قلمرو رفاه

«مربع»؛ کمدی سیاه از نابرابری‌ها و انزوا در جهان معاصر

پیام‌های انتقادی فیلم «مربع» درباره هنر، بازار و مناسبات طبقات اجتماعی

16 آذر 1404 - 11:40 | مرور فرهنگ
علی محمدی
علی محمدی

فيلم مربع در مورد کريستين، مدير هنري موزهاي در سوئد است. او و همکارانش در تلاش براي اجراي يک پروژه نمادين به نام مربع هستند که در يک حادثه گوشي کريستين دزديده ميشود. اين اتفاق موجب بحران در زندگي شخصي کريستين ميشود.

اين فيلم در سال 2017 برنده نخل طلاي کن شد. همچنين جوايز ديگري در بخش بهترين فيلم از جشنوارههاي، فيلم اروپا، تورنتو و انجمن منتقدان شيکاگو دريافت کرده است. از طرف ديگر در مراسم اسکار سال 2018، اين اثر سينمايي، نامزد بهترين فيلم غيرانگليسيزبان است.

مربع نام مکان مقدسي در فيلم است که انسانها در آن جايگاه برابري دارند و نسبت به هم مسئول هستند. اما هر آنچه در اين مکان آرزو ميشود به تعبير فيلم در جامعه معاصر دود شده و به هوا رفته است. از اينرو براي درک کمدي سياه روبن اوستلوند و چگونگي مرثيهسرايي او براي از بين رفتن روابط انساني از دل مناسبات طبقاتي و پوچانگاريهاي طبقه متوسط، بايد به سراغ شناخت مفاهيم متناقض فيلم رفت. به تعبير بهتر فيلمساز براي نقد تضادهاي جامعه سرمايهداري، به مانند عدالت/ نابرابري، اعتماد/ عدم اعتماد، هنر ناب/ هنر سبک، انسان متمدن/ انسان وحشي، خشم/ مهرباني، تضاد طبقاتي و مواردي از اين دست، شيوه تدوين ذهني آيزنشتاين را در بعضي از سکانسهايش برگزيده است. 

با شناخت اين مفهوم سينمايي، ميتوان مفاهيم اجتماعي فيلم را استخراج کرد. آيزنشتاين، مونتاژ را همچون فرايندي منطبق با ديالکتيک مارکسيستي ميديد. به تعبير مارکس تاريخ انسان حاصل تضاد بين نيروهاي مبارز و بازدارنده است که اين دو نيرو را تز و آنتيتز مينامند. از برخورد اين دو نيرو سنتز ايجاد ميشود. اين فيلمساز روسي بيشتر در فيلمهاي صامت خود از اين تکنيک بهره مي‌‌برد. به اعتقاد آيزنشتاين هر نما (تز) با پيوند به نماي ديگر (آنتيتز) معنايي را خلق ميکند.

معناي خلق شده، همان سنتز است. به عنوان نمونه تصوير «پرنده» به علاوه تصوير «دهان»، معناي «آواز خواندن» را ميرساند. به تدريج اين تکنيک سينمايي توسط رئاليستها به کنار نهاد و منسوخ شد. فيلم مربع از اين شيوه تدوين به سبب نشان دادن تضادهاي جامعه سرمايهداري سود جسته است، اما نه به شيوه آيزنشتاين بلکه به روش خود.

فيلم با زوال هنر در جامعه معاصر آغاز ميشود. به واقع در عصر حاضر، ديگر نيازي به تظاهر براي هنر نيست، گالريداري و موزه به کسبوکار تبديل شده و با يکديگر براي جذب سرمايه در رقابت هستند، اين تفکر به ايدئولوژي رايج تبديل شده و اين مهم در فيلم مربع صدق ميکند. در همان نماهاي ابتدايي فيلم«کريستين»، شخصيت اصلي داستان، مهمترين چالش گالري و موزه را جذب سرمايه و پول ميداند.

همچنين در نماي ابتدايي، فيلمساز به نظريات پستمدرن کريستين در مورد هنر، نگاه طعنهآميزي دارد. در ادامه، کاخ سلطنتي سوئد تبديل به گالري شده و جاي مجسمه پادشاه سوئد «ژان باپتيست ژول برنادوت» را پروژه بعدي گالري به نام مربع مي‌‌گيرد. اين پروژه اشارهاي به زيباشناسي ارتباطي دارد، در يک فضاي مربع شکل نوراني همه انسانها، کنش مشترک و وظايف يکساني در قبال هم دارند. درون مربع عبارتي با عنوان «مربع يک جايگاه مقدس، اعتماد و مهرباني است.

