قلمرو رفاه

تجمیع یا تفکیک؟ بررسی دگرگونی‌های سیاست نوسازی شهری در ایران

سیاست‌های سازمانی و نظام دانش در تغییر تعریف فرسودگی شهری

احمد یزدانی
احمد یزدانی

نگرش انتقادی در نگاه تحلیلی به بافتهای فرسوده شهری، ابتدا به دنبال شناسایی و سپس از خلال شناخت، به دنبال تحلیل منطق مناسباتی است که زیر عناوینی چون فرسودگی، ناکارآمدی و دیگر کیفیاتی از این قبیل امر فضایی/شهری را تولید میکند. شناسایی و تحلیل منطق مناسبات و روابط فضایی که از دلشان راهکارها و سیاستهای سازمانی همچون نوسازی، بازسازی، بهسازی، بازآفرینی و غیره بیرون میآید، در نهایت ما را به فراروی از وضع موجود که در واقع نفی منطق مناسبات و روابط فضایی وضع موجود است، رهمنون میسازد. در نوشتار پیش رو از همین نگاه، به سیاست تجمیع در بافتهای فرسوده نگاه میکنیم تا ببینیم سیاست تجمیع چگونه وضعیت زیستی این بافتها را بهبود میبخشد و اساسا آیا هیچ بهبودی در وضع زندگی ساکنان محلات ایجاد میکند؟ علاوه بر این، از همین نگاه میخواهیم ببینیم آیا ممکن است در دورهای از دل سازوکارهای سازمانی و مدیریتی، سیاستی بیرون بیاید که در بافتهای شهری اعم از فرسوده یا غیرفرسوده به جای سیاست تجمیع دقیقا برعکس سیاستی به نام تفکیک یا آنچه تخریب مولد نام دارد، تکیه و تاکید کند؟ نوشتار میکوشد توأمان با پاسخ به سوالات مذکور، با مطرح کردن سیاست استعاری/ کنایی تفکیک، نشان دهد برای منطق و عقلانیت سامانی که بافتهای فرسوده را نوسازی میکند، هدف همانا نظم و نظام بخشی از منظری خاص به فضا و محلات شهری است. از این رو، در همین راستا اگر روزی منطق سازمانی/ مدیریتیاش ایجاب کند چه بسا خیلی راحت و بی هیچ دورنگری- چنانکه امروز تجمیع میکند- به جای تجمیع، دست به تفکیک میزند.

منطق بازار

پیش از هر چیز باید گفت منطقی که از خلال سازوکارهای مدیریتی و عقلانیت سازمانی بافتهای فرسوده را نوسازی میکند، تمام قد همان منطق بازار و همان منطق بورژوازی مستغلات یعنی همان منطقی است که تمام هم و غماش انباشت سرمایه است . فقط شکل و شمایلاش فرق میکند. یکی- عقلانیت بازاری- رُک و راست صحبت میکند، دیگری- عقلانیت سازمانی- به گونهای ضمنی با فیگور و نمایشهای اجتماعی، دفاتر خدمات نوسازی، کارگاههای آموزشی، برنامههای ظرفیتسازی، جلسات تجمیع و دیگر برنامهها حرف میزند. هر دوگویی در نهایت همانطور که آهو برای نوشیدن آب از چشمه نفس نفس میزند، برای رسیدن به پول، یعنی تنها ثروت، روحشان پر میکشد. در حال حاضر در بافتهای فرسوده سیاست تجمیع، اقدامی است که منطق انباشت را به میانجی فضا محقق میکند و ذینفعان مختلف را که از قضا دارای سرمایه، پول، رانت و اطلاعات هستند به نفس نفس میاندازد و به واسطه سرمایهگذاری در جریان ثانویه، مسکن و مستغلات ارزش اضافی تولید میکند و در نهایت بر سر یک چشمه میرساند؛ چشمه سرمایه، رانت و ثروت. در حال حاضر سیاست تجمیع شاهراه حرکت سرمایه، رانت و پول در فضا است. در اینجا یک پرسش پیش میآید. اینکه آیا ممکن نیست در یک دورهای در یک صورتبندی اجتماعی و اقتصادی دیگر یا همین نظم و نظام اجتماعی و اقتصادی با همین نظام مدیریتی و سیاسیاش، سیاست دیگری شاهراه حرکت سرمایه در فضا باشد؟ به بیانی مشخصتر آیا ممکن نیست در یک دورهای به جای سیاست تجمیع، سیاست دیگری به نام تفکیک یا هر سیاست دیگری کلیدواژه جریان نوسازی باشد ؟ این سوال را در ذهن داشته باشید. هرچه به پیش برویم، ابعاد مختلف سوال روشنتر خواهد شد.

