قلمرو رفاه

چگونه زندگی باکیفیت را اندازه بگیریم؟

درباره کتاب «کیفیت زندگی» اثر آمارتیا سن و مارتا نوسبام

19 مهر 1404 | 13:02 مرور فرهنگ
علی رفاهی
علی رفاهی

«کیفیت زندگی» عنوان کتابی است که به تازگی نشر «شیرازه کتاب ما» انتشار داده است. این کتاب مجموعه مقالاتی است که از سوی «آمارتیا سن» و «مارتا نوسبام» در دو بخش تحت عناوین زندگی‌ها و توانمندی‌ها (بخش یکم) و سنت‌ها، نسبیت‌ها و عینیت‌باوری (بخش دوم) تنظیم شده است. این مجموعه مقالات، برگرفته از همایشی است که در سال ۱۹۸۸ در هلسینکی و به همت آمارتیا سن و مارتا نوسبام برگزار شد.

به گفته «لعل جایاواردنا»، نویسنده پیشگفتار کتاب، هدف مهم مقالات ارائه شده در این همایش و کتاب، شکل دادن به یک فضای گفت‌وگوی میان‌رشته‌ای در باب مفهوم «کیفیت زندگی» و سیاستگذاری اجتماعی لازم برای بهبود آن، میان فلاسفه و اقتصاددانان است. یکی از نقاط اصلی عروج در این کتاب، نقد دیدگاه رایج در باب مفهوم «درآمد سرانه» به‌عنوان شاخصی کلیدی برای ارزیابی میزان رفاه در جوامع مختلف است؛ مفهومی که بسیار مورد استناد اقتصاددانان جریان اصلی و بسیاری نهاد‌های بین‌المللی مثل بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول بوده است.

از این رو، مباحث مطروحه در این کتاب، با توجه به این نکته کلیدی که پیچیدگی روزافزون موضوعات اقتصادی، درک مبانی توسعه‌ای را بسیار سخت کرده، زمینه مناسبی برای نقد دیدگاه رایج در باب مفاهیمی از گونه درآمد سرانه و ارزیابی مفهوم کیفیت زندگی است. به علاوه، یک وجه مشترک دیگر مقالات این کتاب تلاش برای ارائه معیاری چندگانه از معیار مطلوب کیفیت زندگی است.

«جرالد آلن کوهن»، فیلسوف سیاسی فقید کانادایی نویسنده اولین مقاله کتاب حاضر تحت عنوان «برابری در چه چیز؟ درباره رفاه، موهبت‌ها و توانمندی‌ها» است. وی در مقاله‌اش، رویکرد «توانمندی» که از سوی «سن» مطرح شده را به همراه محاسبات فایده‌گرایانه، تاکید «جان رالز» بر موهبت‌های اولیه و استفاده «دورکین» از منابع را نقد می‌کند. به اعتقاد «کریستین کورسگارد» که در کتاب حاضر به شرح و نقد مقاله جرالد کوهن و آمارتیا سن پرداخته، دغدغه جرالد کوهن بیشتر درباره برابری است: چیست آن چیزی که افراد باید به میزان برابر از آن داشته باشند تا به معنای مورد نظر برابری‌طلبان، با هم برابر باشند. کوهن در مقاله‌اش با نقد دیدگاه‌های رالز و سن، دیدگاه خود را مطرح می‌کند که می‌گوید «برابری باید در دسترسی به مزیت باشد.»