در اين محدوده همگي حقوق و مسئوليتهاي يکساني دارند»، نوشته شده است. اما در اينجا تضاد بنياديني بين مربع و جامعه معاصر مشاهده ميشود. به مفهوم کلي، نوشته داخل مربع را ميتوان تز، جامعه معاصر در فيلم را آنتيتز و نتيجهگيري فيلمساز را سنتز ناميد. از اينرو بايد جامعه معاصري که اين فيلم به نمايش ميگذارد را تحليل کرد. اوستلوند با قرار دادن اشکال مربع در اکثر نماها و يا استفاده از ترکيببنديهاي مربع شکل، بر نبود روابط انساني و نابرابري تاکيد ميکند.

مهمترين سکانس فيلم که ميتوان آن را به روش تکنيک مونتاژ ديالکتيکي تحليل کرد، سکانس ابتدايي فيلم است. وقتي نوشته مربع بر صفحه سينما نقش مي‌‌بندد و شعار برابري سر ميدهد، تصوير متناقضي جايش را ميگيرد؛ تصوير يک مرد بيخانماني که در خيابان خوابيده است و در ادامه اين نما، گوشي کريستين دزديده شده و بعد از آن تصوير انساني درنده را مشاهده ميکنيم.

اگر به شيوه تدوين آيزنشتاين بازگرديم اين تصاوير نشاندهنده، جامعه معاصر، بيعدالت و فاقد اعتماد است. عدم کنش ارتباطي مشترک در جامعه معاصر، عدم برابري و طبقه متوسط که به واسطه هنر نازل خود را سرگرم ميکند که در ظاهر شيک اما در باطن به دليل دور بودن از اجتماع، همان انسانهاي درنده خوي هستند، تصويري است که فيلم از جامعه سيال سرمايهداري براي ما به نمايش ميگذارد. عدم ارتباط مابين انسانها و انزواي انسان مدرن به واسطه وجود شبکههاي مجازي و گوشيهاي هوشمند، از مواردي است که فيلم به آن اشاره ميکند. به عنوان نمونه، ساخت ويدئوي تبليغاتي که در آن دختر بچهاي داخل مربع منفجر ميشود.

اين ويدئو تنها براي اقبال عمومي در فضاي مجازي ساخته شد. اين ويدئوي تبليغاتي، بر نبود برابري در جامعه تاکيد ميکند. در حاليکه ويدئو محتواي خشونتآميزي دارد و يک بچه خردسال در آن منفجر ميشود. با اين حال در «يوتيوب» بيش از 300 هزار لايک خورده است و اين شبکه اجتماعي درخواست مشارکت در سود را به کريستين ميدهد. به تعبير دقيقتر، مناسبات بازار به مفاهيم انساني توجه چنداني ندارد.

از طرف ديگر، نگاه فيلمساز به طبقات پايين جامعه سوئد بيشتر به متکديان و مهاجران اين کشور است و فاصله طبقاتي را تنها از نگاه توزيع ثروت نميبيند، بلکه به تحريف روابط انساني تاکيد ميکند. بين آنه و کريستين، رابطهاي شکل ميگيرد، اما به دليل تحريف روابط انساني و عدم درک مناسب از هم، اين رابطه به طور سريع، به پايان ميرسد. اغلب شخصيتهاي فيلمنامه، کنش معطوف به هدف دارند.

در جامعه طبقاتي بيشتر کنش معطوف به هدف مشاهده ميشود، يعني انسانها مناسبترين وسايل را براي رسيدن به هدف خود، برميگزينند. در سکانس ابتدايي فيلم گوشي موبايل کريستين دزديده ميشود، در جاي ديگري در مرکز خريد، بچههايش را پيدا نميکند و در خواستهاي کمک او از مردم بينتيجه ميماند؛ چراکه درخواست او منفعتي براي کسي ندارد.

 اما در صحنه گمشدن بچهها، متکدي به وي کمک ميکند و کنار وسايلش مينشيند تا او دخترهايش را پيدا کند. در اينجا انساني از طبقه پايين جامعه با کريستين يک کنش ارتباطي را شکل ميدهند. کنش ارتباطي که جهان معاصر فاقد آن است به کنشي اطلاق ميشود که کنشهاي افراد درگير، نه از طريق حسابگريهاي خودخواهانه موفقيت بلکه از طريق کنشهاي تفاهمآميز هماهنگ ميشود. افراد دخيل در کنش ارتباطي به طور اساسي در بند موفقيت شخصيشان نيستند، غايت کنش ارتباطي دستيابي به تفاهم ارتباطي است.

