قلمرو رفاه

از کوربین تا فرهنگ عادی

بازخوانی سیاست جدید چپ و سازماندهی بر اساس اعتماد به قابلیت‌های مردم

16 مهر 1404 | 12:39 اندیشه انتقادی
هيلاری وينرايت
هيلاری وينرايت

هیلاری وینرایت از فعالان و تحلیلگران سیاسی برجسته و از  حامیان جنبشهای اجتماعی و سیاسی جدید  در انگلستان است. او همچنین یکی از نظریهپردازان عمدهای است که در جنبش مومنتوم به هواداری از جرمی کوربین  در مراحل مختلف مبارزهاش برای دستیابی به ریاست حزب کارگر انگلستان فعالیت کرده است.

متن زیر گفتوگویی است با هیلاری وینرایت به بهانه کتاب جدید  او که در خصوص بررسی سیاست و برنامه کوربین و شاخه چپ حزب کارگر در جامعه و عرصه مبارزات سیاسی و طبقاتی منتشر شده است. هیلاری معتقد است اگرچه کوربین در پی ایجاد  و احیای یک سیاست رفاهی  از طریق دولت به عنوان یک نهاد اجتماعی مهم و قدرتمند است اما موفقیت این حرکت وابسته به حمایت مردم و جنبشهای دائمی و پویای اجتماعی است.

 

آیا این کتاب در پاسخ به سیاست فعلی پروژه کوربین نگاشته شده یا قبلتر هم، موضوع آن را در ذهن داشتهاید؟

ایده سیاستی جدید بر اساس نوع متفاوتی از چپ، چیزی است که من فکر میکردم به طور ناگهانی به جریان اصلی تبدیل شود. این موضوع وظیفهای را بر عهده افرادی همچون من که به این شیوههای پیشروی فکر میکنند، قرار میدهد، (شیوههایی که کاملا حاشیهای لحاظ میشد) ولی امروز درباره آن میگویند: «آنچه جرمی کوربین میگوید بنیان واقعییافته و حائز اهمیت بسیار است.»

این کتاب بر دانش به عنوان کلید حرکت سیاست جدید و جنبشهای اجتماعی تکیه دارد. چرا تمرکز بر دانش؟

وقتی به جرمی کوربین مینگرید، جذبه او در چیست؟ او دقیقا به افراد گوش میدهد. او به مردم اعتقاد دارد. ما قبلتر با او مصاحبهای داشتیم و او در آن داستانی راجع به یکی از دوستانش برای ما تعریف کرد؛ دوستی که یک کارگر ساختمانی بود و زندگی خود را با ذهنیتی زیستشناختی اداره میکرد. جرمی احترام زیادی برای او قائل بود. شیوهای که کوربین اتخاذ کرد این بود: هوش هوشمندی در خیابانها است.

 به این معنا، این کتاب از کوربین پشتیبانی میکند. این دقیقا به خاطر جذبه اوست، به دلیل اینکه او متفاوت است. او «پوپولیست» نیست: او به مردم نمیگوید که پاسخ را یافته است و مردم باید دنبال او راه بیفتند. او میگوید مردم پاسخ را یافتهاند و نیاز دارند تا سازماندهی شوند.

 اما افراد تنها زمانی که چارچوبی عمومی وجود داشته باشد، میتوانند مشارکت کنند. آنها نمیتوانند در بازار مشارکت کنند مگر اینکه پول داشته باشند. اگر شما درباره مشارکت مردمی، بهرهبرداری و فهم دانش کاربردی مردم جدی هستید، باید چارچوبی دموکراتیک و عمومی فراهم کنید. بازار صرفا درباره افرادی است که از انتخاب خود دفاع میکنند، در حالیکه چپ و سیاست جدید، به توانایی افراد در اشتراک گذاشتن دانش و فراتر از آن، خلق چیزی جدید مربوط است.

شما در این کتاب درباره چگونگی ایجاد موسسات در گذشته سخن میگویید، جنبش زنان منجر به ایجاد مهدکودکها میشود و برای پایداری آنها از دولت بودجه میگیرند. اینکه ما در حال حاضر باید موارد اینچنینی را مدیریت کنیم و در نهایت از دولت بودجه بگیریم، ایده شماست؟

این نیاز وجود دارد که دولت در این موارد از طریق خدمات عمومی و تخصیص بودجه نقش تسهیلگری ایفا کند. ما به دولت نیاز داریم تا این اقدامات را تسهیل کند، خواه از طریق خدمات عمومی، خواه از طریق تخصیص بودجه.