 سیاست تفکیک

برای پاسخ به سوالاتی که مطرح شد، گریزی از ارجاع مدام به منطق جریان نوسازی نیست. فهم چشمانداز نوسازی بافتهای فرسوده شهری، در فهم سیاست تفکیک یا همان تخریب خلاقانه نقشی محوری دارد. کلیدواژههای افقی که جریان نوسازی برای بافتهای فرسوده ترسیم میکند، عبارتند از نوساز کردن کالبدی پلاکها، به گردش انداختن جریان سرمایه از خلال ساختوساز، نظم و نظامبخشی به فضاها و محلههایی که هر آن ممکن است نارضایتی محلی و سکونتی آنها ما به ازای فضایی و انضمامی پیدا کند و سازوکار قدرت و حاکمیت را به چالش کشد، همگنسازی کالبدی و تفاوتزدایی فضایی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی از محلات شهری و غیره. این چشماندازها در هر دورهای به واسطه سیاستهای سازمانی بر فضا سلطه مییابند. منطق صبور جریان نوسازی، منطقی است که همواره مفاهیمی چون بهبود کیفیت زیست، حیات محلی، خدمات عمومی محلی، پروژههای بهسازی محیطی و غیره را عمدتا تعارف میکند، از این رو کمتر دغدغه خیر عمومی و آینده محلی دارد یا دستکم در نسبت با امری به نام تجمیع این موارد را در اولویت اجرایی قرار نمیدهد. در پاسخ به پرسشهای فوق با تکیه بر منطق نوسازی خیلی کوتاه اگر بگوییم، باید گفت سیاست تفکیک و تجمیع دو روی یک سکهاند و  در مقام دو اقدام/ سیاست/ راهکار که توأمان تکرار این تعارفات، به واسطه سرمایهگذاری در جریان ثانویه مسکن و مستغلات/ زمین شهری/ بافت فرسوده ارزش اضافی تولید میکنند، هموزن و به یک اندازه در دورههای مختلف محتمل هستند.

باز به پرسشها برمیگردیم. در جریان و منطقی که هدف همانا به هر طریق شده بیشینهسازی و به گردش درآوردن سرمایه از خلال یکسری موقعیتهای ارتباطی- زبانی و زمینههای مبادلهای به نام جلسات تجمیع و برنامههای اجتماعی و فرهنگی و به واسطه یکسری نیروها به نام دفاتر خدمات نوسازی، سازندهها و دیگر نیروها است، به نظر شما آیا این ممکن نیست روزی که دیگر عمری از ما گذشته و همچون بافت، فرسوده شدهایم، دم و دستگاه و تشکیلاتی شکل گیرد که استراتژی تفکیک را پیشه کند ؟ در اینجا برای پاسخ، به یک وجه دیگر- مکمل منطق نوسازی- تاکید میکنیم؛ به تعاریف، شروط و ایدئولوژیها و به نظام برسازنده هر یک از اینها، یعنی نظام دانش.

نظام دانش

جریان دم افزون نوسازی از خلال تجمیع پلاکها که امروز سیاست اصلی برای بهبود وضعیت بافتهای فرسوده تلقی میشود یک روز، باعث کاهش موقعیتهای فضامند برای سرمایهگذاری و موجب از جریان باز ایستادن گردش سرمایه میشود. در این روز به نظر شما منطق و عقلانیت سازمانی، مدیریتی و حکومتی چه میکند؟ اولین فکری که به ذهنش خطور میکند، نظام دانشی است. عقلانیت مدیریتی با نظام دانشی بر سر یک میز مینشینند تا ابتدا دانش، مفاهیم، تعاریف، شروط و سپس فضای متناسب با بحران را تولید کنند. پس از اینکه فضا از دل تعاریف تولید شد، ویرانسازی و تخریب و بازتخریب الگوهای سکونتی و فضایی زیرعنوان سیاستی به نام تفکیک و در مقام راهحل برای خروج از وضعیت مذکور- کاهش موقعیتهای فضامند برای سرمایهگذاری- تبدیل به سیاست اصلی سازمانی میشود. در این شرایط است که روی دیگر سکه بر فضا فرود میآید. در این معناست که فضا با کیفیات مختلف، متناسب با تعاریف و شروط تولید میشود. در این زمان سیاست تجمیع که یک زمانی راهحل بافتهای فرسوده تلقی میشد، اکنون از حرکت باز میایستد. در این زمان است که سکه میچرخد و طرف تفکیک بر فضا فرود میآید و میآید که بافت را شخم بزند و مثله کند.