بدون شک، یکی از مهمترین مفاهیم کتاب، رویکرد «توانمندی» یا «قابلیت» است که آمارتیا سن، اقتصاددان و فیلسوف هندی برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۸ آن را در مقاله «توانمندی و خوش‌زیستی» مطرح می‌کند. این رویکرد، با ارزیابی مزیت شخص در چارچوب توانایی واقعی او در دستیابی به عملکرد‌های ارزشمند گوناگون به مثابه بخشی از زیستن، سر‌و‌کار دارد. این رویکرد، در واقع چشم‌انداز زندگی را ترکیبی از انواع «انجام دادن‌ها و بودن‌ها» می‌داند و کیفیت زندگی را بر حسب توانمندی دستیابی به عملکرد‌های باارزش ارزیابی می‌کند. «کورسگارد» رویکرد آمارتیا سن را به کیفیت زندگی را اینگونه توضیح می‌دهد که وی آن را بر حسب توانمندی‌های شخص ارزیابی می‌کند. وی توانمندی از منظر سن را عبارت از توانایی یا امکان انجام کاری یا بودن در وضعیت خاص – به زبان فنی‌تر- دستیابی به عملکرد‌هایی خاص می‌داند؛ عملکرد‌هایی که به چهار دسته همپوشان تقسیم می‌شوند و «سن» آنها را به ترتیب آزادی خوش‌زیستی، دستاورد خوش‌زیستی، آزادی کنشگری و دستاورد کنشگری می‌نامد.

در تعدادی از مقالات کتاب، رویکرد سوئدی و یا به طور کلی‌تر، اسکاندیناویایی به کیفیت زندگی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. در همین زمینه، «رابرت اریکسون»، در «توصیفات نابرابری: رویکرد سوئدی به پژوهش رفاه» به این نکته مهم در ابتدای مقاله‌اش اشاره می‌کند که تا دهه ۱۹۵۰ میلادی، مشخص شده بود که سرانه تولید ناخالص ملی، معیاری ناکافی برای اندازه‌گیری خوش‌زیستی شهروندان است. برای همین بود که تعدادی از کارشناسان سازمان ملل پیشنهاد کردند که با پشت سر گذاشتن معیار‌های مالی، اندازه‌گیری خوش‌زیستی را باید بر مولفه‌های متفاوت بسیار که با هم سطح زندگی را کامل می‌کنند، مبتنی کرد. وی سپس به بررسی اولین «سنجش سطح زندگی سوئدی‌ها» که در سال ۱۹۶۸ انجام گرفت، پرداخت. او در توضیح چگونگی برنامه‌ریزی این پژوهش می‌گوید «در سال ۱۹۶۵ حکومت سوئد کمیته‌ای تشکیل داد که کارش توصیف شرایط زندگی و مشکلات افراد کم‌درآمد بود. این کمیته کارش را در سه مرحله برنامه‌ریزی کرد: ۱. مطالعه توزیع درآمد عامل ۲. مطالعه توزیع درآمد قابل استفاده ۳. مطالعه‌ای درباره توزیع رفاه برحسب مولفه‌های غیرپولی.»

«اریک آلارت» در مقاله «داشتن، خواستن، بودن، بدیلی برای الگوی سوئدی پژوهش رفاه» به نقد معیار‌های کلی مانند سرانه تولید ناخالص ملی، سرانه ثبت‌نام در مدارس و تعداد متوسط افراد خانوار ساکن در یک اتاق می‌پردازد و می‌گوید «این معیار‌ها درباره توزیع و نابرابری‌های دخلی، چیزی به ما نمی‌گویند.» نکته دیگری که وی در مقاله‌اش مطرح می‌کند این است که نظام نمایه‌ها بر رویکرد به نیاز‌های پایه‌ای که برای توصیف شرایط اجتماعی در کشور‌های اسکاندیناوی به کار می‌رود، بسیار متفاوت از نمایه‌های کشور‌های «جهان سوم» و یا در واقع، همان در حال توسعه است و باید باشد. همچنین در مقاله آلارت، مفهوم دیگری معرفی می‌شود تحت عنوان «کف» که به معنای پایین‌ترین سطح است و این که هیچ فردی نباید پایین‌تر از آن قرار گیرد. نکته‌ای که آلارت بر روی آن انگشت گذارده و سعی در برجسته کردن آن کرده، این است که مفهوم کف را نه‌فقط با معیار‌های اقتصادی - اجتماعی، بلکه با معیار‌های زیست‌محیطی و بیولوژیکی نیز باید تدوین کرد و مورد استفاده قرار داد.