منظور شما از خدمات عمومی چیست؟

به عنوان مثال تولید اغذیه. دولت باید به فروشگاههای اغذیه، مزارع نزدیک و تولید اغذیه کمک کند، سپس فروشگاهها، رستورانها، تولیدکنندگان و مدارس را دورهم جمع و درباره استاندارهای غذایی متداول به بحث بنشیند. تدارکات عمومی زیادی درباره اغذیه وجود دارد، بنابراین شما میتوانید سیاستی از یک مدرسه که غذایش را از کشاورزان پیشرفته فراهم میکند، تصور کنید؛ کشاورزان پیشرفتهای که شکلهای تعاونی تولید محصولاتی را توسعه میدهند که ارگانیک هستند و از سموم ضدآفات استفاده نمیکنند. شما میتوانید یک سیاست اخلاقی غذایی ایجاد نمایید. دولت نهتنها نقش رهبر بلکه نقش تسهیلگر را ایفا میکند و مبتنی بر دانش تولیدکنندگان غذا، خردهفروشان و رستورانها برپا میشود.

آیا نمونه مردم نهادی از چنین سیاست غذایی وجود دارد؟

بله میتواند به شکل مردمی ایجاد شود، اما با همکاری مردم عادی. برخی از آنها در حال حاضر میتوانند اجرا شوند.

آیا میتوانید مثالی بزنید؟

حزب کارگر (احتمالا با حمایت دولت محلی) میتواند سیاستی غذایی را طراحی کند که برای شروع متضمن گفتوگو با افراد محلی است، سپس فروشندگان و تولیدکنندگان را از نزدیک به هم معرفی و آنها را برای مباحثه درباره یک سیاستگذاری دورهم جمع کند.

حزب کارگر میتواند این روابط را تسهیل کند که نقطه شروعی برای موسسات جدید است و از آنها بپرسد «شما از دولت برای تسهیلگری بیشتر در بخش ارگانیک محصول خود چه تقاضایی دارید؟». یکی از این ایدهها میتواند توسط مدارس، فروشگاهها یا رستورانهای عمومی به کار بسته شود.

شما میتوانید ایدهای از اینکه چه میزان از تامین غذا وجود دارد و دولت چه قدرت نفوذی دارد، به دست آورید.

شما یک فعال جنبش مومنتوم (Momentum) هستید، همانطور که من هستم. آیا شما دانش جدیدی، (دانش کاربردی ضمنی) که در جنبش کوربین ایجاد شده باشد، مشاهده کردید؟

در این جنبش، دانش جدید بسیار زیادی درباره چگونگی دستیابی به مردم و روشهای ایجاد کمپین وجود دارد. ایده قدیمی و مکانیکی که حزب کارگر بر آن بنا شد، این بود که شما صرفا باید اطراف را جستوجو کنید و بفهمید چه کسانی میخواهند به حزب کارگر رای دهند، نام آنها را تیک بزنید و سپس آنها را در روز انتخابات بیابید.

اما از آنجا که جنبش مومنتوم تا حدودی به دستیابی و ترغیب مردم بسیار مشتاق بوده و تا حدی آن را از کمپین برنی سندرز در آمریکا آموخته، رویکرد کاملا جدیدی را گسترش داده است. این رویکرد جدید در حوزههای انتخاباتی موثر افتاد؛ جایی که افرادی که نیازمند ترغیب هستند، وجود دارند و زمان زیادی جهت ترغیب آنها و فهمیدن مباحث موثر مانند «چرا مباحثات پیرامون مسکن میتواند بهطور خاصی موثر باشد؟» یا «چه پاسخی به مباحثات مهاجرستیزانه میتوان داد؟» صرف میشد.

برخی افراد معتقدند این کار مهندسی انتخابات است. آیا فکر میکنید گفتوگوی «خانه به خانه» خود میتواند یک جنبش اجتماعی باشد؟

به تنهایی خیر. باید با پیگیری مفاهیمی که از گفتوگوی خانه به خانه به دست میآید، ترکیب شود.

گفتوگوی خانه به خانه شیوه خوبی برای گردآوری دانش است. فهمیدن اینکه چه خبر است، مردم چه میخواهند، افراد مشغول چه کاری هستند تا به دنبال آن، شناسایی صورت گیرد. این شیوه با این فرض آغاز میشود که  مردم ظرفیت سازماندهی و انجام کارها را دارند. ممکن است مردم در برخی موارد چندان سیاسی نباشند، اما از طریق شکلهای همبستگی همسایگی عمل میکنند. با گفتوگوی خانه به خانه، شما به این موضوع پی میبرید. پس به یک سازمان نیاز دارید که بتواند آن را پیگیری کند. اگر گروهی از مستاجران وجود دارند که به کار شورا مشکوک هستند و فکر میکنند املاک را ارزانتر میتوانند اجاره کنند، بنابراین جنبش مومنتوم نیاز دارد آنها را به دیگر گروههای مستاجر که حسی مشابه دارند، پیوند دهد.