دستکم بنا بر تجریه، این امکان واقعا وجود دارد که تعاریف بنا به نیاز نظامهای دانشی، مدیریتی، سیستمی، سیاسی و حاکمیتی در هر دورهای- که نظام دانشی زمین سفت بازی این نیروها و تعیینکنندهترین عامل این تغییرات است- تغییر کنند. اگر سیر و جریان تحول مفهومی بازآفرینی تا به امروز- از بازآفرینی کالبدی و اقتصادی تا بازآفرینی فرهنگ مبنا - را به ذهن بیاورید، متوجه میشوید چگونه سیاستها و راهبردها از دل نظام دانشی بیرون میآیند و از خلال سازوکارهای مدیریتی و سیاسی در فضا جولان میدهند. این بر ما روشن است که دستکم در مواجهه با مسالهای چون بافت فرسوده و مفهوم فرسودگی، این تعاریفاند که کیفیات فضایی را تعیین میکنند. با این مفروض که تعاریف سازمانی اگر نگوییم تماما، تا حدودی برسازنده کیفیات محیطی و فضاییاند، آیا به نظر شما این امر ممکن نیست که اساسا شروط و تعاریف فرسودگی تغییر کنند؟ و به دنبال آن سیاستها، راهبردها و دیگر دستورالعملهای مدیریتی و سازمانی متناسب با تعاریف، از این شاهراه به آن شاهراه، از این سکو به آن سکو  و از تجمیع به تفکیک منتقل شوند؟ پاسخ از آن رو که در قلمرو امکان معنا مییابد، مثبت است.

 تفکیک و تخریب

حال فرض میکنیم دورهای رسیده که در جریان نوسازی سیاست تفکیک جای تجمیع را گرفته است. در این زمان چنانکه پیشتر به تفصیل بیان شد، مولفههای تعاریف و شروط فرسودگی  طبیعتا بنا به اقتضای نظام دانشی و سازوکارهای مدیریتی، متفاوت خواهد بود. در این زمان تعریف و شروط فرسودگی شاید بدین ترتیب باشد، بلوکهای شهری که تراکم طبقاتی آپارتمانهایشان بیش از 5 طبقه است، بافتهایی که عرض معابر در آنها کمتر از 10 یا 12 متر است، آپارتمانهایی که میانگین مساحت واحدهای آن کمتر از 60 متر باشد و مشخصههای دیگری از این قبیل. این گزارهها از آن حال که بازگوی منطق  عملکردی سازمانی چون سازمان نوسازی از خلال تعاریف و شروط است، دستکم از نظر مفهومی هیچ کم و کاستی از معیارهای کنونی از فرسودگی که امروز ملاک عمل سازمان نوسازی است، ندارد.

در این هنگام که تعاریف نیز متناسب با نیاز و منطق مدیریتی این بار از خلال سازوکارهای نظام دانشی تغییر کرده، وظیفه سازمانی نیروهای کار دفاتر خدمات نوسازی و متخصصان امر در مدیریت شهری چه خواهد بود؟ احتمالا بدین شکل خواهد بود:

تسهیل‌گر اجتماعی کمتر مانند امروز دغدغه ظاهری اهالی محله را خواهد داشت؛ چراکه در این زمان اصلا محلهای وجود ندارد که تسهیلگر زیرعنوان تصنعی مشارکت محلی برای آینده جمعی آن بکوشد. وی تمام هموغماش متوجه ساکنان واحدهای آپارتمانی بلندمرتبه خواهد بود. در همین راستا، وی در همان حال که از موقعیت خویش در مقام یک تسهیلگر شرمگین است، به درب منازل مراجعه خواهد کرد و در راستای جلب رضایت همسایهها که از همسایگیشان فقط یک در و دیوار و یک زنگ مانده است، برای تفکیک/ تخریب آپارتمانهای متراکم و تبدیلشان به چند خانه یک یا دو طبقه صحبت خواهد کرد. آنچه زمانی امر پارادوکسیکال محسوب میشد، در این دوره از ضروریات اجرایی تلقی میشود. جریان انباشت سرمایه/ رانت به واسطه فضا  این بار در این شکل و شمایل ظاهر میشود. تخریب خلاق این بار در صورتی متفاوت و مشخصا معکوس با جریان امروز نوسازی- که تجمیع استخوانبندی آن است- بازنمایی میشود و بر فضا مینشیند.

