورد استقبال قرار گیرد «مانیفست جهش» است که به معنای جهش به سوی تغییرات اقلیمی، عدالت نژادی و شغل مناسب است. کلاین این جهش را با همسرش که یک فیلمساز مستند است در کنار گروههای فعال گوناگونی ایجاد کرده است؛ گروههایی همچون سران فدراسیونها و اتحادیههای کارگری، رهبران گروههای سبز، رهبران فمینیست و سازماندهندگان برجسته و تئوریسینهایی از سراسر کانادا و فراتر از آنجا که بر روی حقوق مهاجران، تکنولوژیهای آزاد، عدالت غذایی، مسکن، ایمان و اموراتی از این قبیل تاکید دارند.
این اندیشهها، پیشزمینه کتاب جدید کلاین تحت عنوان «همهچیز تغییر میکند» است که بر این مساله تاکید دارد که باید یکسری سیاستهای جدید پیرامون انقلابهای فناوری سبز صورت گیرد و استفاده از سوختهای فسیلی را کاملا رد کند. کلاین امیدوار است که پیغام پویشگرایانهاش به اندازه نگاه ساختارشکنانهاش نسبت به ترامپ مورد توجه قرار گیرد. او میگوید هنگامیکه من کتاب دکترین شوک را نوشتم، کوشیدم که نشان دهم چگونه بحرانها برای کسب منافع مورد سوءاستفاده قرار میگیرند و بعدها طی جنبشها و تظاهراتی که در پرتغال، اسپانیا و ایتالیا روی داد، شاهد آن بودیم که همه شعار میدهند: «ما برای بحرانهایی که شما به وجود میآورید، هزینهای پرداخت نمیکنیم!»
کلاین همانگونه که از عنوان کتابش مشخص است، عمیقا بر این باور است که «نه گفتن دیگر کافی نیست!»، تنها نفی و طرد وضعیت موجود به نفع مردم نیست. پیروزی نئولیبرالیسم در این است که همیشه بدیلها بدتر از وضعیت موجود هستند. برای ایجاد دگرگونی باید خیرهسری و سرزندگی را تجربه و یک تصویر یوتوپیایی را ترسیم کنیم. اگر ما هیچ کاری نکنیم، گمان نمیکنم شانسی در مقابل آنها داشته باشیم.
متمرجم: آزاده شعبانی
«نه» گفتن کافی نیست
(مقاومت در برابر شوک های جدید و به دست آوردن جهانی که می خواهیم)
نویسنده: نائومی کلاین
ترجمه: محمدرضا فرهادی پور
نشر: کتاب آمه
تعداد صفحات: 350 صفحه
منبع: گاردین
پی نوشت:
1. No logo:Taking Aim at the Brand Bullies
2. The Shock Doctrine: The Rise of Disaster Capitalism
3. This Changes Everything: Capitalism vs. the Climate
4. 350.org: یک جنبش بینالمللی زیستمحیطی است که میکوشد رهبران جهان را برای پذیرش واقعیتهای علمی درباره مسائل زیستمحیطی و اصول عدالت، متقاعد سازد. این جنبش در پی آن است که دنیای بهتری را برای انسانها ایجاد کند.
5. No Is Not Enough
6. The Apprentice: یک برنامه تلویزیونی آمریکایی است که درباره مهارتهای تجاری گروههای مختلف، قضاوت میکند. این برنامه از ژانویه 2004 طی 15 فصل پخش شده است. این برنامه توسط دونالد ترامپ، رییسجمهور فعلی آمریکا، پخش میشد.
7. Mar-a-Lago: یک تفریحگاه معروف در آمریکا که توسط دونالد ترامپ خریداری شده است.
8. Standing Rock: منطقهای 1. No Logo
2.No is not enough
3. The shock doctrine
4.Yanis Varoufakis/ اقتصادان و سیاستمدار یونانی
5. Michael Stipe/ خواننده و ترانهسرای اصلی گروه آر.ای.ام