«دان بروک» در مقاله «معیار‌های کیفیت زندگی در مراقبت سلامت و اخلاق پزشکی»، تلاش می‌کند برخی از درونمایه‌های اصلی برداشت‌های کیفیت زندگی مندرج در ادبیات اخلاق پزشکی و سیاستگذاری سلامت را در پیوند با یکدیگر قرار دهد. او آزادی اراده در حوزه تصمیم‌گیری در مورد معالجه و محوریت ظرفیت شخص در مقام کنشگری ارزشگذار را مورد بررسی قرار می‌دهد. نکته مورد تاکید وی در این مقاله این است که ظرفیت برای آزادی اراده و اعمال آن را می‌توان یکی از آرمان‌های بنیادین – یا به باور وی تنها آرمان بنیادین - شخص در درون اخلاق پزشکی محسوب کرد. بروک توضیح می‌دهد که اعمال آزادی اراده برای ایجاد یک زندگی بالنسبه پربار انسانی نیاز به وجود چهار نوع وسیع کارکرد اولیه در فرد دارد: زیست‌شناختی (مثلا اندام‌های سالم)، جسمی (تحرک)، اجتماعی (ظرفیت‌های ارتباط‌سازی) و ذهنی (=مجموعه‌ای متنوع از توانمندی‌های عاطفی و استدلالی).

بخش دوم کتاب تحت عنوان «سنت‌ها، نسبیت‌باوری و عینیت» حاوی مقالاتی از تعدادی از فلاسفه مشهور معاصر است که مباحث‌شان را با طرح پرسش‌ها و گزاره‌هایی برای تقویت راهکار‌هایی در جهت قدرتمندسازی سیاستگذاری در حوزه رفاه و ارتقای کیفیت زندگی ارائه می‌کنند.

«هیلاری پاتنام»، فیلسوف فقید آمریکایی که به خاطر تحقیقات‌اش در حوزه فلسفه علم، ذهن و زبان مشهور است، در مقاله عینیت و تمایز علم - اخلاق دیدگاه‌های مکتب اثباتی منطقی را نقد می‌کند. پیروان این مکتب در حوزه دوگانگی امر واقع - ارزش، استدلالی بسیار ساده مطرح کردند که به گفته پاتنام همچنان مورد استفاده و ارجاع اقتصادددانان است؛ اینکه گزاره‌های علمی (غیر از منطق و ریاضیات محض) از لحاظ تجربی قابل اثبات هستند و داوری‌های ارزشی غیرقابل اثبات. او با مثال زدن نظریه جاذبه نیوتن، به عنوان نظریه‌ای که بدون مدد جستن از فرضیه‌های کمکی متناسب، هیچ پیش‌بینی آزمون‌پذیری را با خود حمل نمی‌کند، این نکته را برای نقد رویکرد پوزیتیویستی مدعیان این مکتب طرح می‌کند اگر گزاره‌ای را که در خود و به خودی خود، بر اساس معنای خاص خود، روش اثباتی نداشته باشد، بی‌معنا بدانیم در آن صورت بیشتر علوم نظری بی‌معنا خواهند بود.

«عینیت و معنای اجتماعی» نام مقاله‌ای است از «مایکل والزر»، فیلسوف سیاسی و روشنفکر مردمی آمریکایی. به‌گفته وی، در این مقاله روایتی از «معنای اجتماعی» ارائه شده که می‌تواند اساس نظریه عدالت توزیعی را که پیش‌تر در کتاب حوزه‌های عدالت مطرح شده بود، تشکیل و تایید کند. او برای دستیابی به مفهوم زندگی خوب در جامعه‌ای واحد، گونه‌ای نسبیت‌باوری تعدیل شده را مورد حمایت قرار می‌دهد که متضمن اشکال گوناگون نارضایتی و انتقاد برخاسته از بطن یک جامعه است و هر کدام از این اشکال انتقادی، دربر گیرنده داده‌هایی مهم برای درک مفهوم زندگی در جامعه مورد نظر است.