من همچنین یک فعال اتحادیه ملی معلمان (NUT) هستم و جالب است که افراد زیادی عضو جنبش مومنتوم هستند که در اتحادیههای کارگری نیستند. آیا شما فکر میکنید جنبش اتحادیه کارگری میتواند برای کوربین حائز اهمیت باشد؟ آیا ممکن است اتحادیههای بزرگ را تغییر دهیم؟ یا ما به شکل جدیدی از سازمان و شیوههای انجام کار نیاز داریم؟

من فکر میکنم این دو، هر دو با هم هستند. اتحادیه نانواها بسیار قدیمی است. اتحادیهای سنتی، اما آماده پذیرش تغییر است. همچنین اتحادیه رسانه و سرگرمی در اعتصابهای جامعه بسیار مشوق است، اما ما باید آنها را نیمی از راه بدانیم و حمایت و تشویق کنیم. اغلب نوآوران در اتحادیهها حمایت نمیشوند.

آیا شما فکر میکنید برای فعالان مومنتوم و کوربین نقشی جهت ایفا کردن در این اتحادیهها وجود دارد؟

قطعا. ما نهتنها به عنوان اعضای اتحادیه بلکه در مقام افراد جامعه که تحت تاثیر اتفاقات محلهای کار قرار میگیرند، میتوانیم ایفای نقش کنیم. ما از اتفاقاتی که در بیمارستانها، مدارس و در دولت محلی میافتد، تاثیر میپذیریم. اتحادیه ملی معلمان بسیار خوب است و یکی از بهترین اتحادیههاست. با والدین ارتباط برقرار و آنها را به شیوهای کلی سازماندهی میکند. این اتحادیه، کاربران و کارگران (در این مورد دانشآموزان و والدین) را به عنوان همه اجزای این مبارزه در نظر میگیرد. این الگویی خوب برای پیگیری است.

شما از درون جنبش فمینیستی آمدهاید و در کتاب بارها به آن اشاره کردهاید. ما نمونههای جذابی مانند نمونه سازمان «خواهران جدا نشدنی» از سازمانهای مردمی زنان عادی دیدهایم. اما «خواهران جدا نشدنی» یک نمونه کاملا تک افتاده است. به نظر شما چرا اینگونه است؟ چه اتفاقی برای سیاستهای فمینیستی افتاده است؟

به نظر من، این سیاست در آگاهی بسیاری از زنان زنده و شاداب میماند؛ زنانی که به روشی خواهرانه با یکدیگر کار میکنند. این سیاست، همواره زیر چتر گروه زنان نیست، اما اجازه دهید بگوییم در جنبش مومنتوم، زنان خوب زیادی وجود دارند که من شخصاً جذب آنها میشوم. ما راهحلی برای مسائل یافتهایم و راه مشترکتری را برای مشارکتیتر و دموکراتیکتر کردن مومنتوم ایجاد کردهایم.

بنابراین درک یا حساسیتی فمینیستی در جنبش مومنتوم جاری است. البته هنوز نمیتوانم بگویم  مسلط است، اما شخصی مانند لارا پارکر (موسس سراسری جدید مومنتوم)، این سیاست را تسهیل خواهد کرد.

 سیاست ریاضت اقتصادی بر زنان تاثیر بدی دارد. به شیوههای مختلف جنبشهای جدید زنان  برانگیخته است. این جنبش ممکن است تجزیه شده باشد، اما از زمینههای مجزا برآمده است.

 درباره شیوه رهبری زنان در جنبش مومنتوم و حزب کارگر چه نظری دارید؟

مطمئن نیستم با این نوع رهبری زیاد آشنا باشم. مثالهای زیادی وجود دارد که زنان در آنها سازماندهی میشوند. امثال اعتصاب پیکچرهاوس (Picturehouse) عمدتا زن بودهاند و بسیاری از کارگران شرکت مک دونالد (McDonalds) زن هستند. زنان نهتنها به دنبال گرفتن این موقعیتها هستند بلکه آنان موقعیتهای حاشیهای، وابسته و تحت استثمار را رد میکنند.

