زخم بر پیکر طبیعت ایران
توریسم انبوه؛ فرصتی برای توسعه یا تهدیدی برای طبیعت؟
توریسم انبوه به شکل امروزی زاییده تغییر شکل زندگی روستانشینی به شهرنشینی است. انسان شهرنشین امروزی اوقات فراغت بیشتری دارد و برای پر کردن این اوقات فراغت به دنبال راهی میگردد. اما یک عامل دیگر هم بر بروز گردشگری به شکل انبوه تاثیر گذاشته است؛ بهبود شیوه زندگی و امکانات مناسب عمومی برای سفر. ماشینهای شخصی و جادههایی که به همه جا کشیده شدهاند، پای انسان را به همهجا باز کرده است.
اما این رخداد در کشورهایی که قطب و قلب تپنده این تغییرات بودند، در خلال زمان رخ داد و به همین جهت خیلی زود مشخص شد که باید زیرساختهای مناسب این وضعیت جدید سفر و گردشگری فراهم شود. البته در همان کشورها هم این وضعیت بدون آسیب رساندن به محیطزیست نبوده و فعالیتهای انسانی در ابعاد مختلف بر سایر موجودات و اکوسیستمهای طبیعی اثر منفی گذاشته است.
با این حال، فراهم بودن زیرساختهای گردشگری از ضربه و تاثیر چنین رخدادی برای جهان منهای انسان کاسته است. این نوع نگاه به گردشگری سرانجام منجر به شکلگیری اجماعی جهانی بر سر پایدار یا پایاسازی گردشگری شد و در سال 1995 کنفرانسی به نام گردشگری پایدار در مادرید شکل گرفت.
در این کنفرانس معیارهایی برای پایداری گردشگری تعریف شد که شامل توجه به مسایل اکولوژیکی در بلندمدت، مسایل اقتصادی و تعهدات لازم نسبت به جنبههای اجتماعی و اخلاقی ناشی از گردشگری انبوه بود. این موضوع به این معنا است که گردشگری پایدار باید ضامن پایداری پارامترهای طبیعی، فرهنگی و انسانی باشد.
اما همانطور که گفته شد گردشگری انبوه به دلیل ماهیتاش چندان با پایداری عوامل ذکر شده سر سازگاری ندارد. به همین دلیل برای رسیدن به اهداف گردشگری پایدار تعدیل گردشگری انبوه و متمرکز در نقاط خاص به گردشگری هدفمند و پراکنده با بهرهگیری از ظرفیتهای مختلف و متنوع گردشگری در دستور کار قرار گرفت.
این شیوه در کشورهای توسعهیافته منجر به نوعی از گردشگری شد که حتی در آن بازدید از حفاظتشدهترین منطق طبیعی هم امکانپذیر است. در حقیقت گردشگری حیاتوحش و طبیعت با رعایت ضوابط امروز یکی از روشهای مهم تامین درآمد حفاظت در بسیاری از نقاط جهان است. پارکهای ملی در بسیاری از کشورها با مطالعه دقیق و تدوین ضوابط و سپس فراهم کردن زیرساختهای لازم همواره پذیرای گردشگرانی است که حضورشان هزینههای اداره پارک را تامین میکند.
اما ما با بستن مناطق حفاظتشده و پارکهای ملی به بهانه آسیبرسان بودن گردشگری به جای حل مساله صورت مساله را پاک کردهایم. در حالیکه اگر مساله آسیبرسان بودن گردشگری را حلوفصل میکردیم، مقاصد گردشگری را اعم از طبیعی، فرهنگی و اجتماعی گسترش میدادیم؛ همزمان با یک تیر دو نشان زده و از شر گردشگری انبوه خلاص شده و گردشگری را به عامل زاینده توسعه پایدار در این بخشها تبدل میکردیم.
اما گردشگری لجامگسیخته در ایران نهتنها سامان نیافته، بلکه تنها با محقق شدن بخش ابتدایی روند شکلگیری گردشگری انبوه سال به سال بر تعداد مسافرانی افزوده شده که بدون وجود سامانههای مناسب به چادر و ماشین به طبیعت پناه میبرند و لاجرم در بهترین و مسئولانهترین حالت ردپایی مخرب از خودشان بر جای میگذارند.
در حقیقت این وضعیت چنان عیان است که حتی بدون نیاز به تحقیق و تعمق میتوان دریافت وضعیت موجود چه آسیبی به حوزههای مختلف فرهنگی، انسانی و از همه مهمتر طبیعی زده است. این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که این تهدید مخرب در همراهی با تهدیدهای نوظهور دیگر مثل خشکسالی و تغییر اقلیم و دستاندازی به مناطق طبیعی میتواند روند زوال اکوسیستمهای سرزمین را شدت بخشیده و منجر به سقوطی دردناک شود.
در نتیجه گردشگری که میتوانست و میتواند عامل و انگیزه حفاظت از داشتههای طبیعی و غیرطبیعی در عرصههای مختلف باشد، امروزه در فراموشی اجرای سیاستهای مناسبی که بعضا قوانین بالادستی مناسبی هم دارند، به تهدیدی جدی برای طبیعت تبدیل شده است.