«توماس اسکنلون»، فیلسوف آمریکایی در ابتدای مقاله «ارزش، میل، و کیفیت زندگی» با طرح چند پرسش به موضوع کیفیت زندگی می‌پردازد. اینکه چه نوع اوضاع و احوالی شرایط مناسب زندگی را فراهم می‌سازد؟ چه چیزی زندگی فرد را برای او مطلوب می‌سازد؟ و چه چیزی زندگی را چیزی ارزشمند می‌سازد؟ از دیگر نکات قابل توجه مقاله او، مورد تردید قرار دادن این ادعا است که میل، تنها معیار کیفیت زندگی است.

«چارلز تیلور»، فیلسوف کانادایی که به خاطر نظریات‌اش در حوزه فلسفه سیاسی، فلسفه علوم اجتماعی، تاریخ فلسفه و تاریخ اندیشه مشهور است، در مقاله «تبیین و خرد عملی»، به طرح پرسشی حساسیت‌برانگیز و متعاقبا مثال‌هایی قابل توجه می‌پردازد: اگر افرادی پیدا شوند که در پایه‌ای‌ترین و حیاتی‌ترین درون‌یافت اخلاقی ما سهیم نباشند، تکلیف چیست؟ وی سپس این نکته را مطرح می‌کند که الگوی ضمنی ما از خرد عملی نقشی مهم بر عهده می‌گیرد. «مارتا نوسبام» در شرح و نقد مقاله تیلور، ارزش استدلالات تیلور را اینگونه روشن می‌سازد که آنها شیوه‌ای راهگشا هستند جهت بررسی مناقشات مربوط به ارزیابی‌های دشواری که هنگام تفکر درباره توسعه جوامعی که هم با هم متفاوت‌اند و هم (در بسیار موارد) از لحاظ درونی ناهمگون، در برابر ما قرار می‌گیرند.

مقاله مهم دیگر بخش دوم کتاب «فضایل غیرنسبی: رویکردی ارسطویی» تالیف مارتا نوسبام، فیلسوف آمریکایی است. او ارسطو را بزرگترین مدافع رویکرد اخلاقی مبتنی بر مفهوم فضیلت می‌داند و معتقد است آثار وی، دقت را با وضعیت انضمامی، قدرت تئوریک را با حساسیت نسبت به شرایط واقعی زندگی و گزینش انسان در تمام تکثر، تنوع و ناپایداری‌اش ترکیب کرده است. نوسبام در ادامه، نکته افتراق چشمگیری را که بین ارسطو و نظریه معاصر فضیلت وجود دارد، نشان می‌دهد. او می‌گوید «ارسطو مدافع نظریه اخلاقی مبتنی بر فضایل و توصیفی عینی و واحد از خیر بشر، یا شکوفایی انسان، بود؛ بنابراین کسانی که قصد انتقاد از سنت‌های محلی به شیوه‌ای عقلانی را داشته و می‌خواهند انگاره پیشرفت اخلاقی را مطرح کنند، بسیار زود متوجه خواهند شد که اخلاق‌شناسی معطوف به فضیلت کمک چندانی به آنان نمی‌کند.» نوسبام این را می‌افزاید که «اگر قرار باشد خرد عملی مثلا سنن برده‌داری و نابرابری نژادی، عدم تسامح مذهبی، دریافت‌های خشن و جنگجویانه از مردانگی و هنجار‌های نابرابر توزیع مادی را مورد انتقاد قرار دهد، این انتقاد باید از موضعی «کانتی» و یا فایده‌باورانه انجام گیرد، نه از طریق رویکرد ارسطویی.»

کیفیت زندگی

نویسنده: آمارتیا سن و مارتا نوسبام

ترجمه: حسن فشارکی

نشر: شیرازه کتاب ما

تعداد صفحات:

۵۵۳ صفحه

قیمت: ۵۰ هزار تومان

برچسب‌ها
معرفی کتاب