روایتی نمادین از بیگانگی انسان
نگاهی به فیلم کمدی انسانی
کمدی انسانی فیلمی به کارگردانی و نویسندگی محمدهادی کریمی است که سابقه ساخت فیلمهایی، چون برف روی شیروانی داغ را در کارنامه خود دارد. این فیلم، از طریق روایتی نمادین، داستان زندگی مردمی را میگوید که بده بستانهای سیاسی، روزگارشان را رقم میزند.
محمدهادی کریمی برای روایت سمبلیک از خودبیگانگی انسان، به سراغ زندگی پسرکی میرود که در اواسط دهه ۲۰ متولد شده و بهرغم تفاوتهایش با دیگر کودکان، یاد میگیرد همرنگ جماعت شده و مثل دیگران رفتار کند. تفاوت این کودک از اولین روزهای زندگیاش شروع میشود که شیشه شیرش را به جای دست راست با دست چپ میگیرد. چپدست بودن این کودک آغاز تبعیضها نسبت به وی در جامعه است. این کودک بنا بر مصلحت تحمیل شده یاد میگیرد مثل بقیه رفتار کند و دست راستش را به کار گیرد. او بزرگ میشود و درست زمانی که در مسیر موفقیت قرار دارد دست راستش فلج میشود. در روایت کمدی انسانی، کریمی هوشمندانه از هیچ نامی برای کاراکترهایش استفاده نکرده و این موضوع کمک بیشتری میکند تا باور کنیم روایتی که شاهدش هستیم، کلیت بیشتری از زندگی انسانها دارد؛ آن هم در فیلمی بیوگرافیک، پیرامون زندگیای که در دهههای مختلف امتداد مییابد. فیلم با فضایی رئالیستی شروع میشود، اما کم کم به فضای انتزاعی و نمادین خود بیشتر نزدیک شده و در نهایت در همین فضا پایان مییابد. کریمی به خوبی توانسته این انتقال را نامحسوس و در نهایت بیننده را با تصویر کلی از خودبیگانگی انسان روبهرو کند.
بدین ترتیب کمدی انسانی، یک فیلم جامعهشناختی است که از خلال بُعد روانشناختی، رشد یک پسر در خانواده، مدرسه و در کل پیرامونش به نگاهی کلی از جامعهای که وی در آن بزرگ شده و نیز اثری که او در بزرگسالی بر پیرامونش میگذارد، میرسد. اینکه خشونت چطور نهادینه و سپس بازتولید و منتشر میشود یکی از وجوه پیوند اجتماعی و روانشناسانه فیلم است. در فیلم صحنهای وجود دارد که پسرک بهرغم جو غالب در کلاس که همه در زنگ نقاشی تفنگ و خون و جنگ کشیدهاند، بنا به میل درونیاش خانه، گل و پرنده کشیده و به جرم اینکه خودش است، سر از سیاهچال مدرسه درمیآورد. بدین ترتیب با تحمیل محیط پیرامون او یک نظامی و بوکسور راست دست میشود که عشقش، او را به بهانههای مالی رها کرده، اما سرانجام آن دو در پس نقشهای از پیش تعیین شده به هم میرسند. آن هم در حالی که او باید خیانت همسرش را به دلایل امنیتی که ساواک تعیین کرده ببیند و دم نزند. اما نقطه مرکزی روایت، اسطوره دوران کودکی پسر چپدست است که آرزوی آباد ساختن دنیا را دارد، اما زندگی شخصیاش دستخوش تعقیبوگریز با ساواک میشود. این اسطوره آرزو دارد تفکری نو در میان مردم بیافریند، اما برای امرارمعاش مجبور به نوشتن فال در مجلهها میشود. در کمدی انسانی، کاراکتر اصلی در روزگار جوانی با همسر و دختر این مرد روبهرو میشود و حقایقی دیگر از پشت پرده ابعاد وجودی اسطوره دوران کودکیاش را میبیند؛ این تلنگری است برای بازگشت به چپ دست بودن و یا همان حقیقت اصلی وجودی. او که سالها یک قهرمان بوکس و یک نظامی موفق بوده و برای حفظ لباس نظامیاش هر کاری کرده، اکنون خسته از همه چیز تن به شکست در میدان رینگ میدهد. شکستی که سمت راست بدنش و یا در واقع نیمهساختگی وجودش را برای همیشه فلج میکند. بدین ترتیب کسی که نمیتواند با دست راست احترام نظامی بگذارد باید رخت نظام را دربیاورد و کارگر انبار شود. بر این اساس پس از فلج شدن نیمهساختگی وجودش با نیمهواقعی خود به نقاشی صاحب سبکی تبدیل شده و در نهایت به مقامی مهم در موزه میرسد. پس از آن و در جریان درگیریها از سوی مبارزان دستگیر و محبوس میگردد. این زندان به صورت نمادین همان زیر زمین تاریکی است که در کودکی ناظمشان او را در آن برای تنبیه حبس میکرد. همان ناظمی که از او میخواست تا چپدست نباشد. او سرانجام تبرئه میگردد. او که نمادی از همه انسانهاست، اکنون که دیگر همه چیزش را از دست داده و به زادگاه وجودی خود باز میگردد. در فیلم رنگبندی با کنتراست بالا، همه چیز را شیک کرده، از نوع لباس پوشیدنها تا آرایشها، همه به صورت نمادین نمایانگر چهرههای بیگانهشده هستند. با استفاده از این تصویرسازی، نشان داده میشود چگونه یک فرد توسط گفتمان مسلط جامعه که نمادی از گفتمان قدرت است به مسیر دیگری میرود. گفتمانی که از ناظم گرفته تا نامزدش، همه و همه، فرد را به سمت مصلحتاندیشی و عافیتطلبی میبرند. فیلم در کنار این نمادسازی سعی دارد به یک اقلیت توجه کند. اقلیتی که پیش از انقلاب مورد سرکوب بوده و از نیروهای نظامی در امان نبودند؛ اقلیتی که چپدست هم هستند. در نتیجه، همه خردهروایتهای ابتدا و انتهای قصه ما را به سرکوب اقلیت میرساند. این مسأله با تصاویری از روزنامههای اوایل انقلاب قوت میگیرد. دختر روزنامهنگار که با مادرش زندگی میکند و پدر خود را پیش از انقلاب به علت فعالیتهای سیاسی از دست داده نیز نماینده این تفکر است. فیلم با شروع و پایانی مشخص از جهان ذهن یک کودک تا سفر بلوغ و میانسالی او مروری میکند بر مصائبی که بشر امروزی گرفتار آن است، جهلی که خشونت میآورد و خشونتی که جهل را بازتولید میکند، آن هم در هیاهوی غوغاسالارانه ستارههای پوشالی.
کمدی انسانی
کارگردان: محمدهادی کریمی
بازیگران: آرمان درویش
علیرضا شجاعنوری
هومن سیدی