زنان زیادی در حال ظهور در نقش رهبری سازماندهی کارگران هستند. تعداد زیادی از زنان جوانتر تغییراتی را که جرمی کوربین برای آنها در حزب کارگر میجنگید، میپذیرند. آنها از او دفاع و هماکنون نقش مهمی را در کابینه سایه ایفا میکنند. زنانی مانند ربهکا لانگ، بیلی، داون باتلر، آنجلا راینر. من بهشدت تحت تاثیر تعداد زنانی که با علاقه شروع میکنند و نقشهای مرکزی به دست میآورند، قرار میگیرم.

شما در کتاب راجع به شکلهای افقی و دموکراتیک سازماندهی و اینکه جرمی کوربین یک رهبر معمولی نیست، صحبت میکنید. آیا مهم است که از انواع رهبران جدید تجلیل و سعی کنیم آنها را گسترش دهیم؟ یا این موضوع به شکل ارگانیک اتفاق میافتد؟

من فکر میکنم ضروری است که از رهبران جنبشها تقدیر کنیم؛ رهبرانی که نیاز گروههای مختلف مردم را پشتیبانی، بازنمایی و مفصلبندی کردند و به توانمندسازی مردم یاری رساندند. رهبرانی که ریشه در مردم دارند، نه در خارج از آن.

شما درباره فرهنگ عادی در کتاب خود صحبت کردهاید...

بله. ریموند ویلیامز میگوید «فرهنگ، عادی است». او به این حقیقت اشاره میکند که مسلماً «فرهنگ والا» وجود دارد، همچنان که هست موسیقی کلاسیک، ادبیات، تئاتر- فرهنگی که به طرزی آگاهانه به عنوان فرهنگ خلق شد. اما کل معنا و خلاقیت در زندگی مردم وجود دارد.

شما میتوانید فرهنگ را در کریسمس ببینید. همراه با تمام چرندیات فرهنگی، هنوز مردمی هستند که کارت کریسمس را خودشان طراحی میکنند، مهمانیهای جذاب برگزار میکنند، لباسهای فوقالعاده میدوزند و به کودکان خود هدیه میدهند و بازیها را طراحی میکنند. خلاقیت فرهنگی عظیمی بهرغم چرندیات و اغلب برخلاف چرندیات و کمی با حفظ فاصله (به دلیل گران بودن) از همه چرندیات فرهنگی وجود دارد.

افراد زندهاند، اما آنها فقط زنده نیستند. آنها به طور وسیعی خلاق هم هستند. این است معنای جمله «فرهنگ، عادی است». افراد عادی، خلاقند و اجتماعی نیز هستند. بنابراین آنها همواره در حال خلق معانی مشترک و شکلهای فرهنگی مشترک هستند. سیاست ما و نیز سازمانهایی مانند حزب کارگر و جنبش مومنتوم باید هرچه بیشتر بر اساس بازشناسی فرهنگ خلاق بنا شود.

ما پیرامون مسائلی که فعالان سیاست جدید باید انجام دهند، صحبت کردیم. در اینجا چه چیز در اولویت است؟

من فکر نمیکنم اینها بدیل یکدیگر باشند. یک اصل مهم در سازماندهی وجود دارد. اگر شما با سیاستی آغاز کنید که در آن تغییر از طریق مردمی سازمانیافته، آگاه و هشیار، با اعتماد به نفس و خودگردان اتفاق میافتد، سپس همه چیز شکل میگیرد، این به نحوه کار شما در حزب کارگر شکل میبخشد، بنابراین دیگر نیازی نیست که کار کنید تا صرفا بیانیههایی را صادر و رای بیاورید.

در حقیقت شما کار میکنید تا مردم را سازماندهی کنید تا جایی که حزب کارگر یک قطب سازمانیافته در جامعه شود تا تغییرات بیشتری بیافریند و انسجام بیشتری بین مردم در حوزههای مسکن، نیازمندیهای جامعه و همچنین در محل کار ایجاد کند. این به نوبه خود، جامعه را تغییر میدهد، زیرا فرهنگی برابریطلبتر را ایجاد میکند.

بنابراین ایده اصلی این است چیزی که ما در حال حاضر به دنبال آن هستیم، این فلسفه مشترک است که شما در کتابتان از آن صحبت کردهاید (از دموکراسی، از مشارکت). آیا به نظر شما، تنها بهکارگیری آن در هر حوزه سازماندهی که در آن کار میکنید، کافی است؟

بله، سیاست خودتان را پیرامون این موضوع برپا کنید. به قابلیتهای خود و دیگران اطمینان داشته باشید و با همکاری با یکدیگر کار کنید تا جامعه را تغییر دهید.

مترجم: رضوان برزگر