قلمرو رفاه

عیاری و سینمای رئالیسم

کنشگری در دل فاجعه در فیلم‌های کیانوش عیاری

05 فروردین 1404 - 17:28 | مرور فرهنگ
مهدی میرمحمدی
مهدی میرمحمدی روزنامه‌نگار

«بیدارشو آرزو» خیلی زود به مخاطبش نشان میدهد که در پرداختن به یک حادثه تاریخی هیچ سر شوخی ندارد. فیلم سطحی از واقعیت را  از آنچه واقع شده به تصویر میکشد که مخاطب در تمام طول تماشا در عجب است که چگونه فیلمساز خود را اینقدر زود به واقعه رسانده است. 

ماجرا از این قرار است که بعد از وقوع زلزله بم، در حالی که تنها 10 روز از زلزله گذشته بود، عیاری تصمیم میگیرد با یک گروه کوچک فیلمسازی راهی منطقه زلزلهزده شود.  از همین رو، در « بیدارشو آرزو» همه چیز عین واقع به نظر میرسد. با توجه به اینکه فیلمساز طرح داستانی را از دل وضعیت جاری شده  استخراج کرده، فیلم میتواند در حکم گزارشی باشد از آنچه در پی زلزله بم در منطقه حادثه رقم خورد. «بیدارشو آرزو» طرح داستانی سادهای دارد.

 شاید همین میزان از روایتگری بیشتر در مرحله تدوین رقم خورده باشد تا بداهههای روایی شکل گرفته در زمان فیلمبرداری. حتی هنرورانِ فیلم نیز از میان آدمهای مصیبتزده ساکن منطقه انتخاب شده و اینگونه فیلم حالِ مصیبت را در نهایت شدت به روستایی مخاطب منتقل میکند.

در نزدیکی بم روستایی تماما ویران شده است اما خانم معلم روستا میتواند خود را از زیر آوار بیرون بکشد و به قصد آوردن کمک خود را به بم برساند، اما در آنجا جهنم مصیبت برپاست. از طرفی زلزله باعث باز شدن درهای زندان میشود و اینگونه بزهکاران هم تبدیل به مصیبتی افزون بر مصیبتِ طبیعت می‌‌شوند. یکی از این زندانیان مردی است که خود را به خانهاش میرساند تا بتواند فرزندانش را از زیر آوار بیرون بیاورد.

معلم و زندانی به قصد نجات بچههای بیسرپرست مانده همراه میشوند. این همراهی اوج و فرود زیادی ندارد. روایت از جنس فیلم دیگر عیاری «آبادانیها» نیست که در یک الگوی «دزد و دوچرخه»وار شخصیتها مدام تا رسیدن به هدف پیچ میخورند. اینجا آنچه مخاطب را پای فیلم مینشاند، گزارش واقعنمای شرایط بعد از حادثه است.

یکی از به یاد ماندنیترین سکانسهای فیلم به نخستین شبی بازمیگردد که معلم و زندانی در پی نجات بچه‌‌های بیسرپرست میروند. عیاری در پی نورپردازی نمایشی نمیرود و به شرایط نوری پر از تاریکی وضعیت وفادار میماند. ما از طریق صداهاست که متوجه میشویم کسانی در پی دزدی از اجساد آمدهاند، بچههای بیسرپرست، بی هیچ امدادی شب را میگذرانند که تلخی عمیقی است.

این صدایهای چسبیده بر سیاهی شب تا حد زیادی وحشت لحظه را به مخاطب منتقل میکند. صحنههایی مانند صحنه دفن کردن اجساد که از فرط فراوانی در کنار هم چیده میشوند و آدمها بعد از ریختن خاک هر یک به سرعت برای گذاشتن نشانی حملهور می‌‌‌شوند، نقشی در زنجیره روایی فیلم ندارند. اما این گزارشهای صریح است که «بیدارشو آرزو» را به یک تجربه نمونهای در تاریخ سینمای ایران تبدیل کرده است.