کارشناس شهری نیز با قوه درک و دریافت مهندسیاش همراستای تسهیلگر، از دفتر خدمات با ساکنان ساختمانها تماسهای پی در پی خواهد گرفت. وی در آن روز با ساکنان واحدهای 50 تا 60 متری درباره هر آنچه را که تفکیک/ تخریب را تسهیل کند، در مورد مزیتهای تفکیک، بسته تشویقی تفکیک، انشعاب آب، برق و گاز، وام بافت فرسوده و وام تفکیک سخن خواهد گفت. اینگونه منطق مدیریتی باز تلاش میکند آنچه را که مابهازای انضمامیاش هیچگاه به راحتی میسر نمیشود، برای رسیدن به اهدافش- به گردش درآوردن سرمایه، رانت و پول در فضا به واسطه نیروها- شهرسازان، معماران، جامعهشناسان و غیره وعده دهد. در این زمان کارشناس شهری با لحنی که خانوار را تهییج و وسوسه به قمار کند، درباره مزایای روانشناختی، بهداشتی، اجتماعی و فرهنگی زندگی در خانههای حیاطدار و مستقل و مَثَل چهاردیواری اختیاری بسیار خواهد گفت. درباره اینکه چطور این شیوه از زیست باعث شکلگیری هویت محلی میگردد و چطور حیات و زندگی جمعی را در محله به جریان میاندازد و هزاران گفتههایی از این قبیل. او این بار خواهد گفت «کوچک زیبا نیست». او شاید در ذهنش فرانک لوید رایت را به خاطر میآورد! اما در نهایت نتیجه باز یکسان و هدف به یک اندازه ایدئولوژیک است. این بار اما زمینی در کار نخواهد بود که سازنده از خلال موقعیت ارتباطی-زبانی توهم آسوده زیستن را به مالک وعده دهد و بدین واسطه در زمینه مبادلهای نابرابر به دامش بیندازد. زمین شهری پیش از این در سالها و دهههای دور تماما در چنین زمینهها و قمارهایی از دست مالکین خارج شده است. منطق بازاری نوسازی این بار سراغ آپارتمانهای بلندمرتبه آمده تا آنها را تفکیک، تخریب و بازتخریب و بافت را ساماندهی کند. برای عقل کل سازمانی، راهبردها و سیاستها هیچ تفاوتی نمیکند. اگر یک دورهای- بدون هیچ دورنگری- تجمیع پاسخ مسالهها بود، اکنون پاسخ در تفکیک/ تخریب است. این روز در واقع صبح فردای روزی است که تمام غایات اخلاقی از بین رفته و به واسطه سیاستهای کنونی سازوکار مدیریت شهری نهایت آنچه که شهرفروشی، تراکمفروشی،  نوسازی صرفا کالبدی، تجمیع  و در یک کلام فاجعه شهری نامیده میشود، در کالبد ساختمانهای بلندمرتبه عینیت یافته است. این همان روزی است که به واسطه همین منطق، شهر و هر آنچه که فضای شهری/ بافت فرسوده/ نام دارد، مثله شده. همان روزی است که منطق مدیریت شهری در مواجه با هر آنچه که در شکل و شمایل آپارتمان، نوساز شدهاند، همان است که پیشتر با پلاکهای فرسوده بود. منطق، همانی است که از دل تجمیع پلاکهای فرسوده به دنبال بیشینهسازی سود برای گروهی خاص و انباشت سرمایه، رانت و پول بود و اکنون با همان منطق راهکار را در تفکیک در تخریب مولد جستوجو میکند.