به طور دقيق همان عبارتي که در مربع درج شده و انسانها در آن وظايف مشترکي دارند. اين کنش در جامعه طبقاتي به دليل سيستم توزيع ناعادلانه مورد استعمار قرار گرفته است. اما فيلمساز نگاه آخرالزماني درمورد ارتباطهاي انساني به جهان معاصر ندارد. او نگاه خوشبينانهاي به آينده دارد. براي رسيدن به نتيجهگيري بايد چند سکانس فيلم را مورد تحليل قرار دهيم.

گالري براي جذب سرمايهگذاران نمايشي اجرا ميکند. افرادي که ظاهر شيک و متمدني دارند و از طبقات بالاي جامعه هستند در اين مهماني حضور دارند. اما در يک موقعيت متناقض، اين افراد کنشي وحشيگرايانه از خود نشان ميدهند و تضادي بين تمدن و درندگي انسان بهوجود ميآيد. انساني که خوي حيواني دارد به وسط جمعيت ميآيد و گوينده سالن ميگويد اگر از اين حيوان وحشي بترسيد به دليل ترس از او، اين حيوان، شما را شکار ميکند. در اينجا روبن اوستلوند، به انسان نگاه دارويني دارد. يکي از نشانههاي تاييد اين نظر، شامپانزهاي است که «آنه» خبرنگار آمريکايي نگهداري ميکند. فيلم تاکيد ميکند که بدون اجتماع و روابط اجتماعي انسانيت خواهد مرد.

انتخاب مکان نمايش در اين سکانس از اهميت فراواني برخوردار است. اطراف مکان نمايش را شيشههاي مربع شکلي فرا گرفته که تاکيد بر عدم کنش ارتباطي و نابرابري اجتماعي در جامعه سرمايهداري است. انسانهاي مدرن يا تماشاچيان نمايش که اغلب از طبقه بورژواي جامعه هستند، لباسهاي شيکي پوشيدهاند و انسان درندهخوي، عريان است. اما انسانهاي متمدن در يک کشمکش به انسان وحشي حمله ميکنند و وحشيانه وي را کتک ميزنند. اين صحنه در سکانس بعدي و در واقعيت فيلم نيز تکرار ميشود.

پسر بچهاي که به وسيله نامه تهديدآميز کريستين دزد خطاب شده، به خانه کريستين آمده و از کريستين ميخواهد تا از پدر و مادرش عذرخواهي کند. در اينجا کريستين به پسر بچه به مانند سکانس قبلي حمله ميکند و پسربچه را از پلهها در حضور دو دختر نوجوانش به پايين مياندازد. اما سنتزي که در مواجه با سکانس قبلي به وجود ميآيد، عذاب وجدان کريستين است که کنش عاطفي از او سر ميزند. وي تصميم ميگيرد ويدئوي عذرخواهي براي پسر بچه و پدر و مادرش ضبط کند. در اينجا نتيجهگيري فيلمساز شکل ميگيرد.

کريستين در هنگام ضبط ويدئو عدم شناخت خود از طبقه پايين و نداشتن ارتباط با آنها را سيستم توزيع ناعادلانه ثروت ميداند. همچنين در صحنهاي که براي عذرخواهي به سمت خانه پسر ميرود نيز دخترانش او را همراهي ميکنند. در واقع فيلمساز نگاه اميدوارانهاي به نسل آينده و تربيت آنها توسط نهادهاي آموزشي و خانواده دارد. کنش آخر پدر براي آنان آموزنده است. بچههاي کريستين، در تنها جايي که به ارتباط انساني و داشتن کنش مشترک تشويق ميشوند، نظام آموزشي است. در يک مسابقه رقص، بچهها در يک فضاي مربعشکل براي يک هدف جمعي تلاش ميکنند که نگاه اميدوارکننده فيلم را به نظامهاي آموزشي نشان ميدهد.

در مجموع روبن اوستلوند انسان را حيواني اجتماعي ميداند و تاکيد ميکند که اين انسان، نياز به روابط اجتماعي تحريف نشده دارد؛ چراکه تضادهاي جامعه سرمايهداري اين روابط را مخدوش کرده است. اگر جامعه را از انسان بگيرند، او به مانند حيوان وحشي ميشود. با اينکه نگاه اميدوارانه فيلمساز به آينده در همان جامعه طبقاتي رخ ميدهد و فيلم خالي از ضعفهاي فيلمنامهاي نيست با اين حال فيلم مربع را ميتوان، جز يکي از بهترين فيلمهاي امسال محسوب کرد. 

مربع

کارگردان: روبن اوستلوند

تهيهکننده: اريک همندورف

بازيگران: کلائس بنگ، اليزابت موس، دومنيک وست وتري نوتاري