به طور کل عیاری را میتوان یکی از مهمترین واقعگرایان سینمای ایران دانست. واقعگرایی او البته از آن جنس واقعگرایی نیست که نظر در زندگی روزمره میکند و به طبیعت این نظرافکنی جنس روایت بیقهرمان می‌‌شود و آدم معمولیها در مرکز روایت قرار میگیرند.

عیاری واقعگرایی داستانپرداز است از جنس رئالیسم کلاسیک سینماگران ایتالیا در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم. بیدلیل نیست که عیاری یکبار در کارنامهاش برای ساخت فیلم «آبادانیها» به سراغ اقتباس از یکی از مهمترین نمونههای این نوع سینمای رئالیستی یعنی «دزد و دوچرخه» رفته است. برای درک تفاوتهای نگاه واقعگرای او با دیگر واقعگرایانه سینمای ایران  میتوان نگاهی مقایسهای داشت میان فیلم « بیدارشو آرزو» با فیلم« زندگی و دیگر هیچ» اثر عباس کیارستمی. در «زندگی و دیگر هیچ» نیز ما با مسئله زلزله روبهرو می‌‌‌شویم.

فیلمساز برای یافتن بازیگران یکی از فیلم‌‌های قبلیاش که در منطقه زلزلهزده رودبار ساکن بودهاند، بعد از زلزله راهی منطقه حادثه میشود تا نشانی از بازیگرانش بیابد. اما کیارستمی در جریان این سفر چنان دلبسته زندگی میشود که مرگ و مصیبت راهی به مقابل دوربین او نمییابد. او اینبار در یکی از آن نماهای جادهایاش پیرمردی را نشان میدهد که کاسه توالتی بر دوش گرفته تا در دل فاجعه زندگی را دریابد. اینگونه فیلم کیارستمی هیچ چیزی از مرگ نشان نمیدهد و تبدیل میشود به فیلمی سراسر ستایش زندگی و دیگر هیچ.

 اما برای عیاری نمایش عمق فاجعه شرط اول است. از همین رو، خودش را به موقع به جوار مصیبت میرساند. برای او نگاه واقعگرا در نتیجه همجوار بودن رخ میدهد. عیاری در کارنامهاش مستندی ماندگار دارد با عنوان «تازه نفسها». او در این مستند دوربین خیرهاش را در سال 58 به خیابانها و آدامهایش میدوزد و فضای آن روزها را بی کمترین دخالت به عنوان ناظر ثبت میکند. تمام آنچه این مستند را به فیلمی تاریخی تبدیل کرده، در نتیجه در صحنه بودن عیاری اتفاق افتاده است.

 دوربین چنان بیپرده و غیر نمایشی روزگار را ثبت کرده که حالا در جایگاه سندی قابل استناد به نظر میآید. در «بیدارشو آرزو» فیلمساز تلاش کرده تا این همجواری با مرکز واقعه را در یک فیلم روایی به کار گیرد که نتیجه هرچند به فیلمی کامل ختم نشده، اما یکی از مثالزدنیترین و نمونهایترین تجربه سینمای رئالیستی ایران است. نکته اینجاست دست زدن به چنین کنشی یعنی ساخت فیلمی درباره زلزله در همان روزهایی که هنوز اجساد را از زیر آوار بیرون میآورند و پسلرزهها همچنان میلرزاند، نیازمند انگیزههایی اجتماعی است.

 از همین رو، در جایی عیاری در گزارش سینمایی خود ناخودآگاه در مقام کنشگری اجتماعی روایتش را طراحی میکند. او سکانس تشکیل کلاسهای درس را در زیر چادرها میگیرد تا نوجوان از زیر آوار جستهاش به فرداهایی روشن امید داشته باشد وگرنه آرزو از همان ابتدای فیلم مرده بود.

 سد معبر

کارگردان: کیانوش عیاری

بازیگران: بهناز جعفری

مهران رجبی

مهدی جعفری

محمدحسین اکبری

احسان رضوانی