 به سوی برنامهریزی شهری پیشرو

حال که منطق و عقلانیت سازمانی و مدیریتی در جریان نوسازی بر ما روشن شده، این سوال پیش میآید که با این وضعیت فضایی باید چگونه برنامهریزی کرد، به فضا اندیشید و چگونه تنه به تنه اینگونه از مدیریت زد؟ مفهوم برنامهریزی برای شهروندی، محلات شهری و بافتهای فرسوده فقط در صورتی كارآمد است كه برنامهریزها و حاکمیتها بكوشند تا آن را در برنامه و توسعه شهری عملی جایگیر كنند. این امر نیازمند بسیج و تمایل حرفهای و سیستمی/ سازمانی برای هدفمند كردن برنامهریزی از طریق كار با گروههای به حاشیه رانده شده/ از مناسبات اجتماعی و اقتصادی بازمانده ساکنان بافتهای فرسوده و محلات فقیرنشین، طبقات اجتماعی پایین به منظور دستیابی به سهم شایسته و بر حقشان در شهر و نیز مبارزه با مستعمرهسازی شهر و فضا و محلات شهری از بالا و به وسیله عقلانیت و منطق سازمانی، مدیریتی و حکومتی است. در واقع در جریان نوسازی بافتهای فرسوده  نیازمند نوعی برنامهریزی تحولخواه  هستیم كه بر ضد منطق سلطه وسوداگری عمل كند. مبارزه برای برنامهریزی برای شهروندی به معنای پیشروی/فراروی از نظم و نظام ناعادلانه شهری و گشودن فضاهای امید، عاملیت، امکان به روی تمام گروههای اجتماعی بهویژه در مقیاس محلی است (درباره مفهوم برنامهریزی شورشگرانه ن.ک به ایفتاچل، 2009 و هولستون، 2007).

در آن روز که سکه تجمیع/ تفکیک در هوای نظام دانشی، مدیریتی، سازمانی و حاکمیتی معلق میچرخد و میآید که طرف تفکیک/ تخریب خلاق بر فضا بنشیند، نیز نباید امید را گذاشت. در آن زمان که در بافتها، پلاکهایی که با منطق سرمایه، سود و رانت تجمیع شده بودند، اکنون با همان منطق تفکیک، تخریب و بازتخریب میشوند  نیز کنشگریها، عاملیتها، امکانها و زندگی روزمره افراد و گروههای ساکن در آپارتمانها میتوانند در تضاد با ارزشها، هنجارها و معانی این شکل از نظم و نظامبخشی فضایی قرار گیرند و آنها را به چالش بکشند، دقیقا به این خاطر كه این فضاها همچون امروز عرصههای برهمكنش آفریننده، اجتماعی فرهنگی هستند (هاروی، 1395). به دنبال چنین امری است که میشود گفت اکنون هر چه هست، پذیرفتنی نیست. میشود گفت فضای شهری میتوانست طور دیگری باشد. منطق نوسازی میتوانست چیز دیگری باشد. میتوانست ارزش مبادله و منطق انباشت و سرمایه/ رانت سخن اول و آخر را در نوسازی نزند. در این معناست که وضعیت فضایی و جهان زندگیمان میتواند جهانی باشد که در آن نام شهروند/ مردم همان فضا/  شهر/ خانه و فضا/ شهر/ خانه همان نام/ شهروند/ مردم است؛ جهانی که منطق مدیریتی، سازمانی و حکومتیاش همان منطقی است که در فضا زیست میشود. در این معناست که امر سیاسی، زیست سیاست، زندگی روزمره به فضا گره میخورد و سرانجام، فضا/ بافت فرسوده/ محلات شهری با هر کیفیتی به آزادترین فرایند خلاقیت موجود میپیوندد. فرایند دلالتی، که در درون خودش بذرهای  منطقه آزادی  را دارد و آماده است تا به محض آن که سیاستهای دیکته شده سازمانی، مدیریتی و حاکمیتی به وسیله ضروری تلقی کردن احمقانه و بحرانی نشان دادن شرایط فضاییشان به پایان رسد. به عبارت دیگر، به محض آنکه فرایند ایجاد آثار، معنا، تفاوت و شادی حاصل از زیستن در سطوح مختلف از فضا آغاز شـود، امکانات بالقوهاش را تحت آن حکومت برای نفی نظام مدیریتی ناعادلانه به کار گیرد و متناسب با آن فضاهای خاص خودش را تولید کند (نگاه کنید به لوفور، 1991: 137- 8).  

منابع:

هاروی، دیوید(1392). شهری شدن سرمایه؛ چرخه دوم انباشت سرمایه در تولید محیط مصنوع، ترجمه عارف اقوامی مقدم، تهران: نشر دات.

 Harvey, D. (2000). Spaces of Hope, Edinbourgh. Edinbourgh University Press.

Harvey, D. (2007). Neoliberalism as Creative Destruction. The Annals of the American Academy of Political and Social Science, Vol. 610, pp. 22-44.

Holston, J. (2007) Insurgent Citizenship: Disjunctions of Democracy and Modernity in Brazil. Princeton, NJ: Princeton University Press.

Lefebvre, H. (1991). The Production of Space, Translated by Donald Nicholson-Smith. Blackwell. Oxford and Cambridge.

Yiftachel,O.(2009) Theoretical Notes On `Gray Cities': the Coming of Urban Apartheid?, Planning Theory, Vol 8(1), 88-100.